پاورپوینت کامل «علی بابا» و چهل دزد آمریکایی;ناگفته هایی از اشغال عراق در خاطرات سهیل کریمی، مستندساز ۴۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل «علی بابا» و چهل دزد آمریکایی;ناگفته هایی از اشغال عراق در خاطرات سهیل کریمی، مستندساز ۴۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۴۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل «علی بابا» و چهل دزد آمریکایی;ناگفته هایی از اشغال عراق در خاطرات سهیل کریمی، مستندساز ۴۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل «علی بابا» و چهل دزد آمریکایی;ناگفته هایی از اشغال عراق در خاطرات سهیل کریمی، مستندساز ۴۱ اسلاید در PowerPoint :

۱۲

حمله آمریکا و حرکت به سمت عراق

از همان روز اول جنگ، یعنی ۲۸ اسفندماه در ذهنم این بود که برای ثبت آن اتفاقات به عراق بروم و وقتی سعید آقا برای تبریک عید تماس گرفت، مسئله را به او گفتم و ایشان هم استقبال کرد و قرار شد من مقدمات رفتن مان به عراق را که آن روز هیچ دولت و در و پیکری نداشت، پی گیری کنم و ایشان به عنوان تهیه کننده با صدا و سیما مذاکرات لازم را انجام دهند. البته متاسفانه به دلیل بروکراسی موجود، کار رفتن ما دو ماه طول کشید! حتی ماجرا را به خود آقای لاریجانی، رئیس وقت صدا و سیما هم که رسانده بودند، ایشان گفته بود اوضاع خطرناک است. بگذارید تیمی که رفته برگردد بعد شما بروید! ما قرار بود برای کار مستند برویم و آنها یک تیم خبری بودند. اما چه کنیم که کارت پرس پاس ما را باید معاونت بین الملل صدا و سیما که مستقیما با ایشان مرتبط بود، امضاء می کرد تا ما امکان تردد در کشور عراق را داشته باشیم. سرانجام ۲۲ خرداد موفق شدیم حرکت کنیم. دو روز هم در خرمشهر معطل شدیم تا زمینه برای عبورمان از مرز مهیا شود. بنده و آقای ابوطالب و آقای پورصالح وارد عراق شدیم و به بصره رفتیم و چهار پنج روزی ماندیم که آقای پورصالح به خاطر امتحاناتشان به تهران برگشتند و ما کار را ادامه دادیم و حدود هجده روز در همه موضوعات ضبط تصویر کردیم. بعد هم گرفتار آمریکایی ها شدیم و چهار ماه و اندی هم زندانی آنان شدیم!

کشوری با زمان متوقف شده!

عراق آن روز کشوری بود که گویی چهل سال راکد بوده است! یعنی از وسایل نقلیه تا ساخت و ساز شهری و راه ها، همه به سی چهل سال قبل مربوط می شد. انگار زمان در آن جا متوقف شده بود! یعنی شما حتی اگر می خواستی از بصره به فاو تلفن بزنی، امکانش نبود! به خاطر شرایط بسته امنیتی دوره صدام، حتی تلفن بین شهری هم در کار نبود؛ چه رسد به اینترنت و موبایل و اینها. اگر در ظبی که سی کیلومتری بصره بود کاری داشتی، باید حضوری می رفتی! حتی اگر وارد خانه شخصیت های بزرگ که ظاهر خانه شان بزرگ و مجلل بود هم می شدی، پیش پا افتاده ترین ابزار و تکنولوژی روز را نمی دیدی. خانه یک ژنرال عراقی (لواء) با یک چوپان فرق جدی نداشت، جز مساحتش! فکر می کنم حتی اگر پولی هم داشتند چیزی برای خرید نبود! آن زمان که ما وارد شدیم، برق و آب هم قطع شده بود.

عناصر مبهم و مشکوک!

از همان ابتدای ورودمان برخی عناصر را می دیدیم که متوجه مفهومشان نمی شدیم. مثلا می دیدیم سنگرها و دژهایی که با کمک اسرائیلی ها و انگلیس و فرانسه و آمریکا ساخته شده بودند و در ایام کربلای پنج بچه های ما نتوانستند خیلی از آنها را هم فتح کنند، منفجر شده اند! یعنی توی مسیر شلمچه تا تنومه که بعید است درگیری ای هم بوده باشد، این سنگرها منفجر شده بودند و نحوه متلاشی شدن آن سنگرهای بتنی هم به نحوی بود که مشخص بود، موشک آنها را به این صورت در نیاورده است و از داخل منفجر شده اند! تناقضات، مدام برای ما بیشتر می شد. چرا که تحلیل های کارشناسان را به یاد می آوردیم که از امکان مقاومت و درگیری عراقی ها گفته بودند، ولی آن جا نشان از مقاومت دیده نمی شد و مشکوک بود! داخل شهرها هم وضعیتی مشابه بود، یعنی مثلا در بصره که بزرگ ترین شهر تجاری شان است، برخی ساختمان های اصلی اداری و ساختمان استخبارات سازمان امنیتی عراق کاملا منهدم شده بود، ولی ساختمان های دیگر هیچ خراشی هم بر نداشته بودند! با خودمان فکر می کردیم که حتما سلاح های خاص و دقیقی داشته اند! به محض ورود به مقر انگلیسی ها در بصره رفتیم و با مسئولشان، آقای کینگ اسمیت هماهنگ کردیم تا بعدا مشکلی پیش نیاید! قرارمان هم بر این بود که از همه چیز عراق تصویر بگیریم تا بعدا بتوانیم مجموعه های متنوعی را آماده کنیم. لذا از مردم، طبیعت، آداب و رسوم، مراکز تاریخی و… تصویربرداری می کردیم.

غارت شهر توسط مردم!

به ساختمانی رسیدیم و دیدیم یک عده دارند آجر پی آن را می برند! یعنی وقتی ما رسیدیم دیگر به آجر پی رسیده بودند و داشتند روی صندلی ها و صندوق عقب ماشینشان را پر می کردند! مردم می گفتند بعد از شروع حمله، صدایی آمد و ساختمان استخبارات منهدم شد و بعد دیگر به تحریک بعثی ها، خود مردم همه ادارات را غارت کرده بودند! و این شده بود که از وسایل داخل ادارات تا حتی در و تیرآهن و آجرهای آنها را مردم برده بودند!!

می گفتیم: پس جنگ چی؟ و جواب می دادند که جنگی در کار نبود! در حالی که خبرنگارهای ما جرات نمی کردند بروند داخل و مدام از پشت مرز گزارش می دادند که جنگ برقرار است!! ولی هیچ کدام از مردم وجود جنگ را تایید نکردند!

اعترافات ژنرال های عراقی

آمریکایی ها از اتوبان ام القصر در مرز کویت مستقیما به بغداد رفته و بعد از چند روز هم به بصره آمده بودند. خبری از مقاومت نبود! بعدا هم که برخی ژنرال های عراقی را دیدیم، دست خط خود صدام را به ما نشان دادند که دستور داده بود به هیچ وجه مقاومت نکنید و سلاح ها را در منازلتان نگاه دارید و اگر خواستند، تحویلشان بدهید! برای شما مستمری مشخص خواهد شد که باید از خود آنها بگیرید! مردم را دعوت به شورش کنید و به خیابان ها بریزید تا احساس وجود جنگ ایجاد بشود!

یکی از این ژنرال ها که اول هم از ما ترسید، فرمانده سابق نیروهای بعثی در بصره بود که ما به خانه اش رفتیم. او دست خط علی المجید، معروف به علی شیمیایی را آورد که خودش با یک خودکار سبز نوشته بود که همان دستورات را داده بود! آن زمان هم اوضاع جوری بود که به هر هتلی می رفتیم، صاحبش می گفت اگر راهزنان مسلح نصف شب آمدند و وسایلتان را گرفتند من تضمین نمی دهم!

با راهنمایی بچه های سپاه بدر به برخی روستاهای دورافتاده می رفتیم. این ژنرال ها را پیدا می کردیم. از آنها اعترافات جالبی درباره جنگ ایران و عراق و همچنین دوران صدام و حمله آمریکا گرفتیم. آنها هم دوربین را که می دیدند عکس صدام را با افتخار پشت سرشان می گذاشتند و با لباس و درجه نظامی اعتراف می کردند. من ۳۳ حلقه از این فیلم ها را از ترس راهزن ها که آمریکایی ها به آنها «علی بابا» می گفتند در سه نوبت به لب مرز آوردم و به ایران فرستادم و آنها ترجمه هم شدند تا ما که آمدیم بلافاصله پخش شوند که نمی دانم چرا دوستان از آنها استفاده نکردند!! چهارده حلقه دیگر هم بود که به دست

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.