پاورپوینت کامل می ترسم این کتاب ها به دست شما نرسد! ۳۳ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل می ترسم این کتاب ها به دست شما نرسد! ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل می ترسم این کتاب ها به دست شما نرسد! ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل می ترسم این کتاب ها به دست شما نرسد! ۳۳ اسلاید در PowerPoint :
۴۲
اشاره: یک وقت به یک نویسنده خوبی گفتم که شما به یکی از این آسایشگاه های بنیاد
شهید که مربوط به جانبازان است، برو و مثل پرستارها لباس سفید بپوش و در آن
آسایشگاه خدمت کن؛ من برایت مجوز می گیرم. برو یک ماه در آنجا بمان؛ لگنش را خالی
کن، غذا در دهانش بگذار، ملافه اش را جمع کن و کلاً با رنج ها و کمبودهای او آشنا
بشو و ببین جانباز یعنی چه. من و شما که نمی دانیم جانباز کیست و چه کار می کند. ما
جسم جانباز را می بینیم؛ اما چه می دانیم که احساس جانباز چیست. گفتم شما برو با آن
دید هنرمندانه، جانباز را شناسایی کن؛ بعد بیا یک رمان درباره وارادت ذهنی جانباز
بنویس و در این رمان زخم های او را شفا بده و بر آن مرهم بگذار؛ کما اینکه دیگران
این کار را کرده اند؛ مثل آن کتابی که شوروی ها نوشتند. (۳/۳/۱۳۶۷)
*
داستان یک انسان واقعی، بوریس پوله وی، پیراسته و ویراسته محمدرضا سرشار، انتشارات
قدیانی، ۲۳۹ صفحه، رقعی.
چند سال قبل از این، به چند نفر از دوستان گفتم که چرا فیلمی برای جانبازان درست
نمی کنید؟ … برای یک جانباز روسی، کتابی نوشته بودند که من آن را خواندم. بعد
شنیدم که از آن کتاب، فیلم هم تهیه شده است… اسم این کتاب «داستان یک انسان
واقعی» است. خلبانی است که هواپیمایش سقوط می کند و پایش قطع می شود. من دیدم هر
خلبان و یا هر جانبازی که پایش قطع شده باشد، یک چشمش کور شده باشد، یک دستش قطع
شده باشد، این کتاب را بخواند احساس آرامش و رضایت می کند. ما این همه جانباز
داریم، چرا یک چنین کتابی نداریم؟ چرا یک چنین فیلمی نداریم، اینها نقص های ماست.
(۴/۹/۷۱)
*
«فرهنگ جبهه»، سید مهدی فهیمی، انتشارات سروش و فرهنگ گستر، ۵۲ جلد، رقعی.
وقتی که جلد اول فرهنگ جبهه درآمد، طبعاً به طور عادی، مثل بقیه منشوراتی که پیش من
می آوردند، نشستم آن را خواندم. این کتاب از بس مرا جذب کرد، تا آخرش خواندم؛ بعد
دیدم این کافی نیست؛ به خانه بردم و گفتم همه بنشینید این کتاب را بخوانید؛ گفتم
این کتاب اصلاً باید در فضای خانه ها باشد و همه باید آن را همیشه داشته باشند.
(۱۶/۱۰/۷۰)
*
«فرمانده من»، رحیم مخدومی، احمد کاوری، داوود امیریان، علی اکبر خاوری نژاد، حسن
گلچین، هادی جمشیدیان، عباس پاسیار، ۸۸ صفحه، رقعی.
السلام علیکم یا اولیاءالله و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاءالله و خیرته، السلام
علیکم یا انصار دین الله و اعوان ولیه… ای آیت های خدا، ای معجزه های ایمان، این
نشانه های تعالی جاودانه انسان… ای گل های محمدی که فساد و آلودگی جهان امروز
نتوانست از شکوفایی بازداردتان، برقی شدید و دنیای تاریک را روشن کردید، حجتی شدید
بر آن کوته نظران که بالندگی انسان الهی را در عصر تسلط مادیت ناممکن می دانستند.
خاطره مسلمانان صدر اسلام را زنده کردید و صدق و اراده و فناء فی الله را حتی بیش
از آنان به نمایش گذاشتید… آنان به نفس پیامبر و نزول پیاپی آیات قرآن دل را گرم
و جان را تازه می کردند اما شما چه؟! حقا خلوص و تقوا را مجسم کردید و برای آن اما
به حق که مظهر خلوص و تقوا بود، سربازانی شایسته شدید… سلام الله علیه و علکم و
هنیئا لکم رحمه ربکم… کتبه بیمنه الوازره اسر المانیه و ذلیل نفسه علی الحسین
غفرالله له و رحمه و حشره مع اولیائه و الحقه بنده ازمره الطیبه. آمین.
این کتاب در ۱۳ رجب ۱۴۱۱ با چشمی لبریز از اشک شوق و حسرت زیارت شد.
من کتاب هایی را که می خوانم، معمولاً پشتش یادداشت یا تقریظی می نویسم؛ یعنی اگر
چیزی به ذهنم آمده، پشت آن یادداشت می کنم. این کتاب «فرمانده من» را که خواندم،
بی اختیار پشتش بخشی از زیارتنامه را نوشتم: «السلام علیکم یا اولیاء الله
واحبائه»! واقعاً دیدم که در مقابل این عظمت ها انسان احساس حقارت می کند. من وقتی
این شکوه را در این کتاب دیدم، در نفس خودم حقیقتاً احساس حقارت کردم. (۲۵/۴/۷۰)
چه قدر این کتاب «فرمانده من» عالی است و چقدر مرا متأثر و منقلب کرد. (۴/۱۰/۷۲)
*
«پا به پای باران: دو گزارش از خرمشهر»، مرتضی سرهنگی، هدایت الله بهبودی، ۵۲ صفحه،
پالتویی.
این هر دو نوشته، گویا، پرسوز، دردمندانه و هنرمندانه است. دست این عزیزان درد نکند
که درد دل غریبانه یک شهر، بلکه یک ملت را چنین پر مهر و دلسوز، روایت می کنند.
تاریخ ما بعدها نه فقط خرمشهر و جوان ها و پدر و مادرهای مقاوم آن را، که این دل ها
و جدان های بیدار و حق جو و حق گو را نیز ستایش خواهد کرد که نگذاشتند قصه جهادی به
آن عظمت در لابه لای یاوه گویی ها و هرزدرایی های زمانه گم شود. درود بر بهبودی ها
و سرهنگی ها … (سوم رمضان ۱۴۱۲ / ۱۸ اسفند ۷۰)
همین آقای «سرهنگی» و آقای «بهبودی» کتابی نوشته اند که من دو، سه خطی پشت جلد آن
نوشته ام. من معمولاً بر هر کتابی تقریظی می نویسم. اینها از روی احساس من است؛
یعنی آن وقتی که این را می نوشتم، با احساس صادقی نوشتم. پایین صفحه نوشتم: درود بر
سرهنگی ها و بهبودی ها! این اعتقاد من است. چرا من چنین چیزی را بنویسم؟ این چه
علتی دارد؟ مگر من با آقای سرهنگی و آقای
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 