پاورپوینت کامل تا ابد خواهم سوخت;گفت وگوی اختصاصی امتداد با شهید مصطفی چمران ۳۰ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل تا ابد خواهم سوخت;گفت وگوی اختصاصی امتداد با شهید مصطفی چمران ۳۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تا ابد خواهم سوخت;گفت وگوی اختصاصی امتداد با شهید مصطفی چمران ۳۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل تا ابد خواهم سوخت;گفت وگوی اختصاصی امتداد با شهید مصطفی چمران ۳۰ اسلاید در PowerPoint :
۸
اشاره: پاسخ های آن مرد آسمانی مربوط به زمانی است که در روی زمین قدم می زد، گرچه
پاسخ هایش چون خودش آسمانی بود، اما زمانی ما از او پرسش می کنیم که او در آسمان و
ما در زمین…
ـ تا حال احساس خستگی کرده اید؟
خستگی برای من بی معنی شده است. بی خوابی عادی و معمول شده. در زیر بار غم و اندوه،
گویی کوهی استوار شده ام. رنج و عذاب، دیگر برایم ناراحت کننده نیست. هر کجا که
برسد می خوابم.
ـ با این حساب باید دلخوشی ویژه ای داشته باشید که خستگی را برایتان بی معنا کرده
باشد، چیزی مثل یک دوست خوب.
در دوران زندگی ام بیشتر از هرکس مصاحب غم بوده ام؛ بیشتر از هرکس با آن سخن
گفته ام و با آن، بیشتر از هر کسی به من پاسخ مثبت داده است. دوستی بهتر از او سراغ
ندارم. کشتی مواج غم در دریای دل من جا دارد. فقط یک فرشته آسمانی است که همیشه بر
جان و قلب من سایه می افکند و هیچ گاه خسته ام نمی کند و هنوز از مجالست با او لذت
می برم، و آن غم است.
ـ فکر نمی کنید جور دیگری فکر می کردید؟ به دنبال چیز دیگری بودید؟
]یادم می آید[ ساعت های درازی را بر سر تپه های اطراف «برکلی» بر خاک دراز می کشیدم
و نیمه های شب، تا دمیدن صبح بر روی تپه ها و جاده های متروک قدم می زدم. چه روزهای
درازی که با گرسنگی به سر آوردم! درویش در وادی انسانیت… چرا که احساس و آرزوهایم
مثل دیگران نبود.
ـ می توانید احساستان را شفاف تر بیان کنید؟
بیشتر اوقات احساس تنهایی شدیدی می کنم؛ تنهایی مطلق. یک تنهایی که من در یک طرف
ایستاده ام و خدا در طرف دیگر و بقیه همه اش سکوت، همه اش مرگ، همه اش نیستی است…
من عشقی پاک داشتم که عاقبت به آتشی سوزان مبدل شد و وجودم را خاکستر کرد. احساس
می کنم تا ابد خواهم سوخت. شمعی سوزان خواهم شد که از سوزش من شاید بشریت لذت خواهد
برد.
ـ مگر سرمایه و دارایی شما برای تبدیل شدن شمع سوزان چیست؟
دارایی من سه چیز است: ۱. عشق که از سخنم، نگاهم، حرکاتم، حیات و مماتم عشق
می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم و جز به عشق زنده
نیستم؛ ۲. فقر که از قید همه چیز آزادم و بی نیازم و اگر آسمان و زمین را به من
ارزانی کنند، تأثیری نمی کند؛ ۳. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد و مرا با
محرومیت آشنا می کند. هر چه بیشتر می گردم، کمتر می یابم.
ـ آیا تنهایی تو را با مجروحیت پیوند زد؟
]آری[ هیچ وقت از این که دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از این که دنیای
علم را فراموش کردم و از این که از همه زیبایی ها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم
گذشته ام متأسف نیستم. از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد و
محرومیت، رنج و شکست، اتهام و فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومین هم نشین شدم و
با دردمندان هم آواز گشتم. دنیای جدیدی به من گشوده شد که خدای بزرگ مرا بهتر و
بیشتر آزمایش کند. مجال آن را یافتم که پروانه شوم، بسوزم، نور برسانم و قدرت های
بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم.
ـ مگر همسر و فرزندانتان با شما نبودند؟
]چرا همسرم[ مسلمان شد. می گفت هر کجا که بروی با تو می آیم، حتی در آتش. من هم
اسمش را گذاشتم پروانه. تا لبنان با هم بودیم. یک سال و نیم با جان و دل در مدرسه
جبل عامل پرستار بچه های یتیم بود. زخمی ها را نوازش می کرد؛ باهاشان حرف می زد؛
زخمشان را می بست اما…، شرایط سخت بود، مخصوصاً برای پروانه که از امریکا آمده
بود. من فقط چهار تا بچه نداشتم؛ تمام آن پانصد ـ ششصد نفر، بچه های من بودند. در
لبنان هم پول نداشتم که بفرستمشان مدرسه خصوصی؛ در حالی که مدارس امریکا مجانی بود.
پروانه با بچه ها برگشت و انگار من باید چهار تا بچه و یک زن خسارت می دادم تا
بتوانم به آن چیزی که دوست دارم برسم و حق پدری بچه های شیعه لبنان را به جا
بیاورم.
ـ مگر وضعیت شیعیان لبنان چگونه بود که ماندن در کنار آنان را با بازگشت با همسر و
فرزندانتان به امریکا ترجیح دادید؟
در آن شرایط، یک جوان شیعه از همه چیز محروم است؛ نه درس و دانشگاهی، نه حق کار در
کارخانه و اداره ای، هیچ… در این شرایط که این شیعیان محروم دستشان از همه جا قطع
شده است، به سوی احزاب کمونیستی و ضد انقلاب روی می آورند و چاره ای جز این ندارند.
احزاب با شعارهای ظاهراً انقلابی و اشتراکی، جوانان را جذب و وعده پول ماهیانه و
اسلحه می دهند و جوان هم تصور می کند که این معامله خوبی است. همین سیستم خبیث را
ضد انقلاب هم در کردستان پیاده می کرد و خیلی ها را به کشتن می داد و بعد آمار و
ارقام کشتارهای فدایی خودش را بالا می برد و به ازای هر دویست کشته از دولت عراق یا
دولت سعودی، پول
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 