پاورپوینت کامل وقتی آسمان هم قفس می شود(بابایی) ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وقتی آسمان هم قفس می شود(بابایی) ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وقتی آسمان هم قفس می شود(بابایی) ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل وقتی آسمان هم قفس می شود(بابایی) ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۱۱

با خودم بردمش سر کار، کلاس اول ابتدایی است. ذوق مشق نوشتن دارد. می نشیند پشت
میزم و من هم می روم دنبال کارم. وقتی برمی گردم می بینم با مداد اداره مشق نوشته.
وقتی متوجه می شود که بیت المال یعنی چه، تمام مشق هایش را خط خطی می کند.

*

دایی عباس با ناراحتی آمد خانه که چرا به وضع لباس هاس عباس رسیدگی نمی کنید. اسمش
را جزء دانش آموزن فقیر نوشته اند. دایی اش را می برم سر کمد عباس و لباس های نو را
نشانش می دهم. تعجب می کند. اما عباس جواب می دهد: در مدرسه شاگردانی هستند که وضع
مالی خوبی ندارند. من نمی خواهم با پوشیدن این لباس ها به آنها فخرفروشی کنم.
بگذریم از اینکه همیشه می گفت: اول برای خواهران و برادرانم بخرید، بعداً برای من.

*

تاریک روشن هوا بود که آهسته از دیوار پرید پایین و مشغول شد. با تعجب نگاهش کردم.
به قد و قواره اش نمی آمد که این قدر زبل باشد. جلو رفتم. گریه امانم نمی داد…
گفت: من به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درسهایم به من کمک می کند. حالا دیگر
از سرزنش های مدیر مدرسه آن هم مقابل دانش آموزان به خاطر نظافت نشدن مدرسه راحت
شده بودیم. نظافت مدرسه کار هر روز عباس بود تا اینکه کمردرد شوهرم خوب شد.

*

عباس وسایل تزریقات را برداشت و یواشکی زد بیرون. مقابل خانه محقر و فقیرانه ای
ایستاد و رفت داخل. با خودم گفتم: پس معلوم شد که چرا این چند روزه مشتری ما کم
شده. منتظر ماندم، عباس که بیرون آمد، گفتم: شکارچی مشتریهایم را پیدا کردم. با
شرمندگی گفت: داداش من آمپول می زنم، ولی پول نمی گیرم.

*

دانشجوی رشته خلبانی شده بود. به اصطلاح تحویل گرفته بودند و خوابگاهش طبقه دوم
ساختمان بود.

اما بعد از مدتی گیر داده بود که بیاید طبقه اول. دلیلش را که پرسیدم، گفت: این
آسایشگاه مشرف به آسایشگاه خواهران است و من می خواهم نماز بخوانم. خوب نیست که
نمازم باطل شود و مرتکب گناهی شده باشم.

*

بولتن خبری «ریس»، پایگاه آموزش خلبانان شکاری، آمریکا:

«دانشجو بابایی ساعت دو بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور کند.»
آمریکا بود و جو فاسدش. عباس هم جوان بود، اما مسلمان. برای دوری از گناه ورزش
می کرد.

*

تا دستش نوشابه فانتا را دیدم، عصبانی شدم و گفتم

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.