پاورپوینت کامل ناصرِ کرد و کردِ کاظمی ۱۶ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل ناصرِ کرد و کردِ کاظمی ۱۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل ناصرِ کرد و کردِ کاظمی ۱۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل ناصرِ کرد و کردِ کاظمی ۱۶ اسلاید در PowerPoint :
۲۸
ورزشگاه آزادی، ۱۳۵۶
ورزشگاه پر از جمعیت بود. صدای سوت و هورای جمعیت گوش را کر می کرد! خبرنگاران
ایرانی و آمریکایی همه جا پر بودند و عکاس ها منتظر ثبت سوژه هایشان. بالاخره در
ورودی ورزشکاران به داخل چمن باز شده و ورزشکاران آمریکایی در میان هیاهوی
تماشاگران با غرور خاصی پا به زمین گذاشتند و خبرنگارها و عکاسان هم به دنبالشان.
اما ناگهان نگاه ها به سمت دیگری برگشت. همه ماتشان برده بود. عکاس ها سریع دریچه
دوربین هایشان را به آن سمت برگرداند تا این سوژه ناب را از دست ندهند.
ورزشکاران آمریکایی و مسئولین نظامی که حالا با سرعت به آن سمت می دویدند، گلویشان
خشک شده بود و تصاویر در حافظه دوربین هایی که بی شک بعدها توقیف شد به ثبت رسید:
پرچم آمریکا در دستان چند دانشجوی جوان در حال شعله کشیدن بود.
و «ناصر» سر کرده آن دانشجویان، در دل، احساسِ شادمانی و شعف می کرد. اگر چه
می دانست تا ساعاتی دیگر زیر لگدهای مأمورین ساواک خواهد بود، اما اینها همه در
برابر هدف او ناچیز بود!
پاوه، حوالی ۱۳۵۸
منطقه به طور کامل در اختیار گروهک های ضد انقلاب بود. از دور دیده بودنش که دارد
می آید. نمی دانستند باید به حماقتش بخندند یا از شهامتش بترسند. آخر حالا دیگر همه
می دانستند کشتن آدم ها برای آنها به راحتی آب خوردن است.
بالاخره ایستاد. اسلحه را رو به سینه اش گرفتند:
ـ اوغور بخیر! کجا با این عجله؟
آن یکی که دورتر بود، دستی به سبیل کلفتش کشید و با پوزخندی گفت:
ـ گمانم دنبال عزرائیل آمده کاک رستم!
مرد نگاهی به او انداخت و سبیل کلفت که حالا احساس می کرد دارد زیر نگاه او ذوب
می شود، سرش را پایین انداخت و همین طور که اسلحه اش را روی شانه جابه جا می کرد،
غرولندکنان از آنجا دور شد. کاک رستم که هنوز منتظر جوابش بود، به چهره مرد خیره
شد:
ـ نگفتی اسمت کیه؟
مرد برگه ای از جیب درآورد و جلو صورت کاک رستم گرفت:
ـ ناصر کاظمی ام. فرماندار پاوه، می خواهم سر پستم بروم.
حالا مرد پا به شهر گذاشته بود و به طرف فرمانداری می رفت و کاک رستم همین طور که
از پشت نگاهش می کرد، خودش هم نمی دانست چطور این قدر راحت به او اجازه ورود داده.
انگار چیزی در چشم های مرد بود که…
کردستان، ۱۳۵۸
هیچ کس راضی نبود اسلحه به دست او بدهد. می گفتند از کجا معلوم توبه اش ساختگی
نباشد. ناصر نگاهی به تک تکشان کرده و گفته بود: «مسئولیتش با من». راهی عملیات
شدند. مهاجرین هم بودند؛ همان هایی که از مناطق تصرف شده به دست گروهک ها بودند و
مدت ها بود به مرکز شهر آمده و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 