پاورپوینت کامل به مادر بگو چه فرقی می کند ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل به مادر بگو چه فرقی می کند ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل به مادر بگو چه فرقی می کند ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل به مادر بگو چه فرقی می کند ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

تا چشم کار می کرد بیابان بود؛ برهوتی خشک و خاموش. نشسته بودم کنار لاله هایی که
ریشه در خاک داشتند و کنارشان کلاه خودی دیده می شد. داشتم می شمردمشان.

ـ یک، دو، سه،… چهارده، پانزده…

گمانم تا پانزده بیشتر نشمرده بودم که نگاهم روی لاله بعدی ثابت ماند. باورم
نمی شد.

پلک هایم را مالیدم. خودت بودی. نشسته بودی کنار لاله ای، با همان لباس خاکی بسیجی
و چفیه دور گردنت. یک ردیف گلوله طلایی که سر فشنگ هایش برق می زد، چیده شده بود
کنار گل لاله.

کمر کلاش را فشرده بودی توی دستت. اگر اشتباه نکنم قنداق تاشو داشت. همیشه از کلاش
این مدلی خوشت می آمد. می گفتی سبک و راحت است. تمام آن چیزهایی که برایت با ارزش
بودند، به خودت آویزان کرده بودی. نگین سرخ انگشتر عقیق بیشتر دوست داشتی. مثل
همیشه تسبیح را پیچیده بودی دور مچ دستت. راستی، تا یادم نرفته بگویم که
پیشانی بندت دیگر سبز نبود. قرمز بود؛ مثل گل لاله که روی آن نوشته بود: «أین
الطالب بدم المقتول بکربلا».

تنها کلاه خود کم داشتی که آن هم کنار دستت، پیش پای لاله بود. آن لحظه گل های لاله
جان داشتند. گلبرگ هایشان با نفس آرام نسیم به رقص درآمده بود. لحظه ای نگاه از
صورتم برنمی داشتی. می خندیدی؛ دو طرف لبت گود افتاده بود. شعاع نوری سبزرنگ دور
صورتت را پوشانده بود. بوی لاله فضا را پر کرد. چشم چرخاندم. دور تا دورت فرشته های
زمینی نشسته بودند. انگار هر کدام صاحب مطلق لاله ای بودند. شک ندارم که
می شناختی شان. از جنس خودت بودند؛ زلال و لطیف.

اولش خودت تنها بودی. یک دفعه سر و کله آنها هم پیدا شد. کسی را ندیدم از راه برسد.
گمانم همان جا، پای همان لاله ها، سر از خاک برداشتند و چهار زانو رو به قبله
نشستند. انگار که از زمین روییده باشند. یکی یک کلام الله هم روی پایشان بود.
داشتند همه یک صدا می خواندند و زمزمه دلنشینشان گوشم را نوازش می داد. شیرینی اش
را از عمق جان حس کردم. گفتم: «چقدر لذت بخش است! خوش به حالتان! شما همیشه اینجا
می آیید و دور هم قرآن می خوانید؟»

لحظه ای لبخند از روی لبت محو نمی شد. نگاه دواندی بین لاله ها و گفتی: «ما همیشه
اینجاییم. یعنی اینکه خانه ما اینجاست. یعنی اینجا مانده ایم تا قداست این خاک حفظ
شود. یعنی اینکه باید می ماندیم. یعنی اینکه هر کدام از این لاله ها سند زنده یک
وجود است. یعنی دست تقدیر هم این را می خواست. یعنی اینکه…»

مکث کردی و مات شدی به افق. فرشته های زمینی سر به سجده گذاشتند و دیگر ندیدمشان.
نگاه از افق گرفتی و گفتی: «کار دارم، باید…» دویدم توی حرفت.

ـ کی برمی گردی؟ مادر چشم انتظار است.

ـ گفتی که، اگر برگشتنی بودم، از اول نمی ماندم. شرط ماندن، مفقودیت است که البته
تعدادی خاص انتخاب شده اند. به مادر بگو منتظر نماند. چه فرقی می کند، همه شهدا
بچه هایش هستند. به گلزار که برود، انگار به دیدن من آمده.

و سر به سجده گذاشتی.

با صدای انفجار، پلک می گشایم. چشم های خواب آلودم را می مالم و هراسان از زمین
کنده می شوم. جمعیت به طرف خاکریز می دوند. چشم می گردانم. میدان لاله آرام است.
می روم طرف خاکریز. گیج و منگ به جمعیت نگاه می کنم. متحیر می مانم. به نظرم وقتی
با تو حرف می زدم، توی این برهوت، تنهای تنها بودم. یک دفعه این جمعیت از کجا
پیدایشان شد. نه، نه، انگار بوده اند و من به آنها توجهی نداشتم. اصلاً نکند آنها
هم تو و بقیه فرشته ها را دیده اند. اگر دیده اند پس چرا بی تفاوت بوده اند؟ انگار
هنوز گیج خوابم: این چه حرفی است که می زنم؟ معلوم است که تو را در خواب دیده ام.
از لای جمعیت، خودم را می کشم جلو. از خاکریز بالا می روم. همهمه بالا گرفت. کمی
جلوتر از خاکریز تعدادی جمع شده اند دور چیزی. از بغل دستی ام خبر می گیرم.
می گوید: «دو خانم کرمانی رفته اند روی مین. خدا کند زنده بمانند».

تعدادی دختر سبزه رو ایستاده اند کنار هم. صورت هایشان بارانی است. پر چفیه هایشان
را از روی چادر به هم گره زده اند. یکی از آنها سر به شانه

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.