پاورپوینت کامل در انتظار آخرین نفس ۱۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل در انتظار آخرین نفس ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل در انتظار آخرین نفس ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل در انتظار آخرین نفس ۱۴ اسلاید در PowerPoint :

۳۷

خیال کرده بودند که مُردم. گذاشته بودندم توی یک کانتینر که سردخونه بود. سردشتِ
سال ۶۵.

شب جمعه بود. چهاردهم محرم سال ۱۴۲۹ هـ ق. حرم کریمه اهل بیت فاطمه معصومه. از
بیمارستان ساسان تهران آمده بود قم، می گفت: «دلم گرفته بود. دیگه حوصله بیمارستان
رو نداشتم، بدون این که به کسی بگم راه افتادم اومدم قم، می خواستم شب برم جمکران
که گفتند خیلی سرده. شب توی حرم می مونم تا صبح.» به صورت خیلی اتفاقی کنار هم
نشسته و نماز را به جماعت خوانده بودیم و حالا که فهمیده بودم غریبه است و از همه
مهم تر جانباز شیمیایی، اصرار کردم که شب را مهمان ما باشد، اما از من اصرار و از
او انکار. چند کلمه ای رو باهم حرف زدیم که این چند سطر رو شکل داده. بعد هم راهش
رو کشید رفت وسط جمعیت و محو شد. حتی خودش رو معرفی نکرد و نگذاشت ازش عکس بگیرم،
اینها رو نوشتم که بگم تو هم می تونی از فرصت استفاده کنی، اگر به جانبازی حتی
گمنام برخورد کردی فرصت رو غنیمت بشمار و با او مصاحبه ای هرچند کوتاه داشته باش.

اهل تهرانم، مُجردم، فکر دیگری داشتم که ازدواج نکردم. اینکه چرا کسی باید بیاد با
این حال روز ما همسر ما بشه؟! چرا گرفتار کنیم بندگان خدا را؟ البته خیلی ها هم
حاضر بودند، پدرم توی ضربخانه پول و اسکناس کار می کرد که مرحوم شد. پیش مادرم هم
زندگی نمی کنم. خونه جدا دارم، اتاقم رو آمدند تجهیز کردند به وسایل پزشکی. همه چیز
دارم. خواهرهایم به من سر می زنند و کارهایم را انجام می دهند. توی سپاه مشغول بودم
که گفتند وضعیتت بحرانیه، دیگه نمی خواد بیای. البته بازنشسته ام هم نکردند.

اولین اعزاممون فروردین ۶۰ بود. چهارده پانزده سالم بود که رفتم جبهه. در آن زمان
حاج همت فرمانده مون بود، توی اطلاعات عملیات بودم. آن موقع ها همه لباس خاکی و
شلوار کردی و این جور چیزها می پوشیدند. آن وقت ها همه خاکی بودند.

دوبار مجروح شدم؛ یک بار یک خمپاره ۶۰ فرانسوی خورد جلوی پایم، گوشت ران پایم رو
کند و انداخت جلوم. یک بار دیگر هم نخاعم آسیب دید. دو بار هم شیمیایی شدم؛ یک بار
سردشت و بار دیگر کربلای پنج.

خیال کرده بودند مُردم، گذاشته بودندم توی یک کان

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.