پاورپوینت کامل تفحص;شهود شهیدان ۱۵ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تفحص;شهود شهیدان ۱۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تفحص;شهود شهیدان ۱۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تفحص;شهود شهیدان ۱۵ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

مونس بچه ها

خیلی راه رفته بودیم. هر شیء مشکوکی را که می دیدیم، سریعا به طرفش رفته و محل را
تا چند متر اطرافش زیر و رو می کردیم. با سرنیزه، یا بیل و کلنگ. اما هیچ اثری پیدا
نمی کردیم. دیگر بچه ها خسته شده بود. دست ها هم تاول زده بود و تاول ها هم ترکیده
و خاک هم که روی زخم تاول ها می ریخت، می سوخت.

تصمیم گرفتیم کمی استراحت کنیم. برای استراحت کنار تپه ای دراز کشیدیم و من به فکر
فرو رفتم. خدایا! اینجا چه طور سرزمینیه، هر چی می گردیم تمامی نداره. از طرفی با
اینکه مطمئنیم بچه ها اینجا شهید شدند و جا مانده اند، اما هیچ اثری از آنها نیست.
تو همین فکرها بودم و با سرنیزه به حالت سرگرمی و بدون انگیزه زمین را می کندم. یک
دفعه احساس کردم سرنیزه ام به چیزی برخورد. سریعاً خاک ها را کنار زدم. یا زهرا.
پوتین نظامی بود! اطراف پوتین را خالی کردیم. با دقت زمین را کندیم. پیکر مطهر
شهیدی پیدا شد. بچه ها همگی شروع کردند تپه را که سنگر خاکی بود، خراب کردند و هر
چند دقیقه یک بار فریاد «یا زهرا» و «یا حسین» بچه ها، خبر از پیدا شدن شهیدی
می داد. آن روز پانزده شهید پیدا شد. آنها را به معراج الشهدای شرهانی آوردیم و
شدند مونس بچه ها. حرف های ناگفته سال ها را که کسی را محرم شنیدنش نمی دیدیم به
پایشان ریختیم.

*

پای شهید، پلاک هویت

با اینکه اینجا را بارها آمده بودیم و گشته بودیم، اما امروز حس دیگری داشتم. گفتم
بچه ها امروز بیشتر دقت کنید. مثل اینکه قراره خبری بشه. یکی از بچه ها به شوخی
گفت: «الله اکبر! لشکر ما هم می خواد شهید بده، التماس دعا، شفاعت یادت نره، به
خواب ما هم بیا و…» هم شوخی بود و هم باعث رفع خستگی و کلی هم خنده. اما این
حرف ها باعث نشد بچه ها به حساب اینکه اینجا را قبلا گشته اند، رها کنند، یا سریع
بگذرند. از طرفی ما وسط میدان مین بودیم. گفتم: بچه ها مواظب باشید، شوخی شوخی جدی
نشه، تا اینکه یکی از بچه ها من را صدا کرد، رفتم طرفش. تکه های لباسی از زیر خاک
بیرون بود. شروع کردیم کندن زمین. ناگهان یکی از بچه ها فریاد زد: «شهید». آنقدر
بلند فریاد کشید که یک لحظه همه ترسیدیم. گفتم بابا، ما هم داریم می بینیم،
یواش تر. یکی دیگر از بچه ها گفت: خوب شد اسمشو نگفتی، وگرنه مطمئناً خانواده اش
الآن تو مقر منتظر ما بودند، آنقدر بلند گفتی که خانواده اش هم می

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.