پاورپوینت کامل شهدا می گفتند «بیا» نه «برو» ۲۴ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهدا می گفتند «بیا» نه «برو» ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهدا می گفتند «بیا» نه «برو» ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شهدا می گفتند «بیا» نه «برو» ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۸

این که هی می گوییم مبارزه با خودیت ، مبارزه با انانیت و نفسانیت ، این یعنی چه ؟

انانیت و نفسانیت ، همان پدیده شومی است که اگر کسی در ابتدای مسیر انسانیت و بندگی اش از شر آن خلاص شد، درباره اش می گویند: یک شبه ره صد ساله را رفت .

اولین روزهایی که خدا توفیق داد رفتیم منطقه ، به همراه جمعی از نیروهای دیگر در پادگان شهید چراغچی اهواز مستقر شدیم . هوا به شدت گرم بود و طاقت سوز. نمی دانم از اعضای ستون پنجم بودند یا دیگر وابستگان ِ به دشمن ؛ به هر حال ، هر کس یا هر گروهی که بود، خدا خیرش ندهد که بدجوری در اولین ناهارِ بچه ها دست برد و به صورت ویژه ای از ما پذیرایی کرد! آخرش هم معلوم نشد تاید ریخته بودند توی غذا یا چیز دیگری ؛ ولی هر کسی که از آن پلوگوشت ِ پرملاطِ آمیخته به رب ّ خورد جسارت نشود گرفتار اسهال و در بعضی موارد هم گرفتار اسهال خونی شد! اتّفاقاً آن روز، آب محوطه گردان ما قطع شده بود و… عده ای که مقیدتر بودند، با تحمل مشکلات زیادی به سرویس های بهداشتی گردان های دیگر می رفتند.

به هر تقدیر، با این که شب آب آمد، اما هیچ تغییری در وضعیت ظاهری توالت ها به وجود نیامد.

سحر، وقتی برای وضو رفتم، در کمال تعجب دیدم در و دیوارها از شدت تمیزی برق می زنند. و همه چیز مرتب شده است ! شاید به تنها چیزی که نمی خواستم فکر کنم ، این بود که بخواهم برای نظافت یک چنین جایی وقت بگذارم. بعد از نماز، این موضوع شد نقل محفل چند تا از هم سن و سال های من . بعضی از بچه محصّل های هم گردانی و اعزام اولی ما، این طور می پنداشتند که ماها چون رزمنده هستیم و قداست داریم (؟) در شأن مان نیست این جور کارها(!)

و بعد از کمی سبک سنگین کردن مطلب ، تفکرات عدیده و شدیده شان آنها را به این نتیجه عجیب و غریب رساند که لابُد یک سری نیروی خدماتی مخصوص را برای تمیز کردن سرویس های بهداشتی رزمندگان اسلام استخدام کرده اند.

دو سه شب بعد، بچه ها نیمه های شب ، اتفاقی برادر یَلی، فرمانده گردان و بعضی از معاون هایش مثل آقای بخشی و آقای عطایی را دیده بودند که با جدیتی تمام ، توالت ها را می شویند. این یعنی همان پا روی امیال نفس گذاشتن و از قید عنوان و تعلّقات رها بودن.

بعدها به توفیق الهی در تحقیقات گسترده ای که درباره شهدای عزیز داشتم ، فراوان به این قبیل امور برخورد کردم که فرماندهان بسیاری ، این «خودنبینی »ها را به عنوان یک روش و منهج در تمام امورات و شئونات زندگی شان به کار بسته اند؛ این که شهید برونسی و امثال آن بزرگوار، بین ریاست خودشان و نیروهای تابع امرشان ، دیوارها و حصارهای خیالی نکشیده بودند، همین باعث می شد که خودشان را به تمام معنا خادم و خاک پای رزمنده های ساده قلمداد کنند و در حالی که کارهای شخصی شان را خودشان انجام می دادند و بسیار بیشتر از نیروهای دیگر تلاش می کردند، خودشان را همیشه مدیون آنها می دانستند و در لحظه های خطر و جانفشانی ، جلودار همه بودند و هرگز به نیروهای تحت امرشان نمی گفتند برو؛ بلکه به خلاف تمام اصول و قواعد کلاسیک ارتش های دنیا به آنها می گفتند: بیا! یعنی در صحنه های خطر، خودشان همیشه جلوتر از آنها بودند.

این که معصومین (علیهم السلام ) فرموده اند «حب ّ الدّنیا رأس کل ّ خطیئه »، دنیا در واقع همین تعلقات ما و همین تخیّلات ماست . تخیّل ما، یعنی این که خود را چیزی بپنداریم ؛ یعنی به تمام نداشته های خود مغرور بشویم ؛ فکر می کنیم این ما هستیم که همه کاره عالم هستیم و اثرگذار؛ اگر به یک پست و مقام رسیدیم ، خواسته یا ناخواسته ، چنان سرمست می شویم که خود را بسیار بزرگ تر از قبل می بینیم و سطح توقع مان از دیگران بالاتر می رود و احترام و تکریم آنها را بیشتر طالب می شوی