پاورپوینت کامل حسن می گفت; باید دشمن را خوب شناخت ;گفتگو با سردار فتح الله جعفری ۴۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل حسن می گفت; باید دشمن را خوب شناخت ;گفتگو با سردار فتح الله جعفری ۴۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل حسن می گفت; باید دشمن را خوب شناخت ;گفتگو با سردار فتح الله جعفری ۴۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل حسن می گفت; باید دشمن را خوب شناخت ;گفتگو با سردار فتح الله جعفری ۴۷ اسلاید در PowerPoint :
اشاره
وقتی که به کشورهای دیگر سفر کردم، آنجا دیدم نظامیان، مردم، سیاسیون، دانشگاهیان و
آن کسانی که در آن کشورها ما با آنها در ارتباط هستیم، کار می کنیم و بحث می کنیم،
مثلاً بوسنیایی ها، سوری ها، کره ای ها، حتی روس ها، چک ها و آلمانی ها
برایشان چند مسئله خیلی مهم بود: اول از همه علاقه ما به امام بود. می گفتند چرا
شما اینقدر امام را دوست دارید؟
موضوع دومی که می پرسیدند مسئله جنگ بود. می گفتند شما در مقابل این همه امکانات
دشمن چطور جنگیدید؟ارتباط ما با حسن تقریباً برقرار شد، چند تا شناسایی با او رفتم. آدم وقتی شناسایی
برود آن را خوب می فهمد. توی شناسایی خطر است. تو شناسایی های طولانی که رفتیم
دیدیم که یک قمقمه آب و وسایلی که همراهش بود، را اول به دیگران می داد، بعد خودش
استفاده می کرد. دیگران را نسبت به خودش ترجیح می داد
آنان که حسب وظیفه پس از جنگ، سلاح قلم به دست گرفته اند و خاطرات آن دوران را به
من و تو می رسانند، اگر از خود بگویند و بگویند که چطور با جبهه مأنوس شدند و با
شهدا رفیق، ترس آن دارند که حدیث نفس باشد و از مرام جبهه ها و شهدا تخلف ورزند،
اما ترس آن داریم تا تفاوت اینان با جبهه ندیده هایی که از دریچه رفاه زدگی و
بی دردی به دفاع مقدس نگاه می کنند و خروار خروار کاغذ را با افکارشان سیاه، با یک
ترازو سنجیده شود. امتداد بنای آن دارد تا سپیدی ابرمردانی که آن روز با جهاد و
شهادت دست برادری داده بودند و امروز کار زینبی می کنند را نشان دهد. آنچه
می خوانید، گفتگو با سردار فتح الله جعفری است که کتاب «چزابه» از اوست.
دغدغه های دیروز و امروز!
سؤالاتی که امروز مطرح می شود در جامعه، اصلاً دیروز سؤال جنگ ما نبود. ما در این
فکر بودیم که فردا در مقابل دشمن چگونه وارد عمل شویم که موفق باشیم. با چه روشی،
با چه تکنیکی، با چه نیرویی، با چه امکاناتی، از کجا، چگونه. امروز سؤالات
برمی گردد به زیربنا، چه بسا مسائلی که خیلی ارزشمند هم بود و چقدر تلاش می شد تا
اینها را اجرا کنیم امروز عده ای اینها را زیر سؤال می برند.
خارجی ها با دو مشخصه ما را می شناسند
در طول جنگ، دست نوشته هایی داشتم و یادداشت هایی کرده بودم، علتش هم این بود که من
قبلاً می نوشتم، حتی قبل از انقلاب کتاب که مطالعه می کردم، خلاصه مطالب کتاب را
می نوشتم. هر موقع که کتاب را مرور می کردم، هم نوشته ها را می خواندم هم کتاب مرور
می شد. خیلی علاقه داشتم به درس، به مطالعه، و کتاب خواندن. شاید بشود بگویم که این
تأثیر را از شهید هاشمی نژاد گرفتم که اهل قلم و نوشتن بود.
بعد از جنگ مجموعه یادداشت هایی که داشتم، حدود ده سال سراغش نرفتم، تا وقتی که به
کشورهای دیگر سفر کردم، آنجا دیدم نظامیان، مردم، سیاسیون، دانشگاهیان و آن کسانی
که در آن کشورها ما با آنها در ارتباط هستیم، کار می کنیم و بحث می کنیم، مثلاً
بوسنیایی ها، سوری ها، کره ای ها، حتی روس ها، چک ها و آلمانی ها خیلی به موضوعات
جنگ ما علاقه نشان می دهند و دلشان می خواهد بفهمند ما چطور در مقابل دشمن سنگینی
مثل ارتش بعث عراق توانستیم مقاومت کنیم. خیلی علاقه مندند بدانند که ما در جنگ چه
کار کردیم. مخصوصاً مسئله عبور از اروند برایشان خیلی اهمیت دارد. در این سفرها،
برایشان چند مسئله خیلی مهم بود: اول از همه علاقه ما به امام بود. می گفتند چرا
شما اینقدر امام را دوست دارید؟
موضوع دومی که می پرسیدند مسئله جنگ بود. می گفتند شما در مقابل این همه امکانات
دشمن چطور جنگیدید؟
وقتی این علاقه به انقلاب را در آنها دیدیم، گفتیم که ما همه چیز را در داخل
کشورمان محصور کرده ایم. ما نتوانستیم اطلاعات خودمان را، انفجار نور را، انقلاب
را، جنگ را، شهادت طلبی را، این فرهنگ و ساده زیستی را که امام آورد، به کشورهای
دیگر صادر کنیم، حتی کشورهای مسلمان. این یک مسئله. موضوع دوم این بود که در سال
۷۸، به مناسبتی کاروانی از اساتید دانشگاه های تهران می خواستند از مناطق جنوب
بازدیدی بکنند. به ما گفتند که برایشان توضیح بدهید. کتابی، اطلاعاتی، چیزی نبود
که توضیح دهم. گفتم کدام منطقه می خواهید بروید، گفتند مثلاً می خواهیم خرمشهر،
اروند، فاو، فتح المبین برویم و دیگر مناطق را برویم. من رفتم یادداشت های خودم را
درآوردم، دیدم چه مطالب جالبی نوشتم و این باعث شد که این نوشته ها را مروری بکنم.
وقتی که منطقه رفتم، دیدم منطقه برایم غریب است. ده سال گذشته بود. می دیدم خیلی
عوض شده است. همه چیز عوض شده است. آن منطقه با آن خاکریزها که می رفتیم یا خرمشهر
آن روز، کلاً تغییر کرده بود.
توضیح که می دادیم، اساتید دانشگاه این حرف ها برایشان جالب می آمد. خیلی سؤال
داشتند و می پرسیدند. مخصوصاً چند تا استاد مدیریت بودند، مثل استاد محمدزاده،
می گفت این مدیریت که در جنگ انجام شد و این مدیریت که امام انجام داد، مدیریت
کاملاً داخلی بود. این مدیریت امام بود که موفق شد مدیریت دیگران را، صدام و افراد
دیگری را توانست شکست بدهد. بنابراین تصمیم گرفتم که بیایم و یادداشت های خودم را
شروع بکنم به چاپ کردن.
از آبان ماه ۵۸ رفتم بیت امام تا اردیبهشت. کمتر از یک سال رفتم آنجا. آقای جواهری
که فرمانده سپاه تهران بود، آمد گفت که بانه سقوط کرده است و ما کسانی را احتیاج
داریم برای آزادسازی بانه. تصمیم گرفتم بیت امام را رها کنم و به کردستان بروم و به
همین قصد رفتم دنبال نیرو و ستاد مرکزی استان قم.
نیروهایی را آماده کردم و عازم کردستان شدم. کردستان که رفتیم با شهید بروجردی صحبت
کردیم که از نیروهای فعال آنجا بودند. یادداشت های کامل اینها را دارم، تقریباً هر
روز را نوشته ام. این بخش اول کار بود؛ بخش دوم، مسئله خوزستان بود و جنگ که خودش
هشت سال طول کشید، و همه هشت سالش پر از فراز و نشیب بود و مسائل خودش را داشت.
باز هم تفاوت دغدغه ها!
محدودیت های ما، امکانات کمی که داشتیم از مسائلی بود که تا آخر جنگ جزء دغدغه های
ما بود. چه در کردستان که در خدمت شهیدان بزرگوار محمد بروجردی، ناصر کاظمی یا شهید
رستمی در سقز، شهید خانی در بانه و شهدای دیگر بودیم یا در جنوب که شهید کلاهدوز،
شهید میثمی نماینده امام بودند، حاج همت و شهید خرازی که با هم زیاد بودیم و نیز
حاج همت، مهدی باکری، دقایقی، بنی هاشمی که همرزم هایی بودند که فرماندهان ما
بودند. همه اینها دغدغه کمبود امکانات را داشتند.
کار مشکل
وقتی که از غرب آمدم جنوب، تصمیم گرفتم که هیچ مسئولیتی را نگیرم و به عنوان یک
نیروی عادی در خط کار کنم، بدون اینکه کسی بشناسدم. چون مسئولیت گرفتن برای آدم
خیلی کار مشکلی است. تجربه کردستان تقریباً به ما دیکته کرد که مسئولیتی نگیریم.
بهترین دوران جنگ هم برایم همان زمان بود. یک مقطع بسیار ارزشمندی بود که حالا در
یادداشت هایم هست، من فرصت کردم که با موتور و ماشین تمام خطوط دفاعی مقابله با
دشمن را بروم و بررسی بکنم و شناسایی بکنم. اگر مسئولیت قبول می کردم، این امکان
برایم وجود نداشت. آن موقع ستاد عملیات موتور آورده بود، موتورهای ۲۵۰ و ۱۲۵ تریل و
اینها وسیله خوبی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 