پاورپوینت کامل خوشه پروین ;نگاهی به حماسه پروین کریمی، جانباز شیمیایی جنگ ۲۲ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خوشه پروین ;نگاهی به حماسه پروین کریمی، جانباز شیمیایی جنگ ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خوشه پروین ;نگاهی به حماسه پروین کریمی، جانباز شیمیایی جنگ ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خوشه پروین ;نگاهی به حماسه پروین کریمی، جانباز شیمیایی جنگ ۲۲ اسلاید در PowerPoint :
۱۴
پروین گفت: «دکترها گفتند ده سال پیش باید می مردی. چطور هنوز زنده ای؟» خندید، اما
از ته دل نبود. سال هاست که دیگر از ته دل نمی خندد. شاید از همان وقت که یازده نفر
از اعضای خانواده اش را در بمباران شیمیایی از دست داد و افسردگی گرفت. مرگ از همان
روز پی اش راه افتاده است. پروین صبح ها دو ساعت پیاده روی می کند.
پروین هم مثل خیلی از جانبازهای شیمیایی هفتاد درصد به مرگ عادت کرده است.
به سرفه های دردناک خونی، به بالا رفتن شماره عینکش، به زخم هایی که گاهی روی پوستش
باز می کنند و عفونی می شوند.
پروین حتی به تبهای شبانه و رعشه های گاه به گاه هم عادت کرده، اما پس از نوزده سال
هنوز به جای خالی اعضای خانواده اش عادت نکرده است.
از آنها که می گوید بغض می آید راه گلویش را می بندد و آن سی درصد مانده از ریه اش
که هنوز کار می کند، نفس کم می آورد.
زمان برای پروین کریمی واحد مرده است. هر روز، هفتم تیرماه، هر ساعت، ۴ بعدازظهر.
سال ۶۷ بود. هفتم تیرماه. آفتاب بعدازظهر تابستان درختان بلوط را طلایی کرده بود و
نرم و روان بر چشمه گراوان می سرید. جنگ بود، اما سردشت سبز و روشن میان کوه ها
می درخشید. کسی از بمباران ها نمی ترسید. پروین می گوید: «گاهی تا هجده بار هم شهر
را بمباران می کردند.»
سردشت رادیو محلی نداشت تا اهالی اش مثل مردم تهران، پیش از بمباران با صدای آژیر
قرمز جایی پناه بگیرند. هواپیماها که می آمدند، بمب ها که مثل قطره های قیر از ته
آسمان چکه می کردند، مردم پی پناهگاه می گشتند.
پروین حتی وقتی هواپیماها می آمدند هم پناه نمی گرفت. نمی ترسید. نوزده ساله بود و
تازه عروس. پیراهن ساتن بلند سرخ پوشیده بود، به میمنت تولد ناهید، دختر یکی از
برادرهایش. ناهید هنوز زنده است. مجروح شیمیایی شصت درصد. ناهید هم حالا سرفه های
خشک می کند مثل پروین.
پروین مثل این روزها نبود. دلش خوش بود.
بچه ها، هر جا که می نشست دورش جمع می شدند. خودش هنوز بچه نداشت، اما همین که خانه
پدر و مادرش می رسید، بچه های کوچک فامیل را می شست. ادریس، پسر یکی از برادرهایش
نه ماهه بود. زیر آب ولرم توی دست های پروین می خندید.
آب، پوستش را قلقلک می داد. بقیه بچه ها ایستاده بودند به تماشا.
عبدالحمید کلاس اول بود با چشم های درشت و روشن. صلاح الدین هم هفت ساله بود.
خواهرش شهین هم آمده بود. تازه می رفت کلاس سوم راهنمایی. شهین، موهای طلایی بلند
داشت. گفت موهایم را برایم گل کن. پروین با دست های نمدار موهای طلایی شهین را جمع
کرد پشت سرش و بست. بس که ادریس زیر آب ذوق کرده و دست و پا زده بود، ساتن سرخ به
تن پروین خیس شده بود. دو زانو نشست و رخت های چرک بچه های فامیل را ریخت توی تشت
تا بشوید. بچه ها گاهی می آمدند و به هم کف می پاشیدند.
پروین می خندید. خانه شلوغ بود که آمدن هواپیماها را نفهمیدند. صدای غرش هی
نزدیک تر شد. شیشه ها لرز گرفتند. بچه ها ساکت شدند. پروین با دست های کفی نیم خیز
شد و صدای جیغ مادرش را شنید که می گفت: «بیا بیرون. بمبارانه»
پروین وقتی آمد بیرون، شیشه ها در قاب پنجره ها خرد شدند. سقف جلوی چشم هایش شکافت
و آبی آسمان یک لحظه پیدا شد. ابری سپید توی اتاق پف کرد و بزرگ شد. قد کشید. گل
داد و از سوراخ سقف راهش را به بیرون باز کرد. بوی سیر می آمد.
دهان پروین شیرین شد. پیش تر هم بمباران های زیادی دیده
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 