پاورپوینت کامل مدرسه عشق با نیمکت سنگرها ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مدرسه عشق با نیمکت سنگرها ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مدرسه عشق با نیمکت سنگرها ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مدرسه عشق با نیمکت سنگرها ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
اشاره
مرتضی از بچه های شجاع آن روزهای مقاومت، اشک در چشمانش حلقه زده بود و دعا می کرد:
«خدایا! ببین به کجا رسیده ایم. ببین چقدر بچه های مردم کشته شدن! کسی به داد ما
نمی رسه. امام مگر اینکه شما به حال ما یه فکری کنید».
صدام پی در پی دهان گشادش را باز می کرد و می گفت: «هیچ وقت رسالت خود و مفهوم آن
را از یاد نبرده ایم. ما فریاد زنان عربی را که در عربستان (خطه عرب ایران و
خوزستان را می گفت!) به سر می برند از یاد نخواهیم برد». و به قول خودش هدیه آزادی
مردم این منطقه را با توپ و تانک و اسلحه برایشان می آورد! و چقدر گفته ها و حرکت
«بوش» شبیه سخنان «صدام» است: «ما می آییم تا آزادی را به مردم عراق هدیه دهیم»!
این مطلب ما را یاد نمایشنامه اتللو می اندازد که می گوید: «همسرم را کشتم تا زجر
نکشد. آزاد شود!»محمد جواد قدسی
«بجنگید داریم می آییم» این صدای رادیو عراق در حمایت از انفجارهای خلق عرب در
خرمشهر بود. این منافقان ضد انقلاب از عراق اسلحه و مهمات قاچاق وارد خرمشهر
می کردند، زمینه های جنگ را آماده می کردند.
*
همان روزها کم کم تانک و توپ و نیروهای عراقی در مرز، استقرار می یافتند. هر لحظه
خاکریزهای عراق بالا می رفت و همزمان با آن هواپیماهای عراقی روی سر خرمشهر
می چرخیدند و عکس می گرفتند و موقعیت کلی شهر را شناسایی می کردند.
مردم عادی، حتی نظامی ها هم فکر می کردند هواپیماهای خودی و ایرانی است. رخنه
خائنینی چون بنی صدر این قدر گشاد بود و آب از آب تکان نمی خورد.
حادثه در کنار گوش ایران و در جلو چشمان مردم داشت اتفاق می افتاد، اما کسی آن را
باور نمی کرد.
*
یک مرتبه صدام تشنه شد و دست گذاشت روی اروند رود. گفت شط العرب به کلی مال ماست.
آمریکاییها هم تشنه شدند. تشنه چاه های نفت. اما باید یک دست نشانده برایشان آب
می برد! یک نوکر که دلش می خواهد خیلی بزرگ باشد؛ به بزرگی رهبر جهان عرب! عرب های
منطقه هم پا پیش گذاشتند تا از مال و توان و دولتشان هدیه بدهند تا انقلاب اسلامی
ایران زمین گیر شود و یک نوکر بشود رهبرشان! کشورهای عربی که همه مسلمان اند! چقدر
آنها جاهل بودند…
*
صدام و دولتمردانش گمانشان افتاد مردم خوزستان هم مثل بقیه عرب ها فکر می کنند. به
آنها مژده خودمختاری و به رسمیت شناخته شدن می دادند. صدام پی در پی دهان گشادش را
باز می کرد و می گفت: «هیچ وقت رسالت خود و مفهوم آن را از یاد نبرده ایم. ما فریاد
زنان عربی را که در عربستان (خطه عرب ایران و خوزستان را می گفت!) به سر می برند از
یاد نخواهیم برد». و به قول خودش هدیه آزادی مردم این منطقه را با توپ و تانک و
اسلحه برایشان می آورد! و چقدر گفته ها و حرکت «بوش» شبیه سخنان «صدام» است: «ما
می آییم تا آزادی را به مردم عراق هدیه دهیم»!
این مطلب ما را یاد نمایشنامه اتللو می اندازد که می گوید: «همسرم را کشتم تا زجر
نکشد. آزاد شود!»
*
۳۱ شهریور ۵۹ عراق برای آزادی و خودمختاری خوزستان و منطقه جنوبی، هواپیماها و
تانک ها و نفربرهایش را فرستاد و کشت، زخمی کرد، خراب کرد، اسیر کرد، شکنجه داد و
آواره کرد.
*
روز نهم مهر ۱۳۵۹ حدود دویست تانک به خرمشهر یورش آوردند. تعداد معدودی از مردم
مظلومانه و با کم ترین امکانات از پسشان برآمدند و در همان روز آنها را هفت کیلومتر
عقب راندند. آن روز چند عراقی هم دستگیر شدند که با ترس و لرز می گفتند: «أنا مسلم!
أنا مسلم!». به هر حال آنها فریب خورده بودند. گمان می کردند صدام حسین سایه خداست!
به جای آنکه دعا کنند خدا این سایه را از سرشان بردارد، مبارزه می کردند تا این
سایه بر سرشان بماند. اما وقتی اسیر می شدند، از حماقت خود شرمنده می شدند.
*
«بجنگید داریم می آییم» این قول مساعدت و کمک به این تعداد معدود کسانی بود که حتی
بدون امکانات اولیه در مقابل دشمن ایستاده بودند. آنها نمی توانستند ببینند که
خرمشهر، دارد سقوط می کند. مظلومانه به مقابله برخاستند و طی ۴۵ روز مقاومت
مظلومانه بسیاری از طرح های دشمن را به شکست کشاندند.
بچه ها داشتند مسجد جامع خرمشهر، سنگر عظیم امیدشان را از دست می دادند. روز عید
قربان مسجد خرمشهر مورد هدف دشمن بود.
مرتضی از بچه های شجاع آن روزهای مقاومت، اشک در چشمانش حلقه زده بود و دعا می کرد:
«خدایا! ببین به کجا رسیده ایم.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 