پاورپوینت کامل «حسین» شهید ظهر عاشورا ۲۲ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «حسین» شهید ظهر عاشورا ۲۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «حسین» شهید ظهر عاشورا ۲۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «حسین» شهید ظهر عاشورا ۲۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۶

امتداد تنها نیست. نامه ها را که باز می کنی یا عکس و یا زندگی نامه شهیدی خودش را می رساند به تحریریه. کم کم داریم شرمنده مشترکان و مخاطبانمون می شیم. اما باز پشت بی سیم می گیم که مهمات می خوایم. نویسندگانی دارند از بین مشترکین ما متولد می شوند و زاویه نگاه و ادبیات آنان به امتداد نزدیک و نزدیک تر می شود؛ اما به احترام نگاه و ادبیات صمیمانه آنان برآنیم که لطافت آن را با دخل و تصرف خود به هم نزنیم. این نوشتار که حاصل یک مصاحبه است، یکی از جنس همین «کمک های مردمی» است.

حسین اجاقی در چهارم آبان ۱۳۴۵ درست روز میلاد امام حسین(ع) در اردبیل به دنیا آمد. مادرش می گفت: حسین از بچگی خیلی مهربان و شجاع بود. خیلی هم به من کمک می کرد. علاقه خاصی که اردبیلی ها به امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) دارند بیشتر در ایشان جلوه می کرد. او هم علاقه خاصی به اباعبدالله(ع) داشت و در کارهایش از حضرت الگو می گرفت.»

برادرش می گفت: «هر چند که یک سال از من کوچک تر بود، اما از هر لحاظی، چه هوش و استعداد و چه فعالیت های متعددی که انجام می داد از من پیشتاز بود. قبل از انقلاب با هم فعالیت فرهنگی می کردیم، مثل پخش کردن نوار و اعلامیه. شجاع و نترس، پر کار و البته اهل عبادت بود. واقعاً زاهد شب و شیر روز بود.

قبل از انقلاب، یک روز که در مسجد اعظم اعلامیه پخش می کردیم، نظامی ها ریختند خیابان و همه متفرق شدند. ما دو نفر ماندیم و آن هم اعلامیه که در دستمان بود. سربازی آمد جلو و لوله تفنگ را گرفت طرف سینه مان. نمی دانم چه شد که برگشت عقب. شاید به خاطر نگاه های ما بود یا این که فکر کرده بود خیلی کوچک هستیم. ما هم از فرصت استفاده کردیم و تا خانه دویدیم. رنگمان پریده بود. ما را دید، خیلی پریشان شد و گفت «بچه ها چرا خودتان را به این روز می اندازید؟ دست بردارید از این فعالیت های خطرناک.»

حسین ناراحت شد و با لحن تندی گفت: «مگر نمی بینید چه به روز مردم آورده اند و چقدر ظلم می کنند؟» (آن موقع شاید یازده دوزاده سالش بود.) حرف هایی می زد و کارهایی می کرد که اصلاً به سن و سالش نمی آمد.

یک شب قرار بود در مسجد یساول نگهبانی بدهند. رفتم پایگاه دیدم نیست. تا آمدم مسجد، از پشت پرده صدایی آمد. رفتم پرده را کنار زدم، دیدم فرش را کنار زده، پیشانیش را گذاشته روی زمین و با خدا راز و نیاز می کند.

با این که سنش کم بود، اما خود را در برابر خداوند، خیلی گناهکار می دید. از سیزده سالگی اهل نماز شب بود. وقتی می آمد مرخصی، دیگر لحاف و تشک پهن نمی کرد. روی زمین می خوابید و می گفت: همرزم های من آن جا در سرما هستند. من چطور دلم بیاید در جای گرم و نرم بخوابم! وقتی جنگ شروع شد، ما نمی گذاشتیم بچه هایمان بروند جبهه. برادر بزرگ ترش رفت، اما ما دیگر به حسین اجازه ندادیم که برود. یک روز تلویزیون از ستم سربازان عراقی به مردم خبر داد. دیگر آرام و قرار نداشت. خودش ساکش را بست و رفت. حتی به ما هم نگفت. بعداً که خودش مرخصی آمد، تعریف می کرد که زیر صندلی یکی از اتوبوس ها مخفی شد و رفت. عمویش که رفته بود جبهه بازدید رزمنده ها، فکر کرده بود آمده تا او را با خود ببرد. رفت و پنهان شد.

برادرش می گفت: «وقتی رفت جبهه پانزده سالش بود. جزو تخریبچی های لشکر عاشورا بود. با همسنگرهایش تقریباً هم سن و سال بودند. ارتباط عاطفی خاصی هم با هم داشتند. آن قدر که با

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.