پاورپوینت کامل کعبه در احرام ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل کعبه در احرام ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل کعبه در احرام ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل کعبه در احرام ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

صدایش کردم، جواب نداد، نگاهش کردم، آرپی جی هنوز روی دوشش بود، با دست چپ قبضه را
روی دوش راستم نگه داشتم و دست راستم را جلو بردم، کاش کلمات قادر بودند. بگویند که
چه حالی شدم، درست مثل اینکه دستم را روی یک چشمه جوشان آبِ گرم گذارده باشم! سرِ
علی داداشم، پریده بود.

یاد عیالم می افتم. که وقتی بعد از هفده ماه، دو روز به مرخصی آمدم، که با بچه ها
برگردم، سرکوفتم می زد که وقتی هنوز کار تمام نشده است. تو چطوری به خانه
آمده ای؟؟!

مانده بر روی دستم، این شیرخواره

چه سازم با این گلوی پاره پاره

واویلا، واویلا، واویلا، واویلا

میخواهم حالت اضطرار را درک کنم، به گوشم می رسد که:

یا اخا ادرک اخا

و اینکه: عباس جواب زینبم بود

در پاسخ کودکانِ کودکان تشنه

عباس در اوج خون شناور

با آن همه تیغ و تیر و دشنه

حاجی ها، هروله کنان در گذرند، بعضی ها می دوند و… راستی آب زمزم کو؟!

یاد محمد می افتم و خاطره جانگدازش از شب «عملیات خیبر»؛ شبی که چهارمین برادر، از
شش برادر شهید من در منای دوست به قربانگاه رفت، محمد می گفت: «توی کانال بودیم و
منتظر رمز شروع عملیات، علی کنار من ایستاده بود و قبضه آرپی جی روی دوشش بود.
داشت بخش های آخر زیارت عاشورا را زمزمه می کرد: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل
محمد و مماتی، ممات محمد و آل محمد…»

صدای چهچهه هر از گاهی بلبلی که نمی دانم از کجا راه می کشید و می آمد، با صدای
جیرجیرکی که توی این خشکی و بی درختی، معلوم نبود کجاست، قاطی شده بود. ناگهان یک
گلوله فسفری آرپی جی یازده آمد و به تراشه پشت کانال خورد. صورتم را برگرداندم. علی
سر جایش ایستاده بود و قبضه آرپی جی روی دوشش آماده شلیک بود. خوشحال شدم. صدایش
کردم: «علی!» جوابی نداد، دوباره صدایش کردم، جواب نداد. نگاهش کردم. آرپی جی هنوز
روی دوشش بود. با دست چپ قبضه را روی دوش راستم نگه داشتم و دست راستم را جلو بردم.
کاش کلمات قادر بودند بگویند که چه حالی شدم. درست مثل اینکه دستم را روی یک چشمه
جوشان آبِ گرم گذاشته باشم! سرِ علی داداشم، پریده بود و خون گرم داشت با فشار از
گلویش بیرون می زد. قبضه ام را رها کردم و سر را به زیر شانه علی بردم. علی بدون
سر، همچنان آرپی جی بر دوش، منتظر اعلام رمز عملیات و شروع شکستن خط بود. اول موشک
او را شلیک کردم، بعد قبضه خودم را هم بر دوش علی گذاردم و آن هم شلیک شد. حالا
باید پیکر داداش را در گوشه ای می گذاشتم و به جلو می شتافتم. بوی تند باروت و سر و
صدای شلیک ها …

چاره ای نبود. باید از کاروان عقب نمی افتادم. بوسیدمش. سر و صورت خود را به خون
گلویش آغشته کردم و کوله گلوله هایش را برداشتم و با قبضه جلو رفتم، آن روز و سه
روز بعدش، حال و هوایی داشتم، شاید حال خوشی بود هر چه بود احساسِ حضور می کردم
کنار علی و…

هروله کنان راه می افتم، به مروه می رسم، حاجی ها مشغول «تقصیر»اند، چند دانه مو را
می گیریم و با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.