پاورپوینت کامل در کوچه های مریوان ۱۶ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در کوچه های مریوان ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در کوچه های مریوان ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل در کوچه های مریوان ۱۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۹

نام «حاج احمد» را که شنید‍، چشمانش برقی زد، با آرامشی عمیق سرش را بلند کرد و به
سقف اتاق چشم دوخت. آرامش نا شناخته ای در عمق چشمانش بود و در خلوت و سادگی اتاق،
صمیمیت را به رخ دنیا می کشید. حالا ما بودیم و امواج آن روزهای دریایی که در یاد
«کاک جلال» متلاطم بود…

در کوچه پس کوچه های روزمرگی، در هیاهوی زمان، در وادی تعلقات و سرای منیت ها خبری
را می شنوم، درمی مانم، در خود فرو می روم و باورم نمی شود؛ کاک جلال به شهادت
رسید؟

تقصیر خودمان است که رهایی روح را را مختص زمان و مکان می دانیم، در قرن
بیست و یکم، قرن آرزوهای دور و دراز، قرن ابلیس های نفسانیت که در حبس گرایش به
مادیگری هستند و می خواهند انسان را به فنا بکشند هنوز سبکبالانی هستند که فارغ از
هر نژاد و قوم و مذهبی، روح خود را پالایش و پر باز می کنند تا پرواز را در ملکوت
به تجربه بنشینند.

گر پشت پا به عالم ظاهر نمی زنی

یک عمر در شکنجه این کفش تنگ باش

بیست و چند سالی است که جاویدالاثرحاج احمد متوسلیان در میانمان نیست، اما عطر او
از پیش مرگان کرد مسلمان که در روزهای وصل و جنون در رکابش بودند همچنان به مشام
می رسد. به دنبال یاران حاج احمد راهی کوچه های شهر مریوان بودم تا رازهای نهفته در
سینه این پیش مرگان که بیش از بیست سال در داغ فراق حاج احمد سوخته اند و درد
دل هایشان را که در قلب تاریخ مسکوت مانده بشنوم و ثبت کنم. فضا و حس و حالی عجیب
بود که حاج احمد را چون هاله ای ملکوتی در کنار خودم حس می کردم و این تنها به
مساعدت شهید «کاک جلال بارنامه» تحقق یافت و ردپای حاجی بود که مرا تا منزل کاک
جلال برد. جایی که بوی خدا جاری بود و خانه ها بوی نان و بهشت و سادگی می داد، کاک
جلال از اعماق وجود ابراز احساساسات می کرد و راهنمایی شد تا ما را به سفری روحانی
ببرد، هنوز در فکر چشم های خسته زمین و دل سنگین روزگار بودم که به کنار دریاچه
مریوان رسیدم. یاران حاج احمد هم حضور داشتند: خسروی نژاد، ماموستا فتاحی، سیف
الله، خانم کاتبی، کاک جلال.

دریاچه مریوان دگر بار جمع یاران را می دید، اما بغض ته نشین گلوی ایشان از درد
دوری حاج احمد حکمفرما بود. ایستاده و به غروب دریاچه خیره بودند.

غروب خونین دریاچه عجیب سراغ حاج احمد را از ما می گرفت.

در این بین کاک جلال در سکوتی عمیق فرو رفته بود. دلم خون شد برای این همه مظلومیت
و انتظار و این همه دل های پریشان از یاد حاج احمد، آرام سر به زی