پاورپوینت کامل نگذاریم انقلاب به دست سفید پوست ها بیفتد! ۵۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نگذاریم انقلاب به دست سفید پوست ها بیفتد! ۵۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۵۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نگذاریم انقلاب به دست سفید پوست ها بیفتد! ۵۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نگذاریم انقلاب به دست سفید پوست ها بیفتد! ۵۳ اسلاید در PowerPoint :

۱۰

بخشی از سخنان خواندنی استاد حسن رحیم پور ازغدی در جمع اعضاء شورای هماهنگی
تبلیغات اسلامی کشور

… بعد از قطعنامه، ما داشتیم برمی گشتیم. داخل اتوبوس یکی از رزمنده ها می گفت
حزب اللهی ها ۳ تیپ اند: سرخپوست و سفید پوست و سیاه پوست. سیاه پوست ها ماییم که
هشت سال در منطقه اصلاً تصور اینکه جنگ تمام می شود و ما زنده می مانیم، نداشتیم.
سقف خانه ما تار عنکبوت می بست، یک نفر نبود تارعنکبوت ها را پاک کند. هربار
می رفتم خانه دوباره بچه هایم من را نمی شناختند، خانمم از من رو می گرفت، دوباره
باید عقد می خواندیم. چون دور بودیم. باید می نشستیم مثل اول ازدواج با هم آشنا
می شدیم. الآن که جنگ تمام شده و داریم برمی گردیم، نمی دانم دارم کجا می روم و چه
کار می کنم.

دسته دوم سرخپوست هستند. می گفت شماها طلبه اید، دانشجواید عقب جبهه زندگیتان را
می کنید و درستان را می خوانید. موقع عملیات ها منطقه می آیید. اگر شهید شدید،
بردید و اگر هم ماندید، دوباره سرکارتان برمی گردید.

می گفت یک عده حزب اللهی سفیدپوست هم داریم که اینها خط مقدم شان اهواز است! اینها
دعای کمیل و نماز جمعه هایشان را مرتب شرکت می کنند. یقه شان را هم تا بالا
می بندند. سه تا انگشتر عقیق هم دارند. مستحبات را هم رعایت می کنند ولی حاضر نیست
اسلحه دستش بگیرد و برود استقبال شهادت. گفت حالا که باید برگردیم، بدبختی آن است
که سرنوشت سیاه پوست ها هم دست سفیدپوست ها است. مسئول دیگری داشتیم از بچه های
قدیمی جنگ که برادر ۳-۲ تا شهید بود. یکسال بعد از جنگ گفتند که در میدان تره بار
یکی از شهرستان هاست. یک وانت قراضه خریده و سبزی و میوه حمل می کند که مخارج
زندگیش بگذرد.

ما باید مراقب باشیم سرنوشت انقلاب دست سفیدپوست ها نباید بیفتد، هرچه هم آدم های
خوبی باشند. در تبلیغات رسمی من نگرانم که سفیدپوستانه تبلیغ کنیم. آن حالت سیاه
پوستی و اقلاً سرخ پوستی تبدیل شود به سفید پوستی. یعنی کسانی که درد انقلاب و جنگ
ندارند، نه ترکش خوردند و نه شهید دادند و نه معنی بدبختی و گشنگی و در محاصره گیر
افتادن و جنازه برادر به دوش کشیدن را می فهمند، نه دیدند که جلوی دیدگانش استخوان
بشکند و سرها قطع شود و چشم ها کور شوند، ولی صاحب انقلاب اند.

وقتی این جور رئیس ها می خواهند برای افکار عمومی تصمیم بگیرند، مصیبت شروع می شود.
کسانی که هزینه ای نپرداختند و نمی پردازند. نه اینکه قبلاً نپرداخته اند و بعداً
می پردازند، بعداً هم اگر پیش بیاید، نمی پردازند. این همان تبدیل ارزش به کلیشه
است. نمی گویم با سفیدپوست ها باید درگیر شد ولی نباید زمام امور را به دست شان
داد.

مردم می فهمند. نمی شود در آرامش بنشینی و به مردم دستور بدهی که باید ارزشی و
انقلابی باشید. انبیا اینگونه عمل نمی کردند. بزرگ ترین و موفق ترین مبلغین تاریخ
انبیا هستند. امیرمؤمنان(ع) که به عنوان سمبل شجاعت و رزمندگی مطرح هستند،
می فرمایند هروقت در جنگ ها فشار به ما زیاد می شد به قول بچه های جبهه هوا پس بود،
پناه می بردیم به پیغمبر(ص). پناهگاه ما پیغمبر(ص) بود. این حرف عجیبی است.
امیرمؤمنان(ع) می فرمایند من چگونه شب بخوابم در جامعه ای که احتمال می دهم امشب در
طرفی از این سرزمین یک خانواده گرسنه بخوابد. اینگونه می شود انقلاب را نگه داشت.

مردم حاضر نیستند بازیچه ما بشوند. اگر از من به عنوان مردم، فداکاری و حضور در
صحنه می خواهی باید هزینه آن را بپردازی. من حاضر نیستم از خودم، بچه ام و جان و
مال و آبرویم بگذرم برای اینکه تو به اینها برسی ولی اگر تو از آن می گذری، من هم
می گذرم. در انقلاب و جنگ همین گونه بود. فرمانده لشکر ما همیشه جلوتر از همه بود.
اگر می دید که خط در خطر بود، می دیدیم که فرمانده لشکر ما در کنار بچه ها بود.

شهید برونسی را خراسانی ها می شناسند. ایشان یک بنا بودند. گاهی بچه ها مشهور بود
که می گفتند که مثلاً از اینجا تا آنجا گردان می خواهد حرکت کند وجب می کند که
می شود چند کیلومتر. در عراق در عملیات بدر ۴۰ کیلومتر در خاک عراق ما گیر افتاده
بودیم. در لشکر نصر مشهد غواص بودیم با بلم ۴۰ ـ ۳۰ کیلومتر رفتیم و بعد وارد آب
شدیم و خط شکست و ما گیر افتادیم. هرکسی می افتاد، افتاده بود. از سه طرف هم تانک و
توپ و آتش سنگین و دو روز شیمیایی می زدند. نیروی کمکی هم نمی توانست به شرق دجله
بیاید. اگر هم می توانست، طوری شده بود که حرکت می کرد از یک نقطه ای تا بیاید جلو
حرکت می کرد به طرف ما مثلاً ۳۰ نفر می آمدند. بقیه یا نمی رفتند یا شهید و مجروح
می شدند. شهید برونسی که همان جا شهید شد و همان جا جنازه اش ماند، درگیری تن به تن
و تن به تانک شده بود. سر قطع شده، پای له شده و آدم سالم در آنجا در چهارراه خندق
نبود. یادم است به جایی رسید که ۱۰ نفر سالم نبودند و ۴۸ ساعت، ۷۲ ساعت بچه ها
جنگیده بودند. گشنه، خسته. وضعیت طوری بود که تانک های عراقی جلو می آمدند.
آرپی جی زن خوابیده بود. می زدیم بهش که بلند شو آمدند. می گفتند وقتی به چهل ـ
پنجاه متری رسیدند، مرا بیدار کن. اینقدر خسته. به برونسی گفتند که آقا خط سقوط
کرده شما عقب بیا. ایشان گفتند من عقب بیایم بچه ها را همین جا بگذارم؟ من به چه
حجتی عقب بیایم؟ همان جا هم شهید شد.

اگر اینگونه بود، نیازی به تبلیغات نیست. به حضرت عباس، چیزهایی که به مردم
می گوییم، بهتر از ما می دانند. مردم ـ نه همه مردم، آنهایی که در جنگ و انقلاب
سرمایه گذاری کردند ـ قبل از ما و جلوتر از ما در صحنه هستند و احتیاجی به تشریفات
نیست. ولی اگر این نبود، تبلیغات، اثر معکوس دارد و حالت تهوع ایجاد می کند.

امیرمؤمنان(ع) می فرمایند که من چگونه راضی شوم که به من بگویند امیرمؤمنان(ع) حاکم
اسلامی هستند و مسئول هستند. «ولا اشارکهم فی مکارح الدهر» ولی در مشکلات زندگی در
کنار مردم نباشم. در مشهد حاج آقا غفوری نامی بودند، سه نفر از پسرهایش و یک دامادش
شهید شد. مردم گریه می کردند این پدر نشسته بود تعجب می کرد که چرا مردم گریه
می کنند.

مردم خجالت می کشیدند می گفتند ما با چه رویی به ایشان تسلیت بگوییم. بسیاری از
خانواده های شهید شما بهتر از من می دانید یک قرآن از حکومت نگرفتند. بسیاری از
بچه های جبهه ـ که بخشی از آنها جانباز شیمیایی اند ـ نصف صفحه مدرک جمع نکردند که
جبهه بوده اند. اینها با تبلیغات جلو نیامدند. تبلیغات فرع است.

در انقلاب کسی به کسی گزارش رسمی نمی داد. روحیه کارمندی و چانه زنی و قرار و مدار
نبود. عمل پنهانی و شبانه روزی و ایثار و مسابقه در فداکاری بود. زرنگ کسی بود که
مخفی تر این کار ها را می کرد.

شهید سعیدی که از بچه های مشهد بود و تحصیلاتی هم نداشت ولی بزرگ بود. در کربلای ۴
مجروح شده بود، یواشکی به مسئول قرارگاه می گفت چه کاری است که هیچکس حاضر نیست
بکند؟ عین عبارتش است. همه بچه ها خسته اند. هرکاری هست به من بگو. بدن مثل نی
قلیان لاغر مجروح هم شده بود. واقعاً یک سیلی به ایشان می زدی، می افتاد. ولی
این قدر روح قوی و بزرگ. کسی تبلیغات نکرده بود. منتهی صداقت دیده بود و منطق.

کم کم کارها بوروکراتیزه و تشریفاتی و ظاهرسازانه شد و تغییر ماهیت داد و ظاهرسازی
و تصنع ـ به تعبیر کوچه و بازاری خالی بندی ـ و آب بستن به شعارهای انقلاب جایگزین
شد.

بزرگترین توهین به افکار عمومی نادیده گرفتن نیازها و استعدادها و پرسش های واقعی
به مردم است. بازی با الفاظ و آواها، فکرسازی و فرهنگ سازی نمی کند. اصلاً مردم گوش
نمی کنند. این نمی تواند اتحاد ملی وانسجام اسلامی تولید کند.

دو عنصر می تواند جلب اعتماد مردم را بکند یکی صداقت است و دیگری قدرت تولید فکر و
نوآوری. شعارها لازم است ولی کافی نیست. تبلیغ یعنی فرهنگ سازی یعنی غنی سازی
ادبیات انقلاب. این تعبیر به نظر من تعبیر رسایی است. واجب تر از غنی سازی اورانیوم
ـ که خیلی مهم است ـ غنی سازی ادبیات انقلاب است. مفهوم سازی، تئوری سازی،
واژه سازی، نوآوری، بازتولید دائمی ارزش ها و شعارهای انقلاب.

زمان به شدت مشغول فرسایش سرمایه اجتماعی است. سرمایه ا

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.