پاورپوینت کامل احمد خرمشهر را ندید ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل احمد خرمشهر را ندید ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل احمد خرمشهر را ندید ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل احمد خرمشهر را ندید ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
۵۸
نگاهی به زندگی و حماسه فتح آفرین خرمشهر، شهید احمد بابایی
هشتمین باری بود که مجروح شده بود. پس از پایان این مجروحیت بود که گلوله ای
پیشانی اش را بوسید و به خیل شهدا پیوست. دیگر پزشکان و پرستاران او را می شناختند.
هر بار که آمده بود، یک ماه مهمان بیمارستان بود و به سرعت به جبهه بازمی گشت، ده
ساله بودم که با پدرم به ملاقات او رفتم. با پدرم به نجوا پرداخت و گفت: بابام به
من می گوید: احمد، برایت شورلت می خرم، دیگر جبهه نرو. او من را دوست دارد و دوست
دارد پیش او بمانم، اما از حال دل من خبر ندارد.
سخنان او هنوز در گوشم باقی بود که اسلحه را در دست خود دیدم، در حالی که دیگر احمد
نبود، اما افتخارم این بود که فرماندهان منِ نوجوان، همگی نیروهای احمد بابایی
بودند. شب قبل از اینکه عکس و وصیت نامه احمد را برای امتداد بیاورم، وصیت نامه اش
را به پدرم دادم. خواند و گریست و به یاد روزی افتاد که من مردی را بر تخت
بیمارستان دیدم که الگویی برای بچه های لشکر ۱۷ علی ابن ابی طالب شد.
احمد بابایی، فرمانده سرافراز گردان مالک اشتر لشکر ۲۷ حضرت محمد رسول الله(ص) که
در مرحله سوم عملیات بیت المقدس آزادی خرمشهر در اردیبهشت ماه ۶۱ به شهادت رسید، در
وصیت نامه اش نوشت: همسرم به تو قول می دهم اگر پیش خدا آبرویی داشتم از تو شفاعت
کنم.
پرده اول
احمد متوسلیان، حاج همت و احمد بابایی، هر سه تایی سوار تویوتای لندکروز شدند و به
طرف محل تجمع رزمندگان اعزامی از قم حرکت کردند. میدان صبحگاه، سیصد فرزند خمینی را
در برگرفته بود که تازه با هم انس گرفته بودند.
صدای ترمز ماشین در میان همهمه بچه ها توجه همه را به خود جلب کرد. متوسلیان از
ماشین پیاده شد و همت و بابایی هم در کنار او به سوی جایگاه حرکت کردند. متوسلیان،
بدون مقدمه با «بسم الله الرحمن الرحیم» سخنرانی را شروع کرد. بچه ها ذوق زده و با
چشمانی اشکبار به سخنان فرمانده خود گوش می دادند. اول به ذکر اوصاف همت پرداخت و
بعد به معرفی فرمانده گردان مالک. این فرمانده کسی نبود جز احمد بابایی، کلکسیون
تیر و ترکش جنگ و فرمانده شجاع.
جلسه که تمام شد، همه به سوی همت هجوم آوردند. سیصد نفر حاج همت و احمد بابایی را
غرق در بوسه کردند و حاج احمد متوسلیان با خیال آسوده فرمانده گردا ن مالک را با
نیروهایش تنها گذاشت.
پرده دوم
حاج آقا محمدرضایی، معلم احمد، دوران کودکی و جوانی او را چنین ترسیم می کند: در
کلاس سوم ابتدایی در دبستان نوبنیاد شال قزوین در سال ۱۳۴۰ آموزگار او بودم. شاید
باورکردنی نباشد که من بگویم پس از ۴۶ سال هنوز آن جذبه کودکی، لبخندهای ملیح و
جسارت مثال زدنی او در جلوی چشمان من رژه می روند. آن روزها در مدارس روستاها هیچ
نوعی امکانات ورزشی نبود. تنها سرگرمی بچه ها این بود که در زنگ تفریح با هم کشتی
می گرفتند و عجیب که احمد همیشه داوطلب کشتی گرفتن با بزرگ تر از خود بود.
پس از چند سال وقفه دوباره در سال ۱۳۴۷ معلم او در دبیرستان رشدیه همان روستا بودم.
آنگاه هر دو به تهران مهاجرت کردیم و از هم جدا شدیم.
احمد که دبیرستان را تمام نکرده بود، به نیروی هوایی رفت. خیلی تعجب آور بود که او
بتواند در فضای آن روزهای نیروی هوایی ادامه کار دهد و سرانجام در سال ۵۵ با هر
ترفندی خود را از آن محیط نظامی آزاد کرد. درست در همین سال بود که احمد متحول شد و
با یک چرخش فوق العاده به زهد و معنویت روی آورد و عاشق امام شد. شده بود یک مبلغ
تمام معنا برای انقلاب و در هر فرصتی که به دست می آمد خیانت های رژیم را آشکار
می ساخت. در همین سال ازدواج کرد و برای امرار معاش به رانندگی کامیون روی آورد.
بچه های نازی آباد در جنوب تهران به خوبی به یاد دارند که احمد چگونه قهوه خانه حاج
رضا در میدان پارس را برای تبلیغات ضد رژیم قرق کرده بود.
انقلاب پیروز شد و احمد جزء گروه های نخستینی بود که خود را به سپاه رساند و عضو
رسمی آن شد. او تمام تجربه خود در نیروی هوایی دوران قبل از انقلاب را در اختیار
نظام قرار داد و با همان روحیه شجاعانه وارد جنگ شد.
پرده سوم
سرهنگ علی حاجی زاده از بچه های گردان مالک که شاگردی بابایی را از افتخارات زندگی
خود به شمار می آورد و از او به عنوان حجت خدا برای بچه های قم یاد می کند،
می گوید:
بچه های قم، که تعدادی از عملیات فتح المبین، و تعدادی هم تازه اعزام شده بودند، در
پادگان دوکوهه در قالب گردان مالک سازماندهی شدند. تقریباً تمام بچه های باتجربه
جنگ تا آن روز در این گردان حضور داشتند: سردار غلامرضا جعفری، فرمانده سابق لشکر
۱۷ علی بن ابی طالب(ع)، شهید ناصر جام شهریاری، شهید خباز و…
انتظار بچه های قم، انتخاب فرمانده از میان خودشان بود. شهید همت به جمع بچه های قم
آمد و نتوانست بچه ها را متقاعد کند تا فرمانده غیر قمی انتخاب کنند. چند دقیقه پس
از رفتن همت، خود روی لندکروز جلوی زمین صبحگاه توقف کرد و احمد متوسلیان و
محمدابراهیم همت، به همراه یک جوان که کلاه ارتشی به سر داشت، از ماشین پیاده شدند.
به محض اینکه احمد متوسلیان بسم الله را گفت، بچه ها گریه شان گرفت. متوسلیان گفت:
شما همت را می شناسید؟! و شروع کرد از همت تعریف کردن (همت همان طور با ابهت و با
شلوار شش جیب و پیراهن سبز سپاه ایستاده بود). حاج احمد متوسلیان در ادامه گفت: یکی
از عزیزترین بچه ها را که کلکسیون تیر و ترکش است، به عنوان فرمانده گردان مالک
تعیین کرده ایم، امیدواریم با همکاری شما گردان مالک بدرخشد.
پس از رفتن متوسلیان و همت، احمد بابایی فرمانده جدید گردان مالک شروع کرد به
سخنرانی و گفت: من یک نظامی هستم، همه باید نظامی باشند. و نقطه ای را تعیین کرد و
دستور داد تا همه به صورت دو به آن نقطه بروند و برگردند. بسیجیان گردان همه اطاعت
امر کردند، اما برخی از انجام این دستور خودداری کردند. پس از بازگشت بچه ها به
نقطه اول، در مقابل دیدگان همه، یکی از نیروها را بر روی زمین خواباند و دستان او
را به پشت پیچاند و گفت: شما باید جلوتر از بسیجیان بروید.
هوا گرم بود و میدان صبحگاه، محل استراحت شبانه بچه ها بود. متوسلیان، همت و بابایی
به مناجات مشغول بودند. دست های این سه نفر تا صبح رو به آسمان بلند بود. صدای
«العفو العفو» آنها به آسمان بلند بود. دست ها رو به خدا بود. هر سه تایی با هم
نماز شب می خواندند و این کار هر شب آنها بود. تازه فهمیدم چرا حرف این فرماندهان
در دل بچه ها تأثیرگذار است. تأثیر بسم الله حاج احمد در قلب بچه ها را از همین راز
و نیاز شبانه یافتیم.
شهید احمد بابایی، آنقدر تأثیرگذار بود که فقط از معنویت شبانه او سرچشمه می گرفت.
دلاوری و جنگاوری آن یک طرف و این خلوص و نیت و عمل آنها در طرفی دیگر. هر کجا بنا
بود گردان حضور پی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 