پاورپوینت کامل عکس می گیرم و خودم را می سازم ۳۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل عکس می گیرم و خودم را می سازم ۳۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل عکس می گیرم و خودم را می سازم ۳۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل عکس می گیرم و خودم را می سازم ۳۳ اسلاید در PowerPoint :

اشاره

فرهاد کفش ها را گذاشت توی مشمع و گفت: «چه طور می توانم با این سر و وضع بروم وسط
خانواده ها و از شهدا عکس بگیرم. کی با کفش قرمز میره جبهه؟!»

هنر برای او دیگر خلق یک اثر هنری که بیننده را میخکوب کند و تحسینش را برانگیزد
نبود، حالا در کشیدن یک تابلو نقاشی یا عکس هایش به دنبال تجسم یک حقیقت بود که
بیننده را به درک ناگواری ها، تحمل سختی ها و تزکیه و پرورش روح سوق دهد.

آدم در زندگی دو راه را می تواند انتخاب کند؛ عصیانگری و چون و چرا کردن درباره همه
چیز که او را در بر گرفته یا آزار می دهد. و یا تسلیم و عبودیت حق. راه سومی وجود
ندارد.

او در زندگی اش از من و مادرش فقط دو چیز خواست: یک ژیان که دوازده هزار تومان بود
و من نتوانستم برایش بخرم و بار آخر که می خواست برود، مغز گردو خواست که چون توی
خانه نداشتیم، نشد همراهش کنیم. همین!نگاهی به زندگی هنرمند شهید فرهاد اشرفی

از طبقه داستان شروع کرد، کتاب ها را یکی یکی از جایشان بیرون می کشید، با پارچه
نمدار خاکشان را می گرفت و سر جایش می گذاشت؛ رمان های کلاسیک، نو، همه جوری پیدا
می شد.

بعد رفت سراغ عکاسی و سینما؛ «ادبیات فیلم، فنون بازیگری، فیلمسازی سوپر ۸، بررسی
فنون عکاسی، عکاسی ۳۵ میلیمتری، عکاسی رنگی، دوربین های عکاسی، دنیای شیرین عکاسی،
ظهور در عکاسی و سینما و…

و بعد فلسفه و دین و…

کارش که تمام شد، کف دست هایش را روی زمین گذاشت و به آنها تکیه داد، به قفسه
کتاب ها خیره شد، تحول خودش را از سرگشتگی، برخوردهای اجتماعی و جر و بحث های فلسفی
تا پختگی فکری و اعتقادی که اکنون احساس می کرد، پیش رو داشت. صدایی از پشت سرش
شنید: «نخوابیدی استاد؟! ساعت دو بعد از نصف شب است». پدرش بود. با موهای به هم
ریخته و چشم های قرمز. خندید و گفت «بیا بشین، شب خوبیه، حیفه بخوابم!»

فرهاد سال ۱۳۴۴ در روستای فشی کنگاور به دنیا آمد. پدرش (امیرعلی) و مادرش (توران)
دختر عمو، پسر عمو بودند. شاید فرهاد، سکوت و کم توجهی به پول جمع کردن را از پدرش
به ارث برده بود. او دوران کودکی اش را در کنگاور گذراند، پدرش کشاورزی می کرد و
مادرش قالی بافی و او فارغ از داشتن و نداشتن ها از صبح تا غروب کنار چشمه، یا توی
باغ با خواهر و برادرش سرگرم بازی بود. وقتی فریدون، برادرش با چوب قورباغه ها را
اذیت می کرد، او ابروهایش را در هم می برد و لب هایش را می داد جلو. فریدون
می خندید به مادرش می گفت: فرهاد دلش برای قورباغه ها می سوزد!

فرهاد دیپلمش را از مدرسه دکتر بهشتی، خیابان آذری گرفت. توی همین سال ها بود که
برای اولین بار عکاسی کرد. با یک دوربین تک عدسی، از طبیعت عکس می گرفت. در نظر
معلمان او دانش آموزی زرنگ، اهل فکر و ساکت بود و در نظر بچه ها یکی که اهل حال
نیست. تمام وقت خارج از مدرسه اش به عکاسی و نقاشی می گذشت. یک اتاق آجری گوشه حیاط
ساخته بود و عکس ها را خودش ظاهر می کرد. عکس هایش همیشه یا توی طشت آب شناور بودند
یا روی بند رخت آویزان.

بعد از دبیرستان، یک سال رفت کاشان منزل خواهرش آنجا از خانه طباطبایی ها،
بروجردی ها، علوی ها و… خیلی عکس گرفت. با یک توریست آلمانی به نام هنری هم آشنا
شد. هنری را به منزل خواهرش دعوت کرد و مدتی را در کاشان با او گذراند. هنری بعدها
از آلمان برایش دو بار دعوت نامه فرستاد که بار دوم بعد از شهادت فرهاد بود.

سال ۱۳۶۴ در رشته نقاشی دانشگاه پردیس اصفهان قبول شد. نقاشی را دوست داشت. از
ترکیب شگفت انگیز رنگ ها لذت می برد. اما هر چهارشنبه که شهدا را در خیابان های
اصفهان تشییع می کردند، دلش می گرفت. احساس می کرد، کشیدن کوزه های سفالی،
گلدان های شیشه ای و گل ها و درخت ها برایش کافی نیست. احساس تازه ای در او بیدار
شده بود. تا می توانست از مردم، نگاه هایشان، حالات چهره شان و تابوت های شهدا عکس
می گرفت و بعد تنها در اتاقش ساعت ها به عکس ها خیره می شد.

یک تابلو نقاشی در او احساس معینی از شخصیت نقاشی به وجود می آورد. این احساس هر
چند قوی بود، زیاد به طول نمی انجامید. آن عکس ها او را به فکر می برد؛ ساعت ها،
روزها و گاه هفته ها. مطمئن بود آنها به یک زیبایی معقول و فراحسی رسیده اند. اما
چگونه، نمی دانست.

همان سال تغییر رشته داد و سال ۶۵ در رشته عکاسی دانشگاه هنر تهران پذیرفته شد.

مادر از اینکه فرهاد دیگر از او دور نمی شود، خوشحال بود. از پله ها که آمد بالا،
جلو در، چشمش به کفش های او افتاد. کهنه و فرسوده بودند. با صدای بلند گفت: «آرزو
به دلم ماند، این پسر مهندسم یک جفت کفش و لباس خوب بپوشد.» فرهاد خندید. سرش را از
روی کتاب بلند کرد و گفت: «اولاً من مهندس نیستم، دوماً اصلاً نمی دانم تو دوست
داری چه جور لباسی بپوشم. مادر گفت: «یک پیراهن و شلوار سبز با کفش های قرمز!» بعد
هم رفت سر گنجه، از صندوقچه پول برداشت و داد به فرهاد.

چند روز بعد، فرهاد، مادرش(توران) را به اتاقش دعوت کرد. توران چشم هایش را گشاد
کرد و گفت: «فره

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.