پاورپوینت کامل رسیدیم، اینجا دریاست ۳۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل رسیدیم، اینجا دریاست ۳۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رسیدیم، اینجا دریاست ۳۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل رسیدیم، اینجا دریاست ۳۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
اشاره
کفش هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یکراست بردمان سر مزار شهید حسین خرازی. گفت،
با یقین گفت: از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می شه.
نشستیم. موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود. توی آن لحظه ها، هیچ
کدام از ما نمی دانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛ به ده روز نکشید
که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت کرده بود که حتماً کنار شهید خرازی دفنش
کنند. دفنش هم کردند. تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از این جا، در دیگری هم به
بهشت باز بشود!
گفت: آقای امینی جایگاه من توی سپاه چیه؟
سؤال عجیب و غریبی بود! ولی می دانستم بدون حکمت نیست. گفتم: شما فرمانده نیروی
هوایی سپاه هستید سردار.
به صندلی اش اشاره کرد. گفت: آقای امینی، شما ممکنه هیچ وقت به این موقعیتی که من
الآن دارم، نرسی؛ ولی من که رسیدم، به شما می گم که این جا خبری نیست!
ما از این جا و از آن جا نیستیم
ما ز بی جاییم و بی جا می رویم
با اینکه احمد کاظمی در دوم اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهر نجف آباد به دنیا آمد و در نوزدهم
دی ماه هشتاد و چهار در حوالی ارومیه از دار دنیا پر کشید؛ اما او در هیچ ظرف زمانی
و مکانی نخواهد گنجید! گویی در دوران حیات دنیایی خود هم، به عالم لامکان و لازمان
تعلق داشت. شخصیت او بسیار عظیم تر و فراتر از زمان و مکان خودش بود و به اقرار
بسیاری از دوستان و همرزمانش؛ خیلی ها به گرد پای او هم نمی رسیدند.
متنی را که ذیلاً می خوانید، چند فراز کوتاه از زندگی آن بزرگوار است.
هواپیمای سوخو را حاج احمد وارد نیروی هوایی سپاه کرد. مراسم افتتاحیه اش را همه
انتظار داشتیم در تهران باشد، سردار ولی گفت: می خوام مراسم افتتاحیه توی مشهد
باشه.
پایگاه هوایی مشهد کوچک بود. کفاف چنین برنامه ای را نمی داد. بعضی ها همین را به
سردار گفتند. سردار ولی اصرار داشت مراسم توی مشهد باشد.
با برج مراقبت هماهنگی های لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان، هواپیما را چند
دور، دور حرم حضرت علی بن موسی الرّضا(سلام اللَّه علیه) طواف داد. این را سردار
ازش خواسته بود. خیلی ها تازه آن وقت دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند. خدا رحمتش
کند؛ همیشه می گفت: ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت، خصوصاً آقا امام
رضا(علیه السّلام) بی نیاز نیستیم.
مادر خواب سه تا ماهی را دیده بود؛ سه تا ماهی که توی یک رودخانه، می رفته اند به
سمت دریا. می گفت: یکی از اون ماهی ها، روی کمرش یک هلال ماه داشت، اصلاً انگار خود
ماه بود، چون که نور زیبا و خیره کننده ای ازش به طرف آسمون پاشیده می شد.
مادر وقتی خوابش را تعریف می کرد، حال و هوای خاصی داشت. خیره شده بود به یک نقطه
نامعلوم. می گفت: هزاران هزار ماهیِ دیگه توی اون رودخونه بودند که با اون دو تا
ماهی، دنبال این ماهی نورانی می رفتند؛ یعنی اون ماهی، تمام ماهی ها رو داشت هدایت
می کرد به سمت دریا.
مادر گفت: محسن! می دونم که اون سه تا ماهی، تو و دو تا برادرت بودین، ولی نمی دونم
اون ماهی نورانیه کدوم یکی تون بود.
آن وقت ها احمد چهار سالش بود.
بعدها توی جنگ، وقتی احمد فرمانده لشکر شده بود، مادر گاهی یاد خوابش می افتاد.
می گفت: اون ماهی نورانی، احمدم بود!
همراه سردار رفته بودیم اصفهان، مأموریت. موقع برگشتن، بردمان تخت فولاد. به گلزار
شهدا که رسیدیم، گفت: بچه ها، دوست دارین، دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم.
گفتیم: چی از این بهتر، سردار!
کفش هایش را درآورد، وارد گلزار شد. یکراست بردمان سر مزار شهید حسین خرازی. گفت،
با یقین گفت: از این قبر مطهر، دری به بهشت باز می شه.
نشستیم. موقع فاتحه خواندن، حال و هوای سردار تماشایی بود. توی آن لحظه ها، هیچ
کدام از ما نمی دانستیم که این حال و هوا، حال و هوای پرواز است؛ به ده روز نکشید
که خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم. وصیت کرده بود که حتماً کنار شهید خرازی دفنش
کنند. دفنش هم کردند. تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از این جا، در دیگری هم به
بهشت باز بشود!
ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره(سلام اللَّه علیها)داشت. به نام حضرت، مجلس روضه
زیاد می گرفت. چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت.
توی مجالس روضه، هر بار که ذکری از مصیبت های حضرت می رفت، چنان بی تاب می شد که
قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت.
خدا رحمت کند شهید محسن اسدی را. محافظ حاجی بود و همیشه همراه حاجی بود. برای ضبط
صحبت های سردار، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت. چند لحظه قبل از سقوط هواپیما،
همان واکمن را روشن می کند و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان می گوید.
درست در لحظه های سقوط، صدای خونسرد و رسای حاجی بلند می شود که می گوید: صلوات
بفرست. همه صلوات می فرستند. آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه سقوط شنیده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 