پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;معتمد محله ما ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;معتمد محله ما ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;معتمد محله ما ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;معتمد محله ما ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

عشق رفتن به جبهه دیوانه ام کرده بود. نه سن و سال درست و حسابی داشتم، نه تن و بدن
رشید و تنومندی. هر بار که می رفتم پایگاه اعزام نیرو، انگار که با بچه تخس و
پررویی طرف باشند، دنبالم می کردند و با بد و بیراه و تهدید، بیرونم می کردند. اما
آن قدر رفتم و آمدم تا اینکه مسئول ثبت نام را از رو بردم. بنده خدا با خنده ای که
شکل دیگری از گریه بود، چند فرم را به دستم داد. من هم چشمان اشک آلودم را سریع پاک
کردم و با خط خرچنگ قورباغه ام، تند تند فرم ها را پر کردم. ماند دو تا فرم که باید
دو نفر از معتمدین و خوشنام های محله آن را پر می کردند. مثل خر ماندم توی گل. سعی
کردم حالت چهره ام مظلومانه باشد: به مسئول ثبت نام گفتم: من دو تا خوشنام و معتمد
از کجا پیدا کنم؟

بنده خدا که از دستم عاصی شده بود، با تندی گفت: از تو جیب من! من چه می دانم.
فرم ها را بده پر کنند و زود بیار. حالا هم تا از تصمیم برنگشته ام، برو رد کارت.

ماندن را جایز ندانستم و زدم بیرون.

نفهمیدم مسیر پایگاه اعزام نیرو تا محله مان چه طور آمدم. در راه همه اش دنبال دوتا
معتمد بود. راستش در محله مان معتمد و خوشنام کم نبود. اما مشکل این بود که خودم
خیلی خوشنام نبودم و اندازه صد تا آدم گناهکار اسم در کرده بودم! همه کسبه و اهالی
محل از دستم ذله بودند. مغازه ای نبود که شیشه اش را با توپ خرد و خاکشیر نکرده
باشم. پیرمردی نبود که موقع بازی فوتبال در محله، مزه شوت های مرا نچشیده بود و با
ضربه توپ کله معلق نشده باشد! خلاصه کلام همه از دستم عاصی بودند و من می دانستم که
اگر بفهمند کارم به آنها افتاده و ریشم پیش شان گرو است، چه معامله ای که با من
نمی کنند.

یک دفعه دیدم ایستاده ام جلوی مغازه «آقا پرویز» و او دارد بِر و بِر نگاهم می کند.
این آقا پرویز اسم واقعی اش پرویز نبود. یک بار از دهان نوه اش پرید و گفت که اسم
واقعی پدر بزرگش «قند علی» است. از آن به بعد من هر بار که می خواستم صداش کنم.
می گفتم: آقا قند علی…

و او سرخ و سفید می شد و برایم خط و نشان می کشید. اما حالا زمانی بود که باید گردن
کج می کردم و یک جوری دلش را به دست می آوردم. رفتم توی مغازه و گفتم: سلام آقا
پرویز!

بنده خدا طوری با چشمان ورقلمبیده و متعجب نگاهم کرد که دلم برایش سوخت. بعد از چند
لحظه گل از گلش شکفت و با ل

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.