پاورپوینت کامل من، نمکی و دستیارم! ۱۷ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل من، نمکی و دستیارم! ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل من، نمکی و دستیارم! ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل من، نمکی و دستیارم! ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۲۰

اشاره

چند لحظه بعد یک رزمنده نفس نفس زنان از پشت خاکریز سر و کلّه اش پیدا شد. تو دستش
یک اسپری رنگ بود. فهمیدم چه خبره. جلدی بلند شدم و روی شکم قاطر مادر مرده اسم
لشکرمان را نوشتم. طرف با لهجه اصفهانی فریاد زد: آهای عمو چی چی می کنی؟ اون قاطری
ماس.

لبخندی تحویلش دادم و گفتم: مرغ از قفس پرید همکار عزیز. حالا مالی ماس!

به شکم قاطر اشاره کردم. رزمنده اصفهانی با کینه نگاهی بهم کرد و گفت: کوفتت بشد.
یکی بهترشُ پیدا می کنم!

همه را برق می گیرد، ما را مادرزن ادیسون! عجب شانس خوشگلی. شانس نگو اقبال عمومی
بگو. پنج ماه سماق بمک، انواع و اقسام راهپیمایی و کوهنوردی و بشین ـ پاشو و بپر و
بخیز و کوفت و مصیبت را پشت سر بگذار که چی؟ می خواهی در عملیات شرکت کنی. آن وقت
درست یک ساعت پیش از حمله، راست توی چشمانت نگاه کنند و بروند منبر که: «برادر!
همین که توانسته ای جبهه بیایی کلّی ثواب برده ای. برای شرکت در حمله باید شرایطی
داشته باشی که متأسفانه شما نداری. پس بهتره مراقب چادرها باشی تا دوستانت بروند و
ان شاءاللّه صحیح و سلامت برگردند. مطمئن باش در جهاد آنان شریک می شوی!»

چه کشکی؟ چه دوغی؟ ثواب جهاد، آن هم با نگهبانی چادرهای خالی؟!

واللّه آدم برود تو زیرزمین با سیم بکسل بادبادک هوا کند این طوری کنف نمی شود که
من شدم. زدم به غربتی بازی. آلوچه آلوچه اشک ریختم و آن قدر پیامبران و ائمه و
اجداد او را قسم دادم تا فرمانده حوصله اش سر رفت و آخر سر یک اسپری رنگ داد دستم و
گفت: بیا این را بگیر، شما از حالا مسئول جمع آوری غنائم جنگی هستید!

اگر شما اسم چنین سمتی را شنیده اید، من هم شنیده بودم. اما برای اینکه همین
مسئولیت کشمشی را از دست ندهم، اسپری را گرفتم و قاطی نیروهای عملیاتی شدم. بعد
افتادم به پرس وجو که بفهمم حالا باید چکار کنم.

خمپاره و توپ یکریز می بارید و زمین مثل ننوی بچه تکان می خورد. اعصابم پاک خط خطی
بود. یک آدم در لباس نظامی با یک اسپری در نظر بگیرید، آن هم درست تو شکم دشمن.
مانده بودم معطل اگر زبانم لال یک موقع چند تا عراقی غولتشن بریزند سرم و بخواهند
دخلم را بیاورند، چطوری از خودم دفاع کنم؟ رنگ تو صورتشان بپاشم؟ از طرف دیگر هوش و
حواسم به این بود که یک موقع با دوست و آشنا روبه رو نشوم و آبرویم نرود. روی بدنه
چند تا ماشین نظامی که چرخ هایش سوخته بود، با رنگ اسم لشکرمان را نوشتم. یک
ضدهوایی درب وداغان دیدم که زرنگ های قبل از من، همه جاش اعلام مالکیت کرده بودند؛
از لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب قم تا پنج نصر مشهدی ها. از حرصم حتی روی گونی سنگرها
هم می نوشتم. روی پلیت دستشویی، روی برانکاردی که ی

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.