پاورپوینت کامل افطار در نیمروز خونین ۳۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل افطار در نیمروز خونین ۳۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل افطار در نیمروز خونین ۳۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل افطار در نیمروز خونین ۳۵ اسلاید در PowerPoint :
۳۸
نگاهی به پیکار و ایثار ولیالله نیکبخت، نخستین شهید جهاد سازندگی
به او گفتند: «بیا و در آمریکا تحصیل کن!» گفت:
ـ علم و فضلی که به چلساله به دست آوردم / ترسم آن نرگس مستانه بـه یغما ببرد
گفتند: «به بلوچستان مرو که هوا گرگمیش است و خطر در پیش!» گفت:
ـ راه عشق ار چه کمینگاه کمانداران است / هرکه دانسته رود، صرفه ز اعدا ببرد
گفتند: «بیا، این کرسی ریاست!» گفت:
ـ غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود / ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
گفتند: «پی تدریست باش!» گفت:
ـ بشوی اوراق اگر همدرس مایی / که علم عشق در دفتر نباشد
گفتند: «کشته میشوی!»
گفت: وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أمواتا بَل أحیاءٌ عِندَ
رَبِّهِم یرزَقُونَ؛
رتبه اول کارشناسی ارشد شد و فوق لیسانس برق و الکترونیک را از دانشگاه شیراز گرفت.
زمینه برای تحصیل اش در دانشگاه مینیسوتای آمریکا فراهم بود. اما او از رفتن به
غرب چشم پوشید و در دانشگاه سیستان و بلوچستان به فعالیت علمی پرداخت.
در همان دوران دانشجویی فعالیت علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد. او تخصص خویش را در
خدمت انقلاب قرار داد و با عضویت در انجمن اسلامی ایفای نقش میکرد.
در دوران خدمت در سیستان و بلوچستان، کمیته انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی و دانشگاه
سیستان و بلوچستان، سه سنگری بودند که نیکبخت در آنها با ناامنی، فقر و جهل به
مبارزه برخاست.
زندگیاش را وقف خدمت به انقلاب کرده بود و در این راه شب و روز نمیشناخت. هروقت
سخن از کار و خدمت به میان میآمد، آن دانشور درد آشنا مضمون گفتار امیرمؤمنان
علی(ع) را یادآور میشد و میگفت: «خدا از انسانهای آگاه و عالمان متعهد پیمان
گرفته است که بر سیری ستمگر و گرسنگی ستمدیده ساکت ننشینند. من هم نمیتوانم آرام
بگیرم».
چند سال پیش از شهادتش مرا به خانهاش دعوت کرد. نشستیم دور هم و ایشان در مورد
مسائل اخلاقی صحبت میکرد. می گفت: اخوی، توجه کن! اگر ما شخصیت حضرت علی(ع) را به
مثلثی تشبیه کنیم، یک ضلع مثلث «تقوا»، ضلع بعدی «علم و دانش» و ضلع سوم «قدرت»
حضرت علی(ع) است. ما اگر بتوانیم زندگی خودمان را با این مثلث وفق بدهیم، انسانی
کامل شدهایم و هم دنیا و هم آخرت خود را آباد کردهایم.
نامه پذیرش ادامه تحصیلش از دانشگاه آمریکا آمده بود. گفت: «من به آنجا نمیروم.
صورت سوختههای زاهدانی منتظر من هستند»!
در دانشگاه زاهدان تدریس میکرد، اما زندگی او روالی غیر از زندگی عادی داشت. شب و
روز تلاش میکرد و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از همه چیز خود گذشته بود. او
با نام و یاد خدا زندگی میکرد. صبر و تحملش تمام نشدنی بود.
گفت: «در یک عملیات کوهستانی علیه اشرار، فرمانده گروه بودم. وقتی نیروها را سوار
ماشین میکردم، به یاد همسر و فرزندانم افتادم. فهمیدم که هنوز نتوانستهام از
هواهای نفسانی نجات پیدا کنم.» حرفهای او را که شنیدم با خود گفتم: من که
نمیتوانم کاری برای او بکنم، پس نباید مانع او هم بشوم. از دو ـ سه ماه قبل هم
فهمیده بودم که روز موعود نزدیک است. او آمد و با خوشحالی ویژهای گفت: «احتمال
دارد دیگر برنگردم».
عقیده داشت خونی باید در منطقه ریخته شود تا بین برادران شیعه و سنی اتحاد برقرار
گردد. انشاءالله که به هدفش رسیده باشد.
مشاهده کوتاهی افراد در انجام صحیح برنامهها و یا احیاناً دور شدن از مسیر الهی،
موجب ناراحتی اش می شد. اما در حقیقت هیچ عصبانیت شدیدی از ایشان به خاطر ندارم.
فقط وقتی کاری خراب میشد، با زبانی خوش، دستاندرکاران را راهنمایی و برایشان دعای
خیر میکرد.
در برابر مشکلات و گرفتاریها بسیار عاقلانه و خونسرد برخورد میکرد. همیشه می گفت
ما به دنیا آمده ایم که با مشکلات مبارزه کنیم و مبارزه با مشکلات، انسان را به
تکامل نزدیک میکند. میگفت: «اگر انسان در زندگی هیچ مشکلی نداشته باشد، نمیتواند
به اهداف والای انسانی دست یابد».
قبل از شهادت به او تیراندازی شده بود؛ در تعقیبش بودند. احتمال شهادتش را میدادم.
در جاده خاش ـ ایرندگان جوانی مورد اصابت تیر قرار گرفته بود. مسئولان جلسه تشکیل
داده بودند و قرار شده بود که بروند موضوع را بررسی کنند. شب قبل از رفتن به آنجا
خوابی دید و تعریفهایی میکرد که نشان میداد رفتن او بدون بازگشت است.
ماه مبارک رمضان بود. ظهر به خانه آمد. سطل ماستی هم خریده بود. گفت: «خیلی خستهام
و احتیاج به استراحت دارم. استراحتی که واقعاً بتواند خستگی مرا بگیرد».
یکی ـ دو ساعت خوابید. بیدار که شد، تعریف کرد: «خواب دیدم در یک باغ بزرگ و سرسبز
قدم میزنم. آنقدر این باغ قشنگ و زیبا بود که اصلاً دلم نمیخواست از آنجا بیرون
بیایم». گفتم: «مرا هم با خودت ببر!» گفت: «این سفر نمیشود. انشاءالله سفر
بعدی»… او رفت و من ماندم.۱
شهادت یکی از آرزوهای دیرینه اش ایشان بود. به یاد دارم درسش که تمام شد به سربازی
رفت. افسر وظیفه بود. یکبار عکس او را با لباسهای نظامی دیدم و پرسیدم: «اخوی،
شما که مخالف رژیم هستی، چرا این لباس را پوشیده و عکس گرفتهای؟» گفت: «باورکن به
خاطر کارت شناسایی مجبور شدم. انشاءالله این لباس را به عنوان سرباز امام زمان(عج)
بپوشم». من این صحبت را هیچگاه فراموش نمیکنم که گفت: «انشاءالله
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 