پاورپوینت کامل اسیر شکم ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل اسیر شکم ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اسیر شکم ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل اسیر شکم ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۲۸

چند روزی بود که مش مراد حسابی اوقاتش تلخ بود. او مسئول تدارکات بود و ریش همه ما
پیش او در گرو. تا قبل از این، با آنکه راه به راه به حیله های مختلف به سنگرش
دستبرد زده و کمپوت و آب میوه کش رفته بودیم، او همیشه خوش اخلاق و باگذشت بود. اما
حالا با دیدن چهره اخمو و غضبناکش جرئت نمی کردیم نزدیکش بشویم، چه رسد به پاتک زدن
به سنگر تدارکات.

تا اینکه مسئولمان که از ما سن وسالش بیشتر بود رفت سراغ مش مراد و کم کم قفل زبان
او را باز کرد و ما فهمیدیم چرا مش مراد برزخ است.

چند روزی بود که یک بی مزه ضمن دستبرد به اموال تدارکات، باقی مواد غذایی را روی
خاک و خل پخش وپلا و حرام می کرد. هم غذا کش می رفت، هم توی باقی مانده اش خاک
می ریخت. چند تا کمپوت برمی داشت چند تای دیگر را باز می کرد و روی زمین می ریخت و
نان ها را تکه تکه می کرد و شکر و نمک را با هم قاطی می کرد.

ظنّ مش مراد بیشتر از همه به من بود. از بس که پرونده ام سیاه بود، حق را به
مش مراد می دادم. حالا من بودم و نگاه های سنگین دوستانم. آخر سر طافت نیاوردم و با
صدایی مثلاً پر از بغض و گریه دار گفتم: دستتون درد نکنه، شما هم؟ شما دیگر چرا؟
خوبه همگی خوب مرا می شناسید. من هر خلاف و کار اشتباهی بکنم، شماها خبردار
می شوید. اگه کمپوت و آب میوه باز کنم تک خوری نمی کنم و با یکی تان شریک می شوم.
تازه کجا دیدید یا شنیدید که من چیزی را که می شود به خندق بلا فرستاد، حیف و حرام
کنم، هان؟

بچه ها کمی به سخنان حکیمانه و البته کمی تا قسمتی چرت و پرت من با جان و دل گوش
دادند. بعد اسمال دوگوش گفت: به دل نگیر، شیطان رفت تو جلدمون و ما به تو بهتان
زدیم. اما اگر من به جای تو بودم، اون جانی بی معرفت رو موقع ارتکاب جنایت دستگیر
می کردم تا هم خودم خلاص شوم و هم حساب او را برسم.

کمی دو دو تا چهارتا کردم، دیدم حرف اسمال دوگوش چندان بی ربط نیست. پس تصمیمم را
گرفتم. رفتم و دوربین فرمانده مان را قرض گرفتم و دور از چشم بچه ها دورتر از مقر
یک جای خوب دست و پا کردم و دوربین را روی سنگر تدارکات تنظیم کردم و نشستم به زاغ
سیاه چوب زدن.

روز سوم بود و چشم هایم بس که باز و تنگ شده بود، داشت باباقوری در می آورد که
یک هو دیدم یک سیاه زنگی دولا دولا و بی سروصدا دارد به سنگر تدارکات نزدیک می شود.
دیدم که مش مراد دم در سنگر، نشستهْ خوابش برده است. مطمئن شدم که آقادزده دارد دم
به تله می دهد. می خواستم داد و هوار راه بیندازم. اما متوجه شدم که اولا آقادزده
هنوز کارش را شروع نکرده. از این گذشته باید او را هنگام ارتکاب جرم دستگیر کنم تا
سند و مدرک داشته باشم.

دیدم که به آرامی خزید توی سنگر تدارکات، من هم شلنگ تخته زنان دویدم طرف مقر. اول
سر راه سلاحم را از سنگرمان برداشتم و مسلح کردم. اسمال دوگوش که داشت خواب بعد از
ناهار را به جا می آورد، پلک هایش را باز کرد و گفت: کجا به سلامتی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.