پاورپوینت کامل وانت نان;به آزاده قدمعلی عبدالله زاده و بیوک نوری ۲۴ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
3 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل وانت نان;به آزاده قدمعلی عبدالله زاده و بیوک نوری ۲۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل وانت نان;به آزاده قدمعلی عبدالله زاده و بیوک نوری ۲۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل وانت نان;به آزاده قدمعلی عبدالله زاده و بیوک نوری ۲۴ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

صدای بوق ماشین پیچید تو محوطه. سرباز فواد لنگه در را تا آخر گشود و خودش را کشید عقب. وانت آمد تو. به وسط محوطه که رسید، راننده پا گذاشت روی ترمز. سرباز فواد دوید طرف ماشین. شکم خالی اسرا کم طاقت شده بود. چشمشان که افتاد به نان های پشت وانت، هجوم آوردند طرفش. تصویربرداری پشت وانت بود. دوربین تصویربرداری تو دست هایش، می چرخید روی اسرا. نرم خندی روی لب های قلوه ایش بود. موهای صافش از وسط فرق شده و ریخته بود دوطرف سرش. تکّه ای آدامس گوشه دهانش بود. فکش یک ریز می جنبید.

ستوان حامد نشسته بود تو درگاهی پنجره. پاهایش داشت تو هوا تاب می خورد. شیشه اتاقش از تمیزی به چشم نمی آمد. نگاه تیز و نافذش خشک شده بود روی اسرا. اسرا با سروصدا محوطه را گذاشته بودند روی سرشان. راننده تندوتند کف دست هایش را می گذاشت تخت سینه آنها و هُل می داد عقب. اسرا دست بردار نبودند و او هم مثل قاطر لج می کرد. یحتمل به فکرش آمده بود که می خواهند داروندارش را چپو کنند. قیافه حق به جانبی به خود گرفت و چند ناسزای درشت زیر دندان جوید. سرباز فواد خم شده بود روی نان ها و یکی یکی می داد دست اسرا.

سروش تو خودش بود. ذهنش درگیر حرکات تصویربردار بود. فشار اسرا او را به جلو راند. سرباز فواد نان را گرفت طرفش. قدمعلی گفت: «سروش نان را بگیر.» سرباز فواد برایش تاقچه بالا گذاشت. قد راست کرد و گفت: «با مکافات برایتان نان آورده ایم، آن وقت تو استخاره می کنی.» نگاه سروش به تصویربردار بود. گفت: «این مُرده به این شیون نمی ارزد.» خود را از لای جمعیت کشید بیرون. نان را کوبید رو آسفالت و گفت: «ملت ما گرسنه نیست که بعد از چهل و هشت ساعت نان آوردن، فیلم هم می گیرند. یک لقمه نان می خواهیم که وصله شکم مان کنیم. نان ندیده که نیستیم.»

ستوان ابرو در هم کشید و شتابان از اتاق زد بیرون. فواد سرش به کارش گرم بود. ستوان با گام های بلند خود را رساند وسط محوطه. دو سرباز جلو ساختمان فرماندهی پا به پایش پیش آمدند. ستوان سینه درسینه سروش ایستاد. از نگاه غضبناکش نفرت می جوشید. گفت: «چرا نان را زدی زمین؟» سروش نگاه از صورت زردنبوی ستوان گرفت. سرباز فواد از پشت وانت آمد پایین. سایه اش پشت سرش کشیده شد روی زمین. پا جفت کرد و سلام نظامی داد. اشاره کرد سمت تصویربردار و حرف های سروش را موبه مو به گوش ستوان رساند. ستوان جوش آورد و چک محکمی کوبید توی صورت سروش. سرباز فواد رفت طرف وانت تا بقیه نان ها را جابجا کند. ستوان، سروش را هُل داد طرف سربازها و گفت: «تا جون داره بزنیدش».

یکی از سربازها معطل نکرد و با مشت کوبید توی شکم سروش. درد پیچید تو شکمش. کمرش تاب برداشت و عضلات صورتش جمع شد. سرباز شانه لباسش را کشید و او را هُل داد طرف همقطارش. نگاه ستوان به قامت کمانه کرده سروش بود. چین های ریز و درشت پیشانی اش گره خورده بود تو هم. پشت به آنها کرد و کمی فاصله گرفت. ضربه های مشت و لگد آوار شد رو هیکل تکیده و قلمی سروش. قدمعلی و بیوک دل دیدن نداشتند انگار. رو گرداندند. نگاه حریص راننده وانت به دست سربازها بود. باد نرم و آرام می پیچید زیر دشداشه سفید و چرگ مرده اش. لبش به خنده باز بود. بیوک زیر لب گفت: «رو آب بخندی. پیرمرد لق لقو! آفتاب لب بام، با این سن و سالش چه ذوقی می کنه.

ته ریش سفید پیرمرد، پوست سوخته و چغر صورتش را تیره تر نشان می داد. سیگاری از جیب دشداشه اش آورد بیرون و گذاشت لای لب های زمخت و سیاهش. آن را گیرا کرد و دوباره چشم دوخت به روبرو. کاکل بوته های تو باغچه، تو دست نسیم رها بود. با اشاره دست ستوان، سربازها از زدن بازماندند. پشت وانت خالی شده بود. پیرمرد، دشداشه اش را تا زانو کشید بالا و خزید پشت فرمان. بوق ما

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.