پاورپوینت کامل می خواهم بچه ها را ببینم;دو روایت از حضور آقا سیدعلی خامنه ای در خط مقدم جبهه های غرب ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل می خواهم بچه ها را ببینم;دو روایت از حضور آقا سیدعلی خامنه ای در خط مقدم جبهه های غرب ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل می خواهم بچه ها را ببینم;دو روایت از حضور آقا سیدعلی خامنه ای در خط مقدم جبهه های غرب ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل می خواهم بچه ها را ببینم;دو روایت از حضور آقا سیدعلی خامنه ای در خط مقدم جبهه های غرب ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۳۱

۱. امیر علی اصغر جمالی

من فرمانده منطقه عملیاتی مریوان بودم با برادر عزیزم، حاج آقا متوسلیان. ایشان از
سپاه بود و من از ارتش که فرماندهی منطقه عملیاتی مریوان تا حدود نوسود و سقز را بر
عهده داشتیم. سال ۵۹ کردستان وضع نامساعدی نداشت؛ نه تنها به خاطر هجوم عراق، مرزها
ناامن بود، بلکه بسیاری از نقاط آن هم همراه با توطئه و خطر مین گذاری و خطر تهاجم
ضدانقلاب، ناامنی های جاده ای، حتی ناامنی های پروازی بود؛ به طوری که در چندین
مورد از پایین به بالگردها تیراندازی می شد. حتی رئیس بانک مریوان هم در بالگرد
شهید شد. بنابراین حضور یک مقام برجسته ای مثل آقا درسال ۵۹ در آن منطقه که حتی
پادگان مریوان هم زیر توپ ۱۳۰ دشمن بود و هم خمپاره ضدانقلاب، برای ما فوق العاده
مهم و روحیه بخش بود. عراق هم به حضور ایشان در منطقه پی برده بود. لذا چندین بار
با اختلاف چند دقیقه موضع و محلی را که ایشان بودند بمباران کرد. اقامت طولانی آقا
نشان دهنده این بود که حضور فرمانده اصلی در لحظات بحرانی در کنار رزمندگان بسیار
مهم و روحیه بخش است… ما واقعاً به خاطر حفظ جان ایشان از چنین حضورهایی بیمناک
بودیم و واقعاً می ترسیدیم، چون خیلی خطرناک بود و احتمال تیر خوردن بسیار بود.

روزهای آغاز جنگ بود، این منطقه به خاطر وضعیت خاص و مرزی بودن حمله دشمن و جا
نیفتادن نیروها وضع خاصی داشت، به طوری که انسان احساس غربت می کرد و آن چیزی که
آدم را از این غربت درمی آورد و روحیه می بخشید حضور یک شخصیت معنوی و دل قوی بود.
دقیقاً یادم هست وقتی که آقا تشریف آوردند ما ابتدا ایشان را به اتاق جنگ بردیم که
حتی گلوله هم کنارش خورده بود و وضع مرتبی نداشت؛ اتاق توجیه بود و نقشه ای به
دیوار آن زده بودیم. من خدمتشان وضع منطقه را تشریح کردم و نسبت به مناطقی که ما از
عراقی ها پس گرفته و امن کرده بودیم، توجیه شدند. بعدازظهر به داخل شهر مریوان
تشریف بردند و از شهر بازدید کردند. همان شب جلسه ای تشکیل دادند و مسائل منطقه را
از زبان مسئولین شنیدند. با فرماندهان و مسئولین شهر ملاقات کردند. بعد به طرف
ارتفاعات «حورسلطان» حرکت کردند. این ارتفاعات مشرف به مرز عراق بود. عراقی ها
فهمیده بودند. لذا شروع به تیراندازی کردند. الحمدلله مسئله ای پیش نیامد. آقا در
آنجا یک حالت خاصی پیدا کرده بودند. چون از روی آن ارتفاعات خاک عراق به خوبی دیده
می شد و از اینجا بود که آقا برای اولین بار از خاک جمهوری اسلامی ایران شهرها و
آبادی های منطقه عراق را به طور واضح می دیدند. خط دفاعی عراقی ها از آنجا کاملاً
مشخص بود، برعکس منطقه جنوب که به خاطر همواره بودن زمین نمی توان دشمن را دید.

بعد از این بازدید برگشتند وشب را استراحت کردند فردا صبح محور سمت چپ را به طرف
محور دزلی برای بازدید انتخاب کردند. ما داخل یک جیپ در کنار ایشان نشسته بودیم.
آقا فرمودند: «من علاقه دارم همه را ببینم تا رزمندگان هم احساس تنهایی نکنند.»

ما برای جان آقا دلواپس بودیم و منطقه داخلی هم دیگر ناامن بود با همه اینها خیلی
کند حرکت کردیم. یکی ـ دوبار سفارش کردم و گفتم حاج آقا مثلاً اگر می شود دیگر از
اینجا بازدید نفرمایید. فرمودند: «می خواهم مناطق خط مقدم و بچه ها را ببینم.» بعضی
از این پست ها خیلی بلند بود. به طوری که اگر می خواستیم بالا برویم، اقلاً سه ـ
چهار ساعت طول می کشید. لذا خواهش می کردم و آقا هم پیاده می شدند، می رفتند
پانصدمتر جلوتر. بعد می گفتم بچه ها از بالا می آمدند پایین. ایشان هم همه را مورد
توجه قرار می دادند. دیگر از محاصره اینها خارج شدن کار سختی بود. صحنه بسیار جالب
و شورانگیزی بود. بعد رفتیم از تنگه دزلی عبور کردیم. تنگه دزلی دیواره عظیمی است
از ارتفاعات. جاده باریکی که از بین کوه های خیلی بلند می گذرد و هر دو طرف
ارتفاعات بر این تنگه مشرف است. به هر صورت تنگه را بازدید کردند که در اختیار خودی
بود. به داخل آبادی دزلی رف

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.