پاورپوینت کامل رزمنده ای با تیر و کمان (بهنام محمدی) ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل رزمنده ای با تیر و کمان (بهنام محمدی) ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل رزمنده ای با تیر و کمان (بهنام محمدی) ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل رزمنده ای با تیر و کمان (بهنام محمدی) ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۲۶

ریزه بود و استخوانی، اما فرز، چابک، بازی گوش و سر و زبان دار. ده ساله بود. کشتی
می گرفت. به بزرگ تر از خودش هم گیر می داد. شر راه می انداخت و هوارکشان می گریخت
و سالن کشتی را به هم می ریخت. اسمش بهنام بود، بهنام محمدی راد، بچه خرمشهر، متولد
۱۳۴۵.

اولین شعاری که یادش می آمد با اسپری روی دیوار بنویسد، همین بود: «یا مرگ یا
خمینی، مرگ بر شاه ظالم.» شاهش را هم، همیشه برعکس می نوشت. پدرش هر چه می گفت که
بهنام نرو، عاقبت سربازها می گیرندت، توجه نمی کرد. اعلامیه پخش می کرد، شعار
می نوشت و در تظاهرات شرکت می کرد. گاهی نیز با تیر و کمان می افتاد به جان
سربازهای شاه.

تابستان ها می رفت مکانیکی. در تعمیرگاه از زیر کار درنمی رفت، وقتش را هم تلف
نمی کرد. خوب به دست های استادکار نگاه می کرد تا یاد بگیرد. شهریور ۵۹ بود. شایعه
حمله عراقی ها به خرمشهر قوت گرفته بود. خیلی ها داشتند شهر را ترک می کردند. بهنام
از این ناراحت بود که خانواده خودش هم دارد بساط را جمع می کند. باور نمی کرد که
خرمشهر دست عراقی ها بیفتد. اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند.

اولش شده بود مسئول تقسیم فانوس میان مردم. شهر به خاطر بمباران در خاموشی بود و
مردم به فانوس نیاز داشتند. بمباران هم که می شد، بهنام سیزده ساله بود که می دوید
و به مجروحین می رسید. از دست بنی صدر آه می کشید که چرا وعده سر خرمن می دهد.
بچه های خرمشهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه «کلاش» و «ژ۳» مقابل عراقی ها ایستاده
بودند، بعد بنی صدر گفته بود که سلاح و مهمات به خرمشهر ندهید. بهنام عصبانی بود.
مردم در شلیک گلوله هم باید قناعت می کردند.

به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام می رفت شناسایی. چند بار او را گرفته بودند،
اما هر بار زده بود زیر گریه و گفته بود: «دنبال مامانم می گردم، گمش کردم.»
عراقی ها هم ولش می کردند. فکر نمی کردند که بچه سیزده ساله برود شناسایی.

یک بار رفته بود شناسایی، عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی آب دار به صور

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.