پاورپوینت کامل شهید همت فقط نام یک بزرگ راه نیست;گفتگو با جانبازان; سیدمحمد مدنی و موسی سلامت ۴۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل شهید همت فقط نام یک بزرگ راه نیست;گفتگو با جانبازان; سیدمحمد مدنی و موسی سلامت ۴۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید همت فقط نام یک بزرگ راه نیست;گفتگو با جانبازان; سیدمحمد مدنی و موسی سلامت ۴۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید همت فقط نام یک بزرگ راه نیست;گفتگو با جانبازان; سیدمحمد مدنی و موسی سلامت ۴۴ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
خوشا رقص مردانی از آینه
سواران میدانی از آینه
خوشا رفتن از خود
رسیدن به خویش
سفر در خیابانی از آینه
خوشا محو تکرار تصویرها
گذشتن ز ایوانی از آینه
دل خویش را آب و جارو کنیم
بیاریم مهمانی از آینه
ز باغی که آیینه کاری شده است
بچینیم دامانی از آینه
در آغاز آیینه بودیم و باز
بیابیم پایانی از آینه
اهل این طرف ها نبودند. آقا سیدمحمد مدنی و موسی سلامت را می گویم. انگار از یک
جایی آمده بودند که من نمی شناختم. ندیده بودم شبیه شان را تا آن روز. آرام گرفته
بودند، مطمئن بودند، نگاهشان نگران نبود آرام حرف می زدند…
بچه ها هم جمع شان جمع تر بود آن روز، شمع محفل نورانی تر از همیشه بود که این طور
پروانه وار همه دورشان حلقه زده بودند.
مناسبت آمدنشان اعیاد شعبانیه و روز جانباز بود. یکی شان علاوه بر آنکه توان حرکت
نداشت، به علت موج انفجار قدرت شنوایی هم نداشت. یکی از بچه ها با شوق رفته بود
کنارش جا گرفته بود و به بقیه می گفت: هرکه از آقای سلامت سؤال دارد بگوید تا من
برایش بنویسم…
نمی شنید، اما چنان لبخندی میزد که با همه وجودت نشاط و عشق و به قول امروزی ترها
«انرژی مثبت» را منتقل می کرد، می گرفتی.
اولین سوال را از آقا سیدمحمد مدنی پرسیدند:
اولین روزی که یک جانباز دچارقطع عضو میشه چه حالی داره؟
من راجع به شرایط یک قطع نخاعی می تونم حرف بزنم که تجربه اش کردم. خوب یادم هست
اون روز که زخمی شدم بیست، بیست ویک سالم بود، توی گرمای وحشتناک هوای خوزستان
مجبور بودم درازکش روی زمین باقی بمونم، چون با هر تکون و حرکتی ممکن بود دشمن
متوجه موقعیت بشه. وقتی تیر خورده بودم و قطع نخاع شده بودم، برام حال و هوای غریبی
بود، چون می دیدم دست ها و پاهام سر جاشه، به ظاهر اتفاقی نیفتاده. اما نمی تونم
پاهام رو حرکت بدم و این اصلا حس خوبی نیست! تشنگی شدید در حالی که آب توی قمقمه ات
جوشه، تازه اگر جوش هم نبود نمی تونستی با وجود خون ریزی شدید آب بخوری چون وضع
بدتر میشه، حالا تصور کنید که توی این شرایط آدم چه حال و روزی داره.
تا وقتی که اومدم تو بیمارستان و مادرم به ملاقاتم اومد و ازم خواست که پاهام رو
تکون بدم و نتونستم، نمی دونستم قطع نخاع یعنی چی… اما بعدش تازه متوجه شدم معناش
از دست دادن توانایی راه رفتن و حرکت کردن تا همیشه است…
میشه از خودتون بگید واینکه چی شد رفتید جنگ؟
ما از ایرانی هایی بودیم که به عراق مهاجرت کرده بودیم، اما سال ۱۳۵۰تحمل مان تمام
شد. از دست عراقی ها به ستوه آمده بودیم، به همین خاطر به ایران برگشتیم… با شروع
جنگ هم با اینکه همسر و سه فرزند داشتم عِرق ایرانی بودن و حس دفاع از کشور،
راهی ام کرد تا به جنگ بروم…
آیا بعد از اتفاقی که براتون افتاد هیچ وقت خودتون رو زیر سؤال بردید که: چرا به
جنگ رفتم؟
نه! اتفاقا همیشه به خودم می گویم چقدر مدت زمان بودن من در جبهه کم بود… آن
روزها خیلی ها برای فرار از جنگ از تهران به سمت جاده دماوند می رفتند و بسیاری از
همان ها بر اثر تصادف در جاده کشته شدند. من به این موضوع معتقدم که تا آنچه برای
شما مقدر شده برایتان اتفاق نیفتد از آن رهایی ندارید.
در جنگ، عراق، به لحاظ تجهیزات جنگی به شدت مجهز بود و دریایی از این تجهیزات فوق
مدرن را که کشور های پیشرفته در اختیارش گذاشته بودند در دسترس داشت و از آن همه
فقط یک گلوله نصیب من شد و با همان یک گلوله سرنوشت من تغییر کرد. خاطرم هست
بچه هایی را که قطع نخاع شده بودند، اما از برج های فلزی به زحمت خودشانم را بالا
می کشیدند و می گفتند توانایی دیدبانی که داریم…
شغل شما چیست؟
وقتی به جنگ می رفتم در حال تحصیل بودم، بعد از اینکه بر اثر قطع نخاع از جنگ آمدم
و مدتی که گذشت و به وضعیت جدید خو گرفتم، تحصیل را ادامه دادم و سعی کردم رشته ای
را انتخاب کنم که نیاز به تحرک کمتری داشته باشم. تا مقطع دکتری حقوق تحصیل کرده ام
و حالا هم که به لطف خدا نیاز مالی چندانی ندارم، به صورت مجانی مشاوره حقوقی ارائه
میدهم.
بیایید در باره پذیرش قطع نامه صحبت کنیم، فکر می کنید چرا در آن زمان در پذیرش
قطع نامه تعلل شد؟
یکسری مسائل پشت پرده بود که ربطی به ما پیدا نمی کند، اما این را می دانم که
بچه های ما آنقدر به مقام ولایت و حضرت امام ایمان داشتند که هر آنچه ایشان امر
می کردند بی چون و چرا اجرا می کردند.
در روایات آمده که کسی به امام صادق(ع) به شدت ابراز ارادت می کرد. یک روز در
حالی که در حال ابراز ارادت بود امام به او فرمودند داخل تنور شو! او با تعجب نگاه
کرد و از این عمل امتناع ورزید. در همان حال یکی دیگر از یاران امام به نام خراسانی
وارد شد و امام به او امر کردند داخل تنور شو و او این کار را کرد. تبعیت بچه ها هم
از امام این گونه بود. خیلی ها در مقابل دستور عقب نشینی مقاومت می کردند.
اما در آن زمان چون واقعاً کار دیگری نمی شد کرد و این بهترین تصمیم بود. پس بهتر
بود زودتر پذیرفته می شد. و خوب در همه دنیا رسم بر این است که یک نفر حرف آخر را
بزند. یا باید قبول می کردیم یا باز کشته و مجروح می دادیم.
آیا می شود این صلح را به صلح های صدر اسلام تشبیه کرد؟
بله مثل صلح حدیبیه، یا صلح امام حسن…(ع)
در مورد عشق بازی و معامله با خداوند برایمان بگویید.
جواب من در اولین کلمه توحید است. تا زمانی که معنای آن را نفهمیم جواب هیچ سؤالی
را نخواهیم داد. چرا خودکشی ها زیاد است؟ دلیلش غیر از این است که از ذات پاک خدا و
امید به وجود او دور شده ایم؟ گاهی به آسایشگاه ما سری بزنید، ببنید آن طور زندگی
کردن چقدر است؟ ما در آنجا کسانی را داریم که سی سال است فقط روی تخت خوابیده اند و
لعنت بر کسی که (فرقی نمی کند چه کسی مسئولین یا هر کسی در هر جایگاه و موقعیتی)
بخواهد روی این ارزش ها قدم بگذارد. تجسم کنید در وضعیتی باشید که یک نفر بخواهد
برای شما مسواک بزند و یا حتی یک لیوان آب به شما بدهد در حالی که نمی داند شما کی
سیراب شده اید… اما با همه این سختی ها آن شیرینی معامله چیز دیگری است. امام به
ما یاد داده است برای این مملکت اگر صد بار هم بمیریم باز هم ارزشش را دارد.
سه چیز خوبی که جنگ برای شما داشت؟
به شدت ما را راسخ و پایدار کرد برای ادامه زندگی بعد از جنگمان. آنجا متکای زیر
سرمان آجر و سنگ بود و… صبر و آرامش ما را به شدت بالا برد که اگر این گونه نبود
تحمل چنین شرایطی را امروز نداشتیم. و در کل انسانیت را به معنای کامل به ما یاد
داد.
اگر قرار باشد همین الان یک معجزه برایتان اتفاق بیفتد چه می خواستید؟
اگر برای من تضمین می شد که
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 