پاورپوینت کامل قهرمانان فینال آسیا ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل قهرمانان فینال آسیا ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل قهرمانان فینال آسیا ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل قهرمانان فینال آسیا ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

من و دو تا پسر عموهایم با هم از خانه جیم شده و به جبهه رسیدیم. آن هم با چه
مکافاتی که اگر بگویم می شود سرنوشت غمبار امیرارسلان رومی! کاری ندارم، سوار بر
قطار رسیدیم به پادگان دوکوهه که در پنج کیلومتری اندیمشک است.

حالا هر سه ترس برمان داشته بود که با این قد رعنا و زهوار دررفته یک موقع گوش مان
را نگیرند و بفرستندمان خانه. هر سه آن قدر نذر و نیاز کردیم که یک جمعیت هزار نفری
را بس بود. فرشاد که کّل گوسفندهای پدرش را نذر روز عاشورا کرد، امیر بیست و پنج
سال نماز نذر کرد و منِ وامانده نذر کردم که تا آخر عمر روزهای دوشنبه و پنج شنبه
را روزه بگیرم! حالا فکر می کنید ما چند سال مان بود؟ چهارده سال!

قاطی جمعیت چپیدیم تو پادگان و رسیدیم به حسینیه. در آنجا تقسیم بندی شروع شد. حالا
من و امیر و فرشاد بغل هم نشسته و رنگ می دادیم و رنگ می گرفتیم و مثل عرفای
کارکشته یک دم دست از صلوات و دعا خواندن برنمی داشتیم.

سرانجام نمی دانم همای سعادت دلش به حال ما سه نفر سوخت و یا مرغ آمین آن دوروبرها
بود و به دعای از ته دل مان آمین گفت که اسم ما سه نفر را خواندند. جلدی بلند شدیم
و دویدیم بیرون حسینیه. یک عده آنجا بودند. قاطی آنها شدیم. من که از خوشحالی در
آسمان سیری کردم. چند دقیقه بعد آخرین نفرات اضافه گروه شدند و با سلام و صلوات به
طرف ساختمان گردان آینده به راه افتادیم. سعی می کردم روی پنجه پا راه بروم تا قدم
بلندتر به نظر برسد. گردنم را آن قدر کشیده بودم که درد می کرد. رسیدیم جلوی
ساختمان گردان. یک مرد هیکلی ریشو باجذبه منتظرمان بود. ایستادیم و او به ما از جلو
از راست نظام داد و بعد اسم ها را یکی یکی خواند و هر کس را به گروهان و دسته ای که
از قبل مشخص شده بود فرستادند. نوبت ما سه نفر رسید. نگاهمان کرد و پوزخندزنان
پرسید: ببینم شما سه تا بچه چطوری تا اینجا رسیده اید؟

ما را می گویی، آن قدر به ما برخورد که امیر بی رودرواسی گفت: بچه تو قنداقه، ما
بچه نیستیم.

مرد صاف تو چشمان مان خیره شد و گفت: همین که تا اینجا آمده ایم معجزه اس.
برمی گردید سر درس و مشق تان، حرف هم نباشد!

فرشاد که شیر شده بود گفت: برادر چرا با ما این طوری حرف می زنید. ما که سر خود
اینجا نیامده ایم. کلی آموزش دیده ایم و دوره های مختلف را گذراندیم. تازه آنهایی
که مسؤول ثبت نام برای جبهه بودند از شما بهتر می دانستند باید چکار کنند!

جواب فرشاد خیلی محکم بود. حال کردم. دیدم چند نفری که پشت سر مرد ایستاده اند هی
ایماء و اشاره می کنند که جواب ندهیم، اما دیگر کار از کار گذشته بود. مرد که انگار
به اش برخورده بود، با لحنی تند گفت: خیلی بلبل زبان و حاضر جوابید. من احتیاجی به
شماها ندارم. الان ماشین می آید تا شما را ببرد ایستگاه قطار تا به خانه برگردید.

کم مانده بود گریه کنم. نفهمیدم چی شد که گفتم: شما هم زورتان به ما رسیده. اگر
راست می گویید موقع عملیات و جنگیدن کنار ما باشید تا بفهمید ما چه کارهایی بلدیم!

حقیقتش این حرفم خیلی الکی بود. چون نه من و نه فرشاد و امیر هیچ آموزشی ندیده و با
پارتی بازی و هزار حقه و کلک پای مان آنج

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.