پاورپوینت کامل سرلشکر آبشناسان رودرروی ژنرال عبدالحمید;از اسکاتلند تا دشت عباس ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل سرلشکر آبشناسان رودرروی ژنرال عبدالحمید;از اسکاتلند تا دشت عباس ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل سرلشکر آبشناسان رودرروی ژنرال عبدالحمید;از اسکاتلند تا دشت عباس ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل سرلشکر آبشناسان رودرروی ژنرال عبدالحمید;از اسکاتلند تا دشت عباس ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
۴
نسل سوم ما متاسفانه به دلیل کم توجهی یا بی توجهی ما با غیور مردانی چون شهید آبشناسان آشنا نیستند. این درد را به چه کسی باید گفت، نمی دانم!
او در دشت عباس چنان درسی به صدام داد که در تاریخ جنگ تحمیلی بی سابقه است.
حسن سال ۱۳۱۵ در امامزاده یحیی، نزدیک نازی آباد به دنیا آمد. چون تولدش چند روز قبل از شهادت امام حسن (ع) بود، مادرش اسمش را گذاشت حسن.
سال ۱۳۳۵ تصمیم گرفت برود دانشگاه افسری، اما احتیاج به کسی داشت که ضمانتش را بکند. مادرش گفت می رویم نزد عمویم
سرهنگ زنده نام احترام زیادی برای آبشناسان ها قائل بود. هر چند هیچ وقت به زبان نمی آورد، اما حسن را خیلی دوست داشت. خوشش می آمد که روح مذهبی داشت. شاید به خاطر این که پدر خودش هم سال ها حوزه علمیه تحصیل کرده بود، اما ملبس نبود. سرهنگ، حسن را نصیحت کرد و گفت حرفی ندارد ضامنش بشود، اما اگر توی ارتش می رود باید خودش را فراموش نکند و آدم ها و محیط اطرافش تحت تأثیر قرارش ندهد. حسن سرهنگ را دوست داشت، آن موقع ها دلش می خواست مثل او قوی و بااراده بشود.
شب های جمعه، از دانشگاه می کوبید امیریه، خیابان قلمستان، منزل سرهنگ و بعد از شام از دانشگاه حرف می زد. می گفت فقط دو نفر هستیم که نماز می خوانیم. او از تمرین های سخت دوره رنجر می گفت. عکس هایش را در حال پرش از روی سرنیزه ها در حال چتر بازی و کوه نوردی نشان می داد. همه انگشت به دهان نگاهش می کردند. دست هایش بزرگ و قوی شده بودند. چنان قد کشیده بود که کسی باور نمی کرد این همان حسن یکی- دو سال پیش است. وقتی حرف می زد، سرهنگ یک گوشه می نشست و به او خیره می شد و رفتارها و حرکاتش را زیر نظر می گرفت.
بعد از خوزستان در سال پنجاه به استان فارس منتقل شد و حدود ده سال شیراز بود. در این مدت دوره تکمیلی چتربازی و تکاور کوهستان را در داخل کشور و اسکاتلند گذراند و به زبان انگلیسی مسلط شد.
در اسکاتلند در مسابقه نظامی- ورزشی، بین تکاوران کوهستان ارتش های منتخب جهان با گروهش شرکت کرد و رتبه اول را گرفت. بعدها به خاطر نظم و پاکیزگی اش از طرف داور مسابقات برایش تقدیرنامه فرستادند. ظاهرا حسن همین طور که در کوه می رفت، آشغال های سر راهش را بر می داشته و در کوله پشتی اش می ریخته. میجر اسکاتلندی، همراهشان به او می گوید: «تو یک افسر ارشدی. چرا این کار را می کنی؟» حسن جواب می دهد: «من مرد کوهم. حیف است این طبیعت زیبا کثیف باشد.»
اکثر کلاه سرمه ای های هوابرد و کلاه سبزها، دوره تکاوری شان را با حسن آبشناسان که حالا افسر ارشد و یک چریک ورزیده شده بود، گذرانده بودند.
حسن تا قبل از شروع جنگ درکردستان بود.
حسن موتورسیکلت سوارهای حرفه ای را از کوچه و خیابان های نازی آباد جمع کرد و به آنها آموزش های خاصی داد و همه را با عنوان گروه ویژه اسب آهنی به جبهه فرستاد. همیشه می گفت در میدان نبرد، اضافه بر توکل به خدا، دانش و معلومات، جسارت، لیاقت و ابتکارات در فرماندهی هم لازم است.
تیمسار دادبین می گفت: «برای من عجیب بود که ترس در این آدم راهی نداشت. می گفت باید مثل ابراهیم(ع) در آتش رفت. مگر ابراهیم نرفت و نسوخت؟ می گفتم، سرهنگ، او ابراهیم بود، ما که ابراهیم نیستیم.»
آن موقع که صدام خیلی شهرها را موشک باران می کرد، حسن نامه ای به او نوشت:
«اگر جناب صدام حسین ژنرال است و فنون نظامی را خوب می داند و نظریه پرداز جنگی است، پس به راحتی می تواند در دشت عباس با من و دوستان جنگ آورم ملاقات کند و با هر شیوه ای که می پسندد، بجنگد؛ نه این که با بمب افکن های اهدایی شوروی محله های مسکونی و بی دفاع را بمباران کند و مردم را به خاک و خون بکشد.»
در جواب نامه حسن، صدام، ژنرال قادر عبدالحمید را با گروه ویژه اش به دشت عباس فرستاد تا عبدالحمید به حسن یک جنگ تخصصی را نشان بدهد. سال ها قبل در اسکاتلند، حسن، عبدالحمید و گروهش را در مسابقه کوهنوردی ارتش های منتخب جهان دیده بود. آن جا گروه او اول شد و عراقی ها هفتم شدند. حالا در میدان جنگ حقیقی، حسن دوباره مقابل ژنرال قادر عبدالحمید قرار گرفت و بعد از یک درگیری طولانی، لشکرش را شکست داد و خودش را اسیر کرد.
مهرماه سال ۶۴ ، چهار روز بعد از عاشورا خبر شهادت حسن از رادیو عراق با شادی و مارش پیروزی پخش شد.
باور نمی کنید اگر بگویم چهل کیلومتر پیشروی کردیم. مطمئن هست
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 