پاورپوینت کامل با روایت فتح;ما مرتضایی شدیم;گفت و گو با مصطفی دالایی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل با روایت فتح;ما مرتضایی شدیم;گفت و گو با مصطفی دالایی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۰۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل با روایت فتح;ما مرتضایی شدیم;گفت و گو با مصطفی دالایی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل با روایت فتح;ما مرتضایی شدیم;گفت و گو با مصطفی دالایی ۱۰۱ اسلاید در PowerPoint :

۲۲

مصطفی دالایی یکی از تصویربرداران برجسته و با تجربه مجموعه مستند روایت فتح در زمان جنگ است. «پاتک روز چهارم»، «شب عاشورایی»، «دلباخته» و… از جمله آثار تصویری او در روایت فتح به شمار می آید.

تصویربرداری های دالایی در روایت فتح مورد توجه و علاقه خاص سیدمرتضی آوینی بوده است. شهید آوینی دالایی را تصویربرداری می داند که حرف های او را درست فهمیده و کارش را به درستی انجام داده است.

در گفت وگوی چند ساعته با او به سال های خون و حماسه بازگشتیم، در محضر آوینی نشستیم، از کربلا و امام حسین(ع) گفتیم و در هوای معانی ای که او از جبهه ادراک کرده بود نفس کشیدیم.

ما هم همگام با مصطفای روایت فتح مرتضایی شدیم، آن گاه که احساساتش غلیان کرد و گفت: ما مرتضایی شدیم، با مرتضی و بچه های جنگ «جویبارهای جاری بهشت را دیدیم، از مائده های بهشتی تناول کردیم و در رکاب امام حسین(ع) جنگیدیم.»

روایت فتح اسم زیبا و بامعنایی است. این اسم چگونه انتخاب شد؟

در روایت فتح یک اصل برای ما محوریت داشت و آن جمله حضرت امام(ره) بود. بعد از عملیات موفقیت آمیزی که حالا یادم نیست فتح خرمشهر بود یا یکی دیگر از عملیات ها، رزمنده ها خدمت امام رفته بودند. ایشان این پیروزی بزرگ را این طور تشریح کردند که: ما خوشحالیم از اینکه رزمنده ها توانسته اند مناطق بزرگی را فتح کنند و خاک ما را از دست دشمن آزاد کنند. این فتح بزرگی است، ولی فتح بزرگ تر، وجود و پیدایش آن جوان است. فتح الفتوح وجود آن جوان و دل نورانی اوست که این قدر با استقامت در راه دین خدا ایستاده است. حضرت امام(ره)، خطابی نیز به بقیه روحانیون دارند و می فرمایند: هفتاد سال عبادت کردید خدا قبول کند، ولی بروید یکی از وصیت نامه های شهدا را بخوانید. اینها ره هفتاد ساله ما را یک شبه طی کردند.

اسم برنامه از همان کلام امام گرفته شد و ما اسم برنامه را روایت فتح گذاشتیم تا روایت گر فتحی باشیم که در درون آدم ها به وجود آمده بود.

در روایت فتح، نگاه و نگرش عارفانه و شهودی فیلم ساز به جنگ کاملا هویدا است. روایت فتح آدم هایی را به تصویر می کشد که انگار آنها فقط و فقط به خاطر عشق به خدا و عرفان و معنویت درونی شان به خاک جبهه قدم گذاشتند، اما واقعیت این است که در جنگ، یک سری افراد به خاطر وظایف نظامی و اداری و… به جبهه آمده بودند، ولی در روایت فتح این طیف آدم ها مطرح نمی شوند. چرا؟

واقعیت زمانی محقق می شود که دوربین فیلم ساز، همه اتفاقات جبهه های جنگ را مطرح کند. روایت فتح اصلا ادعایش این نیست که همه واقعیت ها را نشان می دهد. روایت فتح دنبال پاسخ به این سوال است که چرا این جنگ اتفاق افتاد؟ به دلایل مادی اش هم اشاره می کند که مثلا ابرقدرت ها نمی خواستند این انقلاب ریشه بگیرد و توانمند شود، اما می گوید دلیل بالاتری وجود دارد که از وادی حقیقت می گذرد و آن حقیقت است، حقیقت این است که خدا می خواهد قبل از ظهور منجی آخر، حضرت مهدی(عج) تجلی دوباره ای داشته باشد، دقیقا مثل صبح می ماند. وقتی صبح می خواهد بیاید و فضا روشن شود، سپیده می زند، بعد دوباره تاریک می شود. همه فکر می کنند شب شد، اما دوباره، صبح با همه شدتش شروع می شود. آقا مرتضی تلقی اش این بود که انقلاب ما آن سپیده ای است که بعد از پایان شب می زند. دوباره یک تاریکی فضا را می گیرد. احساس می کنیم که شب شده، اما یکباره، صبح طلوع می کند. روایت فتح دنبال این بود که بگوید انقلاب ما آن نور و سپیده ای است که بشارت منجی و قیام آخر را می دهد و ما اگر بدانیم چه جایگاهی در تاریخ بشر داریم، البته جایگاهی که خدا برای انسان رقم می زند، آن موقع نگاه متفاوتی به جنگ خواهیم داشت. به عقیده آقا مرتضی دفاع مردم ایران و یاری امام خمینی، موضوع ساده ای نیست که مثلا مردم یک کشور از رهبرشان اطاعت و از کشورشان دفاع می کنند. این هست ولی چیزی فراتر از آن وجود دارد و آن رسالتی است که خداوند بر دوش این مردم و رهبر آنها قرار داده است.

در نتیجه بله، یک عده به اجبار جبهه می آمدند، وظیفه شان بود که بیایند یا همه بسیجی ها هم با تمام معرفت شان نمی آمدند، ولی خب، آیا مرتضی باید آن حقیقت عظیمی را که کشف کرده و فهمیده، رها کند و بیاید درباره این سوژه ها کار کند!؟ مرتضی می خواست یک تذکر و نهیب تاریخی به جوان امروزی بزند و بگوید که تو چنین جایگاه بزرگی در تاریخ انسان داری، مواظب باش که از آن غفلت نکنی.

همین الان هم ما خیلی منطقی و عقلانی به نتایج آن جنگ و آن پایداری نگاه کنیم. می بینیم صدام و کشور عراق که جلوی ما ایستاد به کجا رسید و ایران به چه منزلت و جایگاهی فعلا تا اینجا رسیده. با اینکه به نظر می رسد ماها خیلی از آن آرمان ها فاصله گرفتیم، اما نور انقلاب در فضا منتشر شده است و نورافشانی می کند. مرتضی می گفت: این منطق و واقعیت را ببین، ولی فراتر از منطق و واقعیت هم من چیزهایی دیدم و حس کردم که به تو می گویم. این بود که اصلا کاری نداشت که مثلا تعدادی آدم اجباری جبهه آمدند. او معتقد بود که اگر دارد فیلم می سازد، اگر وقت و عمرش را گذاشته است، وظیفه اش انتشار آن نور و آن حقیقت است. مرتضی می گفت: جنگ اصلا چیز خوبی نیست، امام هم می گفت جنگ خوب نیست ولی حالا که به وجود آمده و ما باید دفاع کنیم، این دفاع و این مبارزه ما در تقدیر خدا برای عالم و انسان جایگاه خاصی دارد. تصادفی یک جنگ اتفاق نیفتاده است؛ این مبارزه و جهاد برای این مردم در نظرگرفته شده و ما باید این را بفهمیم. درست است که جنگ خرابی و بدبختی و مشکلات دارد، ولی فراتر از اینها هم حقایقی وجود دارد که باید آنها را دید. مرتضی فراتر را دید و به اعتقاد من درست هم دید، امام و رزمنده ها هم همین ها را می دیدند و آینده هم نشان خواهد داد که کسانی که حقیقت را دیدند درست دیدند. البته واقعیت آن است که درصد آن آدم های اجباری که شما اشاره کردید، در جبهه ها خیلی کم بود. آدم هایی که در جنگ ما فرار می کردند، می ترسیدند و… کم تر از همه جنگ های دنیا بود. من یادم هست جایی صحبت می کردم جوانی گفت: چرا شما در مورد آن کسی که در فلان جای جبهه خودکشی کرد فیلم نساختید؟ گفتم چون آن برای من حقیقت نبود، کسی نمی تواند به من بگوید درباره چه موضوعی فیلم بسازم. من درباره چیزی که علاقه مند بودم و برایم حقیقت بود، فیلم ساختم.

روایت فتح نگاه انسانی و الهی به جنگ دارد؛ حتی در مقابل سربازان و اسرای دشمن این نگرش انسانی حفظ می شود. این نوع نگاه چه تاثیری در انتخاب سوژه های شما برای تصویربرداری داشت؟ و به طور کلی شما به عنوان تصویربردار در انتخاب سوژه ها چه مسائلی را رعایت می کردید؟

ما به یک سری دریافت هایی رسیده بودیم که در انتخاب سوژه ها، آنها لحاظ را می کردیم.

ببینید ما از نشان دادن جنازه های دشمن که روی زمین ریخته بود، یا اسرایی که به حالت خیلی خاصی به اسارت درآمده بودند و اظهار ندامت می کردند، پرهیز می کردیم و این را فتحی نمی دانستیم. این گریه آور است، حتی برای ما که این سمت هستیم. آنها می توانستند افرادی باشند که در این شرایط قرار نگیرند، اما تحت تاثیر تبلیغات منفی صدام به این روز افتادند و این جوری دارند کشته می شوند. یعنی قصه، قصه تاسف است. همچنان که مثلا حضرت علی(ع) در یک جنگی، که اگر اشتباه نکنم جمل است، تعدادی از افراد باسابقه در اسلام مثل طلحه و زبیر را می بینند که حالا به عنوان دشمن در برابر حضرت قرار گرفتند، خوشحال نیستند و افسوس می خورند که اینها بالاخره مسلمان اند، ولی کارشان به اینجا رسیده. در جبهه ها هم همین اعتقاد و نگاه الهی و انسانی حاکم بود. دوربین روایت فتح، گفتار متن برنامه ها و… با سرفرازی و پیروزی از این مسائل یاد نمی کند که مثلا این تعداد از نیروهای دشمن کشته شدند، این تعداد اسیر شدند و… ما از فیلم گرفتن از اسرا پرهیز داشتیم، اگر هم می گرفتیم شما بلافاصله در نریشن ها (گفتار متن) می بینید که می گوید اینها برادران ما هستند. و یادآوری می شود که ما خوشحال نیستیم از اینکه اینها اسیر شدند و مثل بچه های رزمنده نگاهی از سر رافت و عطوفت نسبت به این اسرا وجود دارد.

فیلم گرفتن از غنایم هم برای ما جالب نبود، اینکه مثلا ما این قدر تانک و تجهیزات نظامی و این قدر مناطق را به دست آوردیم، ما از اینها فیلم نمی گرفتیم. اگر هم دوربین ما روی غنایم می رفت، درحد کوتاهی به خاطر مستندات جنگ بود. روی آن مانور نمی دادیم. مثل بعضی از اکیپ ها و فیلم های خبری و گزارشی دیگر، که این قدر با لذت و چاشنی زیاد این مطالب را تشریح می کردند که بعضی موقع ها واقعا آدم را اذیت می کرد.

جنازه شهدای خودمان یکی از مسایلی بود که ما خیلی روی آن کار نمی کردیم. فرض کنید در خط مقدم روی زمین تعداد زیادی شهید، حالا با بدن های تکه تکه و متلاشی شده با حالت های مختلف افتاده و کسی هم نمی تواند بیاید و اینها را جمع کند و به آنها برسد. بخاطر شرایط ویژه خط و اینها… ما از اینها فیلم نمی گرفتیم؛ چون ما که از طریق نشان دادن این تصویر نمی توانیم حقیقت آن شهید را نشان بدهیم. کلام الله مجید هم مدام در ذهن ماست که می گوید اینها زنده اند و نزد خدای خودشان روزی می خورند. وقتی دوربین من اینها را در تلویزیون نشان بدهد چه تاثیری بر ذهن مخاطب دارد؟ بالاخره باید روان شناسی مخاطب و تبلیغات جنگ هم در این فیلم ها رعایت می شد. این جوری نبود که بگوییم حالا جنگ کوچکی در نقطه ای از مرز ما اتفاق افتاده و ما همه مسائل مربوط به جنگ را نشان می دهیم. جنگ ما همین جوری هشت سال تداوم داشت و اگر ما این تصویر را نشان می دادیم، این با تداوم حضور رزمندگان در جبهه و تبلیغات برای جنگ منافات داشت. اینکه من مستندسازم و همه مسائل را باید ثبت بکنم و نمایش بدهم، درست نیست. ما باید بحث تبلیغات جنگ را رعایت می کردیم.

با توجه به اینکه تخصص شما در مجموعه روایت فتح تصویربرداری بود و بیشتر بار تکنیکی روایت فتح روی دوش همین تصویربردارهای روایت فتح است و شهید آوینی در کتاب «آینه جادو» اشاره می کند که «تصویربردارهای روایت فتح، نقش شان از کارگردان مهم تر است. چون آنها درگیر و دار جنگ حضور دارند و امکان توقف حادثه هم وجود ندارد و تصویربردار باید با کسب قابلیت ها و توانمندی هایی قادر باشد خودش را با شرایط جبهه تطبیق بدهد و فیلم بگیرد». بفرمایید تصویربردار باید چه توانمندی ها و تجربیاتی کسب می کرد که می توانست در شرایط ویژه و حساس جبهه فیلم بگیرد و خودش را با آن شرایط تطبیق بدهد؟

در روایت فتح، تصویربردار، مسئول اکیپ بود. وقتی او برای سفری انتخاب می شد، باید خودش تحقیقات میدانی می کرد؛ مثلا اینکه گروه به کدام مناطق برود و از چه کسانی فیلم بگیرد. وقتی تصویربردار در صحنه قرار می گرفت باید خودش موضوع و لوکیشن (محل تصویربرداری) را انتخاب می کرد. اینکه این سوژه چقدر قابل طرح است و چه جوانبی از آن باید دیده بشود به عهده تصویربردار بود. حتی باید خودش مصاحبه می کرد و با سوژه هایی که جلوی دوربین قرار می گرفتند حرف می زد. بنابراین باید با دوربین یکی می شد تا همزمان می توانست در لنز دوربین نگاه کند و فیلم بگیرد و هم سوال کند و مصاحبه شونده هم باید به دوربین جواب می داد. این با پاسخ دادن به تصویربردار و نگاه کردن به لنز دوربین باعث می شد مخاطب احساس کند رزمنده با خود او صحبت می کند و این روش اثرگذاری بسیار بالایی داشت.

تصویربردار باید خودش را با شرایط جبهه تطبیق می داد و موقعیت حساس جنگ را درک می کرد؛ چون شرایط جبهه خودش را به تصویربردار تحمیل می کرد.

در روایت فتح، در گذر زمان و به مرور، ما به یک سری نتایجی رسیدیم و متوجه شدیم در شرایط جنگ ما چه روشی بهتر جواب می دهد. به عبارتی ما به یک شیوه و روش دست پیدا کردیم که این شیوه دقیقا تابع الزامات جبهه های جنگ ما بود که همه چیز سریع اتفاق می افتاد؛ مثلا ما آرام آرام به این نتیجه رسیدیم که سه پایه برای دوربین در جبهه ما جواب نمی دهد؛ چون سرعت عمل تصویربردار را می گرفت، اما وقتی دوربین روی دست تصویربردار یا روی شانه او قرار می گرفت، باعث می شد او بیش تر بتواند خودش را با شرایط تطبیق بدهد و حرکت های معقول متناسب با شرایط جبهه از خودش بروز بدهد، از درون به جبهه نگاه کند و دوربینش حالت سوم شخص نداشته باشد.

وقتی تصویربردار خوب با فضا ترکیب می شد، به خصوص در شرایطی که اضطراب بر جبهه حاکم بود، می توانست ناب ترین صحنه ها را بگیرد. شما اگر فیلم های روایت فتح را ببینید آن صحنه هایی که رزمنده ها تصویربردار را پذیرفته اند و او را از خودشان می دانند و حضور دوربین را هم فراموش کرده اند، معمولا فیلم ها و مصاحبه ها، زیبایی و زلالی خاصی دارد.

در مجموع می توان گفت بچه های روایت فتح در کادربندی ها و کلیشه های رایج و آموزه های قبلی قرار نگرفتند؛ سعی کردند خودشان از دل مسائل جبهه و شرایط آن، روش کار را پیدا کنند.

«شیوه اشراقی در فیلم سازی» اصطلاحی است که گویا آوینی اولین بار آن را در فیلم سازی مطرح می کند و البته خیلی هم در موردش بحث نمی کند و جالب است که ایشان روایت فتح را یکی از مصادیق شیوه اشراقی در فیلم سازی می داند. این شیوه چه مؤلفه هایی دارد و روایت فتح دارای چه ویژگی هایی است که می تواند به عنوان مستند اشراقی مطرح شود؟

آقا مرتضی بحث سینمای اشراقی را، از طریق تاملاتی که روی فیلم های مستند داشت و تجربیاتی که خودش به لحاظ تئوری به آن دست پیدا کرده بود مطرح کرد و در روندی که داشت این مسئله را بروز می داد؛ بروز دادنش هم به عقیده من متناسب با تجلی این قصه در وجود خود آقا مرتضی بود.

مرتضی این اصطلاح را یکی دو بار، در بعضی کتاب هایش مطرح کرده و این قدرهم فرصت نکرد حتی با ما درباره مستند اشراقی صحبت کند. اما تلقی شخصی من از اشراق این است که ببینید وقتی شب دارد به انتها می رسد، در یک لحظه، نور با شدت تمام در افق بیرون می زند، یک دفعه نور طلوع می کند و مشرق، نور و حقیقت را به تمام هستی می پاشد و روشن می کند. در دل سالک هم حقیقت یک دفعه خودش را منکشف و متجلی می کند. همان طور که نور طلوع دارد، دل سالک هم در سیری که به سمت صبح حقیقت دارد، یک جایی دلش روشن می شود. وقتی این نور در دل او روشن شد، او حقایق را بهتر می بیند؛ حالا این سالکی که در حال طی مسیر است، اگر در عرصه فیلم سازی و کشف و شهود هنری باشد، در سیروسلوک درونی که دارد، حقیقت در دلش متجلی می شود، آن وقت او می تواند این حقیقت را با زبان هنر به دیگران هم منتقل کند. کشف و شهود حقیقت اگر قبلش در قلب سالک هنرمند به وجود نیامده باشد، او نمی تواند این حقیقت را منعکس کند.

آقا مرتضی در نتیجه اشراقی که همزمان با انقلاب اسلامی در دل خودش اتفاق افتاده بود، به شهود حقیقت نایل شده بود و در فیلم سازی برای جنگ دنبال بروز و انعکاس این حقیقت بود. حقیقت جبهه های جنگ را هم خود حضرت حق می دانست و معتقد بود حضرت حق به واسطه ظهور و بروز این انسان ها در عالم تجلی کرده است. آن وقت دیدن این تجلی و انتقال آن، شرایطی را می طلبد، رزمنده ها با تزکیه نفس و جهاد اکبر، شایستگی دیدن و ادراک این تجلی حق را پیدا کردند و هنرمند مستندساز به میزانی که به حقیقت متصل و حقیقت در دلش متجلی شده، نور جبهه های جنگ را می بیند، نوری که با انقلاب اسلامی در جهان منفجر و پراکنده شده و همه هستی را روشن کرده است.

مرتضی این انفجار نور را دیده بود و درونش روشن و نورانی شده بود. خودش اصلا روشن و مست بود، متفاوت از آدم های

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.