پاورپوینت کامل پفک خوری عراقی ها ۲۰ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
2 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل پفک خوری عراقی ها ۲۰ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل پفک خوری عراقی ها ۲۰ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل پفک خوری عراقی ها ۲۰ اسلاید در PowerPoint :

۳۲

سگرمه هاش تو هم بود. چپ چپ نگاهم می کرد. لباس زرد تن اش بود و سرش را از ته تراشیده بودند. ایستاده بود و دستانش را روی سینه جمع کرده بود. با زبان بی زبانی می گفت اگه برگردم، پوست از سرتان می کنم.

وحید گفت: یک هفته پیش نامه اش آمد. این عکس را برای دسته شما فرستاده. تو نامه اش نوشته پاش به اینجا برسد حسابی از خجالت تان در می آید. نوشته یک آش برایتان می پزد که یک وجب روغن روش بماسد. ببینم مگر چکارش کردید این قدر از شماها شاکی شده؟

به زحمت خندیدم و گفتم: شوخی کرده. پیرمرد خوش مشرب و مهربانیه. عموته، خودت که می شناسیش. ما هم با عرض معذرت بهش می گفتیم عمو پفکی!

تازه چشمانمان گرم خواب شده بود که صدای بوق های ممتد ماشین عمو پفکی بلند شد و پشت بندش از بلندگوی قراضه و گوشخراشش مارش عملیات و صدای کلفتش گوشمان را خراش داد: ای رزمندگان دلیر، بجنگید با کفّار! ای دلیر مردان، دمار از روزگار این دشمنان دین و مملکت در بیاورید و بفرستیدشان به بغداد ویرانه!

کریم از ته سنگر با دلخوری گفت: نخیر! بازم شروع شد!

فرشید گفت: الانه که دوباره عراقیا مگسی بشن و هر چی توپ و خمپاره دارن بریزن سرِ مای بدبخت!

عمو پفکی هنوز رجز می خواند و شعار می داد و بوق می زد. آقامحسن که مسئول دسته مان بود، گفت: هر کی شهرداره بره سهمیه پفک و اسمارتیزمان را بگیره!

دو سه نفر خندیدند. با دلخوری بلند شدم و از سنگر رفتم بیرون. ماشین لکنته و درب و داغون عمو پفکی داشت نزدیک می شد. خودش پشت فرمان نشسته بود و مثل سبزی فروشِ محله مان که همیشه در موتورِ سه چرخه اش می نشست و با بلندگو خانه دار و بچه دار را به خریدن سبزی و بادمجان و گوجه دعوت می کرد، میکروفن بلندگو را به دهان چسبانده و حین رانندگی رجز می خواند و از روی چاله چوله ها ماشین را رد می کرد. کار هر روزش بود. وسط ظهر تو ظلّ گرما که حتی جک و جانورها به سوراخ لانه شان پناه می بردند تا ساعتی از نور شدید آفتاب استراحت کنند، ماشین اش را روشن می کرد و می آمد خط مقدم تا مثلاً به ما روحیه بدهد. چه روحیه دادنی! تو سرش بخورد. انگار که عراقی ها هم مثل ما به او حساس شده بودند. چون همین که به خط می رسید باران گلوله و خمپاره را به طرف ما سرریز می کردند و ما تا دو سه ساعت از سر و صدای انفجار و هجوم خاک به سنگر، خواب و خوراک ازمان گرفته می شد.

نمی دانم اسمش کبلعلی بود یا حاج علی، اما ما عمو پفکی صداش می کردیم. رسید دم سنگر. نکرد میکروفن را از دهانش دور کند. انگاری من کَر مادرزاد هستم و نمی شنوم. صداش از تو بلندگو پخش شد که: سلام بر تو رزمنده غیور که دست از جان شسته ای و به جبهه آمده ای. شیرِ مادر حلالت. درود بر تو باد!

زدم به شیشه و علامت دادم شیشه را پایین بکشد. شیشه را پایین کشید. گفتم: عراقی ها هم فهمیدند که من شیر خشکی نیستم و شیر ننه ام را خورده ام. بچه ها خسته ان. سهمیه مان را بده و برو جای دیگه ثواب جمع کن.

مثل همیشه بهش برنخورد. صدای خنده اش از بلندگو پخش شد و گفت: احسنت بر شما رزمندگان که این قدر روحیه دارید. بگیر عموجان، نوش جانتان!

و چند بسته پفک نمکی و اسمارتیز و آدامس خروس نشان ریخت تو بغلم و چند تا بوق زد و بعد

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.