پاورپوینت کامل شیرجه در آب ;ترکش ولگرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شیرجه در آب ;ترکش ولگرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شیرجه در آب ;ترکش ولگرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شیرجه در آب ;ترکش ولگرد ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۳۶
اشاره
امّا هر کس که می خواست بلند شود تیر می خورد و می افتاد زمین. حسابی درمانده شده
بودیم. نه می توانستیم جلو برویم و نه عقب؛ تا به خاکریز خودمان برسیم. در مخمصه
عجیبی افتاده بودیم. همه بی تعارف ترسیده و چهار چنگولی به زمین چسبیده بودند. یکهو
بغل دستی ام گفت: بچه ها آنجا را ببینید. دارد چه کار می کند؟
به جایی که می گفت نگاه کردم و آب دهانم خشک شد. اسماعیل صاف ایستاده بود و با
حرکات عجیب و غریب ورجه ورجه می کرد و این طرف و آن طرف می دوید. هی به سر و صورتش
چنگ می زد و با کف دست به ران و پهلو و شکم اش می کوبید. بغل دستی ام گفت: نکند
موجی شده، دارد چکار می کند؟
اسماعیل ناگهان با آخرین سرعت و دست خالی به طرف دشمن دوید.
داوود امیریان
فرمانده گفت: همه آماده اید؟ سلاح و مهمات کم ندارید؟ خب پس یک بار دیگر نقشه
عملیات را مرور می کنیم. همان طور که گفتم دشمن فکر می کند ما فقط شب ها به اش حمله
می کنیم و انتظار نداره اول صبح به آنها حمله کنیم. از چند جناح جلو می رویم تا
رودخانه را بگیریم. رودخانه نقش مهمی دارد. اگر دست ما باشد کفه ترازو به نفع ما
سنگین می شود. شجاعانه بجنگید و نترسید. خدا با ماست. با تکبیر من حمله را شروع
می کنیم!
من و اسماعیل کنار هم بودیم. من که خیلی ترسیده بودم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید.
اما اسماعیل انگار نه انگار. طبیعی و راحت بود و سلاحش را در پنجه فشار می داد. پای
خاکریز روی پنجه پا آماده بودیم. به اسماعیل گفتم: اسماعیل، تو نمی ترسی؟
اسماعیل لبخندزنان گفت: از چی بترسم، بعثی های مادرمرده که می خواهیم غافلگیرشان
کنیم باید بترسند. صلوات بفرست تا ترست بریزد.
شروع کردم به فرستادن صلوات. ناگهان سوت خمپاره ها بلند شد که از طرف ما به خط دشمن
شلیک شده بود. لحظه ای بعد صدای انفجار از طرف دشمن بلند شد و فرمانده بالای خاکریز
مشت گره کرده اش را بالا برد و فریادش در دشت پیچید: اللّه اکبر!
و ما تکبیرگویان از خاکریز بالا کشیدیم و از آن طرف به سوی سنگرهای دشمن هجوم
بردیم. باران گلوله از طرف دشمن به طرف مان باریدن گرفت. گلوله ها مانند زنبور
ویزویزکنان از کنار گوشم می گذشت. قلبم تند تند می زد. نعره می کشیدم و می دویدم.
نمی دانم کی از اسماعیل دور افتادم. تیربار لعنتی دشمن جلوی پایمان را تیرتراش
می کرد و خاک و سنگریزه به سر و صورت مان می پاشید. یک خمپاره در نزدیکی ام ترکید.
موجش پرتم کرد و با صورت روی یک بته خار افتادم. صورتم آتش گرفت. به پشت افتادم که
گلوله به ام نخورد و تند خارهای کوچک را از صورتم کندم. بچه های دیگر دوروبرم
زمین گیر شده بودند. دشمن خوب مقاومت می کرد. صدای رودخانه را می شنیدم. خودم را در
یک گودال کوچک انداختم. آنهایی که اطراف بودند به سوی دشمن شلیک می کردند. دشمن
داشت مقاومت می کرد. فریاد فرمانده را شنیدم: بلند شوید و حمله کنید. یاالل
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 