پاورپوینت کامل خانم خارجی ۱۴ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خانم خارجی ۱۴ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۴ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خانم خارجی ۱۴ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خانم خارجی ۱۴ اسلاید در PowerPoint :
۳۰
بعد از ناهار ولو شده بودیم داخل سنگر. روزهای اولی بود که به خط مقدم اعزام شده بودیم. شیرینی خوابِ بعد از ناهار، پلک ها را سنگین کرده بود. خط آرام بود. گاه گاهی صدای خمپاره و تک تیراندازها به گوش می رسید. خُروپُف علی هم بلند شده بود. در فکر روزهای آموزشی بودم که پرده سنگر بالا رفت نور بیرون پاشید داخل سنگر. از سایه درشت و کوتاهی که در دهانه سنگر بود، امیر را شناختم. نور چشم ها را می زد. صدای یکی دو نفر بلند شد «پرده را بنداز».
پرده که افتاد، سنگر دوباره تاریک شد. نورِ کم دریچه بالای سنگر، باز نمایان شد. امیر سراسر سنگر را نگاه کرد. بیشتر بچه ها خوابشان برده بود. جلوتر آمد. چشمان سیاهش برق می زد و لبخندی صورت گِرد و سفیدش را پُر کرده بود. صدایش را صاف کرد و گفت: «برادرا… یاالله… یاالله» عباس چفیه را روی صورتش کشید و گفت: «زَهر مار… چشام تازه گرم شده بود».
امیر بی توجه به او، صدای دورگه اش را بلندتر کرد «یاالله… برادرا… یاالله… اکرم داره می یاد. » عباس چفیه اش را پایین کشید و گفت: «مگه مَرض داری بچه ها رو اذیت می کنی!… اینا شب شناسایی دارند» امیر برعکس همیشه، آرام و سنگین گفت: «خودِ حاجی دستور دادند بیان سنگر ما… پاشید پشت سر من داشت می اومد» از جایم بلند شدم و بلند گفتم: «یه خانم… تو خطّ مقدم!؟»
بچه ها خواب زده شده بودند و من و امیر را هاج و واج نگاه می کردند. امیر دستی به موهای مشکی و مجعدش کشید و گفت: «زود پاشید سنگر رو مرتب کنید. فکر می کنم الان پشت پرده منتظره». علی که بیشتر از بقیه از خواب نصف و نیمه اش عصبانی شده بود، با عجله پیراهنش را پوشید، بقیه هم غُرغُر کنان تندتند سنگر را مرتب کردند. امیر رفت و کنار دهانه سنگر ایستاد. از مرتب شدن چند دقیقه ای سنگر سرش را به علامت رضایت تکانی داد. پرده سنگر را بالا زد و محترمانه گفت: «بفرمائید… خوش آمدید. » همه کنار هم ایستادیم. چند نفری که هنوز خمیازه می کشیدند، لباس هایشان را مرتب کردند. سایه بلندی در دهانه سنگر پشت به نور ظاهر شد. لباس نظامی داشت و چیزی روی سرش انداخته بود. با شانه به عباس زدم و آرام گفتم: «فکر کنم خارجیه!… از صلیب سرخ
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 