پاورپوینت کامل فلاسک آب ;بوی بهشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل فلاسک آب ;بوی بهشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل فلاسک آب ;بوی بهشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل فلاسک آب ;بوی بهشت ۱۹ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

اشاره

دست، قطع شده بود! ناصر هم دید. دوتایی دویدیم به طرفش. رنگ به صورت نداشت. سریع به
ناصر گفتم:

ـ ناصر جان، تو شریانش را ببند تا من یک فلاسک آب پیدا کنم.

ناصر با تعجب نگاهم کرد:

ـ رضا، مگر نمی دانی مجروح نباید آب بخورد؟! فلاسک آب را می خواهی چه کار؟

جوابش را ندادم. دست قطع شده آن بسیجی را گرفتم و دویدم وسط جاده. اولین کامیون با
دیدن دست قطع شده که در هوا تکانش می دادم، نگه داشت. پرسیدم:

ـ برادر! فلاسک تو ماشین داری؟رضا برجی

اگر گاهی می بینید بچه های جنگ، با دیدن هر چیزی به یاد لحظه هایی از جنگ می افتند
تعجب نکنید. هر کدام این چیزها در جبهه برای خودش جایی داشت. مثل چراغ قوه، پتو،
کتری، لیوان و صدها شیء دیگر. یکی از این اقلام فلاسک آب است که هر وقت آن را
می بینیم پرنده خیالم تا فاو پر می کشد.

شما را به خدا تعجب نکنید، حالا داستان همین فلاسک آب معمولی را برایتان تعریف
می کنم:

یادم هست چند ماهی از عملیات والفجر ۸ که ما به فاو رسیدیم می گذشت. تابستان بود.
وسط های تیرماه. رزمنده هایی که تابستان فاو را چشیده باشند، بعید است به این آسانی
آن را فراموش کنند.

در یکی از همین روزهای گرم و طاقت فرسا که با موتور به طرف خط می رفتیم، در راه
ماندیم. موتور سیکلت خراب شد و هیچ جوری هم با درست شدن کنار نمی آمد. آفتاب
ملاجمان را به جوش آورده بود. من بودم و ناصر امین علی که بچه محلم و در منطقه ۱۷
آموزش و پرورش معلم بود. ناصر با موتور خیلی ور رفت، ولی فایده ای نداشت.

به ناصر گفتم ولش کن بابا! درست نمی شود به درک، پیاده می رویم خط.

او هم عرق ریزان حرفی نزد. دست های روغنی اش را به خاک مالید و پیاده به سمت خط راه
افتادیم. کمتر از دو کیلومتر با خط فاصله داشتیم، ولی گرما آن چنان امان آدم را
می برید که فکر می کردیم همین مسافت را تا قیامت برویم. آن قدر که گرما اذیتمان
می کرد، انفجار تک و توک گلوله توپ و خمپاره ای که گاهی نزدیک و گاهی دورتر از ما
زمین را می لرزاند آزار دهنده نبود.

از جاده ای که کنار کارخانه نمک بود، شانه به شانه ناصر به سمت خط می آمدیم. از دور
شبح چند رزمنده که مثل سراب در گرما موج برمی داشتند دیده می شد. ما به طرف خط
می رفتیم و آنان از خط برمی گشتند. و کامیون هایی که با سرعت روی جاده تردد
می کردند، از ترس همین گلوله های توپ به تکان های دست آن چند رزمنده توجهی
نمی کردند.

عراقی ها هم جاده و اطرافش را می زدند. ما می رفتیم و آنان می آمدند. هر لحظه به هم
نزدیک تر می شدیم. فاصله زیادی از هم نداشتیم که صدای توپ همه مان را زمینگیر کرد.
خوابیدیم. گرد و خاک زیادی به هوا بلند شد. صدای پرپر شدن ترکش ها را می شنیدیم که
از بالای سرمان رد می شد و تن بیابان را سوراخ می کرد. چیزی طول نکشید که از جایم
بلند شدم. از روبه رو یکی از همین رزمنده ها که بسیجی هم بود، به طرفم می دوید.
مبهوت نگاهش کردم. این بسیجی دست چپش را در دست راستش گرفته بود و به طرفمان
می دوید.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.