پاورپوینت کامل پنجره خونین ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل پنجره خونین ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پنجره خونین ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل پنجره خونین ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
۲۶
به آزاده: صادق داداش پور و شهدای گمنام این وادی
منبع: آزادگان بگویید
هوا خفه و دم کرده است. نفسم به سختی بالا می آید. عرق نشسته لای موهای خاک و خل
گرفته ام. چهاردیواری انگار گُر گرفته. گرما و حرارت از آن می زند بیرون. بالای سر
عباس، ایستاده ام پای پنجره. از دیروز تشنه و گرسنه، همه مان را ریخته اند تو این
جای تنگ و ترش و رفته اند پی کارشان. بچه ها نشسته اند تنگ هم. سر و صورتشان خیس
عرق است. لب های خشکیده شان وادارم می کند زبانم را بکشم روی لب های ترک خورده ام.
زبانم خشکِ خشک است. عینهو چوب. تعدادی مجروح دراز کشیده اند یک گوشه. ناله
یک ریزشان دلم را آتش می زند. بغضی مثل مار چمبره زده تو گلویم. از اینکه نمی توانم
کاری برایشان بکنم، از خودم بدم می آید.
سربازی آن طرف پنجره، زیر سایه کوتاه دیواری آجری ایستاده به نگهبانی. با چشم های
وق زده، مات شده به پنجره کوچک آسایشگاه. جوانکی است سیاه چرده و باریک اندام. چهره
کشیده اش، خسته و درهم شکسته می نماید. از دیروز، دو ـ سه بار زدم به شیشه و برایش
دست تکان دادم، فکر کردم شاید بتواند برایمان آب دست و پا کند. سرسنگین تر از این
حرف ها بود. دندانِ بود و نبودش را کندم و انداختم دور.
یکی از تَهِ آسایشگاه فریاد می زند: «مجروح ها شهید شده اند.» به ردّ صدا نگاه
می کنم. صدای گریه یکی بلند می شود. فریاد تو گلویم گره خورده می ماند. عباس از
زمین کنده می شود و سینه در سینه ام می ماند. چشم های درشتش مثل دو تیکه سیاه و
براق، آسایشگاه را می کاود. چتری از موها را از رو پیشانی عرق کرده اش پس می زند و
خیره نگاهم می کند. اشک قطره قطره از چشم هایش فرو می چکد و در پهنای صورتش دویدن
می گیرد.
دست می گذارم به شانه اش. می خواهم دلداری اش بدهم و بگویم که پیشانی نوشت مجروح ها
این بوده که در دیار غربت شهید بشوند. زبانم نمی چرخد. خودم هم دست کمی از عباس
ندارم. می دانم درون تن کشیده ام، روحی زخمی به خود می پیچد و آرام و قرار ندارد.
نگاه از صورتش می گیرم و می دوزم به آن طرف پنجره. سکوتی سنگین محوطه را پر کرده.
درخت گل ابریشم آرام آرام می رقصد. سایه اش دراز کشیده رو آسفالت کف محوطه. فکری
می شوم.
ـ اگر تا شب در را باز نکنند، حتماً خیلی های دیگر از تشنگی و گرما شهید می شوند.
از این که مرغ خیالم اوج بگیرد، وحشت می کنم. چشم در چشم عباس می شوم. اشک درازای
صورتش را پیموده. می گویم: «درِ زندگانی را که گِل نگرفته اند.» نگاهش تیز و نافذ و
بی حرکت است. انگار در حوصله اش نیست، حرفی بزند. لب از لب باز نمی کند و رو
می گرداند طرف پنجره. دیگر مُخم نمی کشد چیزی بگویم.
سرباز از پناه دیوار آجری بیرون می آید و می رود طرف ساختمانِ ستاد. کمی بعد با یک
لیوان چای و ساندویچی که توی دستش است، برمی گردد. بند اسلحه را انداخته سر
شانه اش. یک شکم چران حرفه ای به نظر می آید. از صبح چند بار رفته ساختمان ستاد و
با چایی و خوراکی برگشته سر جایش.
می نشیند رو دو پا و شروع می کند به سَق زدن لقمه اش. لابه لای لقمه هایش، کمی از
چای را هورت می کشد. گاهی عباس دزدکی نگاهم می کند و وجودم را به آتش می کشد. طاقت
نمی آورد و می گوید: «صادق! باید یک کاری بکنیم.» و دست می
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 