پاورپوینت کامل … و شهدا به غار رفتند ۱۷ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل … و شهدا به غار رفتند ۱۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل … و شهدا به غار رفتند ۱۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل … و شهدا به غار رفتند ۱۷ اسلاید در PowerPoint :

۶

اشاره

تمام پیمان شکنی های تاریخ و سکوت مردم دور سرم می چرخید… ایا ما هم مثل کوفیانی
شدیم که با وجود حبّ حسین(ع) ساکت ماندند تا در کربلا شهید شود؟

نباید این چنین می شد. صدای اعتراضمان بلند بود؛ اما سردار باقرزاده فقط ما را به
سکوت سفارش می کرد و مرتب می گفت در این کار (جابه جایی) رازی است که روزی روشن
خواهد شد…

ماجرای کهف الشهدای ولنجک، به بیان یک شاهد عینی

مدت هاست وقتی محوطه کنار مسجد محله مان را می بینم دیگر دلم نمی خواهد در آنجا
نماز بخوانم! محوطه ای عالی از لحاظ فرهنگی و مذهبی و جمعیتی برای پذیرایی از
مسافران هشت سال دفاع مقدس. مسجد به غایت زیبا و مجللی که برخی نپسندیدند مزین به
مزار شهدا شود!

شاید حق هم داشتند؛ اجازه این کار شاید وجهه هیئت امنای مسجد را در نزد برخی
گروه ها خدشه دار می کرد؛ همان گروه هایی که معتقدند جنگ تمام شد و بنابراین باید
همه آثارش هم تمام شود و نه تنها با شهادت و زنده نگه داشتن یاد شهدا مخالف اند که
معتقدند تکبیر گفتن در پس نمازها هم کاری بیهوده است!

خردادماه بود و گرماگرم امتحانات. سال ها بود که خانواده محمدی و خواهر شهیدی که
برادرش مفقود است، منتظر بودند و ما نسل سومی ها هم بی قرار از اینکه قرار است
آنهایی که فقط خاطراتشان را خواندیم و بزرگمردی هاشان را شنیدیم به محله مان
بیایند. ما چند نفر یا به قول یک روزنامه قابل اعتماد! (برای آنانی که توی محله ما
با شهادت و فرهنگ شهادت میانه ای ندارند!) نوزده نفر، همه دغدغه داشتیم که
مناسب ترین مکان برای اسکان میهمانان یا شاید میزبانان واقعی در نظر گرفته شود؛
مکانی که بشود بعدها در زیر سایه شهدا نفسی کشید، حرفی زد و دلی خالی کرد…

بالاخره، محوطه کنار ساختمان مهندسی بالای بلوار، از بین باقی زمین ها سری بلند کرد
تا این امانت را به دوش بکشد. شاید لیاقتش را هم داشت؛ نمایی عالی مشرف بر تمام شهر
آهنین تهران! البته نه آن مکانی که در عکس آن روزنامه، از جوی آب کنارش گرفته شده
بود!

این زمین به خاطر خوش منظر بودنش همیشه شلوغ بود و با توجه به حال و هوای شب های
ولنجک، خدا می داند در آن چه خبر بوده است…

تصمیم بر این شد که برای آماده سازی دل هایمان و زمین، از بیست روز قبل از تدفین در
محل دفن شهدا زیارت عاشورا بخوانیم و چنین هم کردیم…

اعتراضات برخی شروع شد. روز اول بعد از زیارت، یکی از بچه های باصفای محل که روحانی
هم بود، شد گوشت قربانی! به خاطر لباسش همه اعتراضات را به او می گفتند؛ اما با
اینکه او هم مانند باقی یک مستمع بود، حرف هایشان را شنید و پاسخ هایشان را داد…

اما امان از قدرناشناسی! انگار متوجه نبودند یا یادشان نبود که این