پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;شمر و صدام و یارانش ۲۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;شمر و صدام و یارانش ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;شمر و صدام و یارانش ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ترکش ولگرد ;شمر و صدام و یارانش ۲۶ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
اشاره
وحید چند دست لباس اضافی پوشیده و تنومندتر شده بود. لباس نظامی عراقی به تن و یک
موشک قلابی که از لوله بخاری درست شده و روی آن پرچم های آمریکا و انگلیس و اسراییل
و کلّه اسکلتی با دو استخوان ضربدری روی آن نقاشی شده بود را روی دوش گرفت و وارد
صحنه شد.
یک رزمنده فریاد زد: برای نابودی صدام صلوات!
همه صلوات فرستادند. شمر که مثلاً متوجه حضور صدام نشده بود، پشت به او و رو به
جماعت رجز خواند که:
ندارم شرمی از روی خلایق
من آن شمرم که شمشیرش بلند است!
صدام نامردی نکرد و یک لگد جانانه به پشت شمر کوبید! شمر نیم متر از جا پرید و جیغ
کشید: آخ مُردم!
کریم فریاد زد: همه حاضرند؟ یک، دو، سه!
اصغر شمشیر چوبی را تکان داد و فریاد زد:
ـ سزای دشمنم شمشیر و بند است.
من آن شمرم که شمشیرش بلند است!
ناغافل نوک شمشیر گرفت به بندی که کنار چادر بود و بند کشیده شد و فانوس از بالا
افتاد روی سر وحید. وحید که قرار بود نقش صدام را بازی کند. جا به جا دراز شد. ضربه
به حدی بود که صدایش در گوش کریم پیچید. اصغر شمشیر را انداخت کنار و زد تو سرش.
ـ ای وای خانه خراب شدیم!
سعید و رحیم سریع زیر بغل وحید را گرفتند. به سر و صورتش آب زدند و سیلی آرام به
صورتش زدند. چند لحظه بعد وحید چشمانش را باز کرد و با کم حواسی پرسید: من کجا
هستم؟
نگاهش به اصغر افتاد و چنان جیغی کشید که رحیم و سعید و اصغر مثل ترقه از جا
پریدند.
ـ تو کی هستی؟ ای وای جن! به دادم برسید!
اصغر با دستمال سیاهی صورتش را پاک کرد و گفت: جن کیه نوکرتم؟ منم اصغر. رفیقتت.
بابا منم، خوف نکن.
بعد رو کرد به کریم و گفت: می بینی آقای کارگردان؟ این آشیه که شما پختید. بچه مردم
قاطی کرد!
چند دقیقه بعد کم کم حال وحید بهتر شد. سعید خنده کنان گفت: حالا نمی شد به جای
تیاتر شمر و صدام یک نمایش درست و حسابی تمرین می کردیم؟
کریم که بهش بر خورده بود، غرید: توقع داری نمایش رومئو و ژولیت را برای رزمنده ها
اجرا کنیم؟
وحید که قلمبه سرش را می مالید گفت: آره، فکر کنم این بهتر باشه. من نقش ژولیت را
می خوام!
اصغر از شدّت خنده روی زمین افتاد. بچه های دیگر هم می خندیدند. حتی کریم که خیلی
اخمو بود هم هر هر می خندید. وحید با تعجب پرسید: مگه من چی گفتم؟
کریم خنده کنان گفت: مرد مؤمن، ژولیت یک دختر نوجوان پانزده، شانزده ساله اس، نه یک
مرد گنده ریشوی هیکلی!
وحید از خجالت سرخ شد و گفت: بهتره همین شمر و صدام را تمرین کنیم.
سعید گفت: واللّه اگه یک سیاه بازی تمرین می کردیم بهتر بود. این طوری بسیجی ها یک
شکم سیر می خندیدند.
کریم گفت: من حرفی ندارم، اما تا حالا سیاه بازی بدون رقص دیدید؟
اصغر گفت: رقص همان و اعدام انقلابی همان، بچسبیم به شمر و صدام خودمان!
کریم با خوشحالی به جمعیت که روبروی صحنه نمایش نشسته بودند، نگاه کرد. اصغر که
ترسیده بود، گفت: یاقمر بنی هاشم! هر چی رزمنده اس ریخته اینجا!
وحید گفت: من که خیلی می ترسم. آقا کریم نمی شود به جای من یکی دیگر نقش را بازی
کند؟
کریم به او چشم غره رفت و گفت: تو چه کار به جمعیت داری. برو تو حس خودت و سعی کن
درست بازی کنی. یااللّه بچه ها، دیگه موقع نمایشه. آماده اید!
سعید که قرار بود نقش چنگیزخان را بازی کند و حالا دو تا سبیل نازک پشت لب گذاشته و
به کمک چسب شیشه ای دو طرف چشمانش را به عقب کشیده بودند تا مغولی شود، گفت: خدایا،
آبروی مان را نبر!
کریم اصغر را هُل داد جلو و گفت: اوّل نوبت توه. برو ببینم چه کار می کنی.
اصغر لباس بلند و قرمزی که از به هم دوختن لنگ حمام درست شده بود به تن داشت. نصف
یک توپ پلاستیکی راه راه سفید و قرمز هم به جای کلاهخود بر سر داشت. شمشیر چوبی
بلندی به دست گرفته و با غرور و جبروت به رزمندگان تماشاگر چشم غره می رفت. بلندگوی
کهنه ای به شانه آویخته و همان طور که با یک دست میکروفن را جلوی دهان گرفته بود و
رجز می خواند، با دست دیگر، شمشیر چوبی را در هوا تکان می داد. کریم قند تو دلش آب
می شد. اصغر به خوبی داشت
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 