پاورپوینت کامل جای صدیقه در کلاس خالی بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل جای صدیقه در کلاس خالی بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل جای صدیقه در کلاس خالی بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل جای صدیقه در کلاس خالی بود ۱۹ اسلاید در PowerPoint :
۳۶
پشت تیربار ایستاده بود و به اطراف نگاه می کرد. دور و برش چند نفر دیگر هم بودند.
همه صورت هایشان را بسته بودند و فقط چشم هایشان پیدا بود. چشم هایی که حسابی اطراف
را می پاییدند.
دو روز خانه نیامده بود، حالا هم روی پشت بام مدرسه پیدایش کردم. جلو رفتم و صدایش
زدم. خسته بود و این خستگی به چهره اش حالت دیگری داده بود. همین که نگاه می کردی،
چشم هایش خبر از حادثه ای بزرگ می داد. از آن حادثه هایی که سال ها بعد آدم را یک
لحظه به فکر فرو می برد، به فکر همان نگاه.
عضو انجمن اسلامی مدرسه بود و همیشه در حال فعالیت. یک لحظه آرام و قرار نداشت. با
دانشجویان دانشگاه علم و صنعت محل را در دست گرفته بودند و تشکیلاتشان را هدایت
می کردند. او هم بیشتر در مدرسه بود. حالا همان مدرسه در محله نارمک تهران به نام
خودش است؛ «پیش دانشگاهی شهید صدیقه رودباری».
یک روز صبح عده ای نظامی ریختند داخل حیاط مدرسه. می خواستند او را با خودشان
ببرند. بچه ها از کلاس ها به حیاط آمدند و دورش را گرفتند. صدیقه جلوی فرمانده شان
رفت و گفت: «می خواهی من را ببری؟» و بلافاصله سیلی محکمی به صورت آن سرباز زد.
بچه ها شروع کردند به داد و فریاد و گفتند صدیقه تنها نیست، باید همه ما را ببرید.
سربازان رژیم با شرمندگی برگشتند.
از طرف انجمن اسلامی دائم برای فعالیت های جهادی اعزام می شد. شعارش این بود که
نباید در خانه بنشینیم بگو ییم که انقلاب کردیم. باید بین مردم باشیم و پیام انقلاب
را به همه برسانیم.
بعد از حادثه هفدهم شهریور، صدیقه حالت عجیبی پیدا کرد. هیجان و احساسی که تا آن
موقع مثل خون در رگ هایش جاری بود، حالا پرخروش گشته بود و او را زندگی عادی و
روزمره دور می کرد. دیگر به خرید و تفریح و میهمانی اهمیت نمی داد. انگار از عالم
تعلقات هجرت کرده بود به سوی فنای در معبود. می گفت دیگر چطور می توانم راحت زندگی
کنم، در حالی که آن روز از خون مردم جوی های آب و خیابان ها پر شده بود.
هربار که برای تظاهرات و درگیری ها با برادرش بیرون می رفتند، خدا خدا می کردیم زود
برگردد. دلمان شور می زد، نکند بلایی سرش بیاورند. خیلی دلیر و شجاع بود و این برای
یک دختر چهارده ـ پانزده ساله در آن روزها یعنی: به زودی مهر مرگ بر پرونده
زندگی اش می زدند.
خانواده و دوستانش آخر هفته صدیقه را در کهریزک یا در بیمارستان معلولین ذهنی نارمک
پیدا می کردند. هیچ کس طاقت دیدن وضعیت آن بیماران را نداشت. اما صدیقه می رفت
آن ها را شست وشو می داد و به امورشان می رسید. پر دل و جرأت بود. به همین خاطر
دنبال کارهای کوچک نمی رفت.
سال ۵۹ به بانه اعزام شد. آنجا در نبرد کردستان با نیروهای انقلاب همکاری می کرد.
هر بار موقع رفتن ساکش را پر از کتاب های شهیدان دستغیب و مطهری می کرد تا برای
مردم روستاهایی که پاکسازی می شوند کلاس های عقیدتی بگذارد. یکی ـ دو بار منافقین
برایش پیغام فرستادند که اگر دستمان به تو برسد، پوستت را پر از کاه می کنیم.
نمی دانستند او راهش را انتخاب کرده.
آن اواخر می دیدی
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 