پاورپوینت کامل مریض;به آزاده رضاقلی کریمی ۲۱ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل مریض;به آزاده رضاقلی کریمی ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل مریض;به آزاده رضاقلی کریمی ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل مریض;به آزاده رضاقلی کریمی ۲۱ اسلاید در PowerPoint :
۱۸
بدنش یکپارچه آتش بود. داشت از درون می سوخت. لپ هایش گل انداخته بود. چشم های درشت و سیاهش، بی حال افتاده بودند ته کاسه ها. زانوهایش می لرزید. رضاقلی ایستاده بود بالای سرش، کنار تخت. نگرانی تو چشم هاش موج می زد. چاله های کف محوطه پر بود از آب گل. باران صبحگاهی تازه بند آمده بود. گله های سیاه و خاکستری ابر دل آسمان را پوشانده بود. باد دور افتاده بود تو محوطه و به سینه در و دیوار چنگ می کشید.
آن طرف اتاق، بالا سر کمد داروها، عکس بزرگ صدام تو قاب چوبی لبخند می زد. گروهبان خالد نشسته بود رو صندلی کنار میز و چشمش به دست دکتر بود. دکتر دفتر ثبت اسامی بیماران را باز کرد و گفت: «اسم مریض!» رضاقلی گفت: «جعفر.» از پشت میز بلند شده دستگاه فشارسنج را از تو کمد آورد بیرون و آمد طرف تخت. رضاقلی آستین جعفر را کشید بالا. گروهبان خود را از صندلی واکند. صدای مفاصل صندلی بلند شد. ایستاد رو پنجه پا و از پشت تور سفید پشت دری، محوطه را کاوید. نگاه بی حال جعفر ثابت مانده بود رو پنجره.
سرباز عمران و سرباز خلیل جلو در اردوگاه ایستاده بودند به نگهبانی. ابرها در دل آسمان جابه جا شدند. باد هنوز داشت جولان می داد. دکتر گفت: «حالش اصلاً خوب نیست. باید یکی دو ساعت اینجا بماند.» گروهبان دوباره یله داد رو صندلی. لحظاتی شعله آبی چراغ والر، از پشت تلق چشم هایش را گرفت. دکتر از داخل کمد داروها آمپول و سرنگی برداشت. با انگشتان سر آمپول را شکست و محلول را کشید داخل سرنگ. یک باره تمام تن جعفر آمد به لرزیدن. دندان هایش ضرب گرفت. لحظاتی سیاهی چشم هایش پرید و دوباره برگشت. ترس و دلهره یک جا وجود جعفر را پر کرد. سرنگ را که تو دست دکتر دید، تکانی به جعفر داد و او را غلطاند روی شانه.
بوی بتادین شامه گروهبان خالد را پر کرده بود. دلش به هم خورد. باید می رفت بیرون. لای در را گشود و قدم به محوطه گذاشت. باد آرام گرفته بود. هوا را از لوله های بینی کشید تو و یکجا از دهانش داد بیرون. رفت وایستاد پشت پنجره. تور سفید پشت شیشه نمی گذاشت به خوبی داخل را ببیند.
دکتر سوزن را کشید بیرون و گفت: «به خاطر تب بالا تشنج کرده. براش دیکلوفناک زدم. الان تبش می یاد پایین.» چشم رد چشم رضاقلی شد و گفت: «چرا به این روز افتاده؟» رضاقلی روگرداند طرف پنجره. گروهبان داشت از زیر ابروهای پرپشت نگاهشان می کرد. دکتر گفت: «خودت هم می دانی گروهبان چیزی از فارسی سردرنمی آورد. الان هم که بیرون است.» رضاقلی دچار تذبذب بود. ترسید چیزی بگوید و برسد به گوش گروهبان. او هم جعفر را بدون دوا و درمان روانه آسایشگاه کند. گفت: «ولی گروهبان دارد می بیند که حرف می زنیم. حتماً ازت می پرسد که من چه گفتم.»
می پرسد، اما این قدرها هم که تو فکر می کنی من….
رضاقلی نگذاشت دکتر حرفش را تمام کند. گفت: «یک هفته تو انفرادی سرد و نمور سر کرده؛ آن هم بدون زیرانداز و روانداز. آن قدر با کابل کوبیدند کف پاهاش که عصب هاش لطمه دیده.» قطره ای اشک را که دویده بود گوشه چشم هاش با دل انگشت گرفت و گفت: «بدجوری سینه پهلو کرده. طفلک روماتیسم هم دارد. اشاره کرد به زخم روی گونه جعفر و گفت: «این هم از سر و چشمش که خودت می بینی. تمام بدنش کبود و سیاه است. آن قدر شکنجه اش کردند که به این رو
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 