پاورپوینت کامل نسیم بوی باروت می دهد;یادکردی از دلاورمردان سرزمین هزار شهید کردستان ۸۱ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل نسیم بوی باروت می دهد;یادکردی از دلاورمردان سرزمین هزار شهید کردستان ۸۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۸۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل نسیم بوی باروت می دهد;یادکردی از دلاورمردان سرزمین هزار شهید کردستان ۸۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل نسیم بوی باروت می دهد;یادکردی از دلاورمردان سرزمین هزار شهید کردستان ۸۱ اسلاید در PowerPoint :

۵۷

می دانیم که در کردستان درگیری هایی با ضدانقلاب بوده و بعضاً تصورمان این است که نیروهای غیربومی محور اصلی پاکسازی آن مناطق و آن درگیری ها بوده اند. شاید به این خاطر که فداکاری نیروهای بومی به درستی تصویر و ثبت نشده و شاید به این خاطر که کشور ما مرکز زده است و امکانات نشر و ارتباطات، بیشتر در خدمت مرکز نشینان است و شاید… !

در مریوان، توفیق دست داد تا در جلسه ای صمیمی، آقایان ماموستا(روحانی کُرد) عبدالکریم فتاحی و حاج امین حکیمی نیا از نیروهای پیشتاز سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان مریوان، عثمان وهابی، از نیروهای انقلابی منطقه و آرام و دارا مدنی فرد، فرزندان کوچک شهید حاج توفیق مدنی فرد و همچنین فرزند شهید حسن مدنی فرد را زیارت کنیم و درد د ل های آن پیشگامان پیشمرگ را بشنویم.

از آن ها خواستیم که گرچه همرزم حاج احمد متوسلیان و بزرگان دیگر بوده اند، اما خاطرات نیروهای فداکار و عزیزی را برای ما بگویند که کمتر نامی از آن ها شنیده شده است. دل پر این عزیزان از برخی رفتارها در منطقه باعث شد تا این مصاحبه در کنار خاطرات، بخشی از انتقادات و گله های آنان را نیز در بر بگیرد.

مردم منطقه انقلابی اند

کاک عبدالکریم فتاحی: اینجا ۱۰۷۰ شهید دارد که هشتصدتای آن ها شهدای مجاهد معرکه اند و بقیه در بمباران شهید شده اند، یا حتی شاید اشتباهاً به عنوان شهید معرفی شده اند. علاوه بر این ها ده ها جانباز و حدود پانصد شهید بازنشسته داریم که این ها هم شهدای زنده اند و هر کدام با ده ها شهید بوده اند که متأسفانه خاطرات شان ثبت نشده است!

یک معضل ما در منطقه، القای ضدانقلاب بودن مردم اینجاست؛ در حالی که این ادعا با واقعیت تطابق ندارد. رأی آقای احمدی نژاد و میزان حضور در انتخابات و امثال این ها نشان می دهد که مردم منطقه بسیار هم انقلابی اند. اینجا شهدا و ایثارگران بسیار بزرگی داشته و داریم.

امثال احمد متوسلیان خیلی بزرگ بودند، اما آن ها به کمک نیروهای بومی موفقیت به دست می آوردند. یک شهید کهنه پوش اینجا بود. ایشان می گفت: رفتم پیش شهید بروجردی، خیلی ناراحت بود. گفتم: چی شده؟ گفت: الان از پادگان مریوان به من بی سیم زده اند که مرز مریوان، سیم خاردارِ پادگان است! یعنی ببینید چقدر در تنگنا بوده اند و گویی مرز در آن نقطه بوده و دشمن تا آنجا مستقر بوده است! هنوز هم پاسداران منطقه به خاطر اقلیت مزدور در این تنگناها هستند.

بنده هنوز نمی توانم شبانه به روستای رشده بروم و به مادرم سر بزنم! شاید این ماجراهای اخیر تهران، کمی دوستان تهرانی را به حال ما آشنا کند. جنگ برای ما تمام نشده است.

جنگ هنوز ادامه دارد!

یک حاج صدیق اینجا بود که کَر و لال بود. اما او هم به اندازه صدها سرباز عراقی جنگید و این به برکت انقلاب اسلامی بود. ایشان شاید چیز خاصی بلد نبود، اما از آنجا که آدم بسیار تنومند و شجاعی بود در دل دشمن ترس ایجاد می کرد. الان متأسفانه بسیاری از بچه های جنگ دارند می روند، چه با مرگ طبیعی و چه با ترور! اینجا شرایط نامناسب بود و سختی خانواده های پاسدار در اینجا قابل شمارش نیست.

باید یک دفتری تأسیس بشود و خاطرات این پاسدارهای بومی را ثبت کند و از شهدای منطقه و خانواده های شان تجلیل کند.

خیلی بد است که حتی فرزندان برخی شهدا نمی دانند پدرشان کجا بوده و چه کار کرده است! ما همسایه ای داریم که الحمدلله همه فرزندانش تحصیلکرده و موفق اند. من یک بار نشستم و از پدرشان برای شان گفتم. آن ها تعجب کردند که این چنین پدری داشته اند! چرا باید این طور باشد؟! یعنی نمی شود سالی یک بار این ها را جمع کرد و تکریم شان کرد و برای شان گفت که پدرشان چه کرده است؟!

هنوز داریم شهید می دهیم

کاک احمد کریمی و کاک لطیف راستی، پنجاه روز است که توسط ضدانقلاب، ترور و شهید شده اند! گروهک پژاک، روز بعد از سفر آقا این ها را زد! این کاک لطیف ۲۵ سال است که پاسدار است. ایشان بچه نداشت. حالا که شهید شده مردم فهمیده اند که او حقوقش را به سه قسمت تقسیم می کرده: یک بخش برای خودش و خانمش، یکی برای خرج برادر و پدر پیرش و سومی هم برای یتیم های مریوان! ببینید چه بزرگواریی دارند. البته حالا که نیستند، آن ها را سردار صدا می زنند!

توی این شرایط امثال حاج احمد و کسانی که مثل او دلسوز مردم بودند و مردم را جذب می کردند، خیلی خالی است. باید به خانواده های انقلابی ضریب داد نه این که به بچه کسی که پدرش خدای نکرده ضدانقلاب بوده توجهی نشود چرا که شاید او راه پدرش را نرود.

ما در مکتبی بزرگ شده ایم که از بزرگ آن، امام شافعی نقل شده که روزی در سر درس با آمدن و رفتن بچه ای که در حال بازی بود مدام بلند شد و نشست. پرسیدند: چرا این کار را می کنید؟ ایشان گفت: این بچه سید است و خون اباعبدالله الحسین(ع) در رگ های اوست و من به احترامش بلند می شوم. ما در این مکتب و کشور بزرگ شده ایم و عاشق انقلاب مان هستیم و امروز هم همه پاسداران بومی حاضر به جان فشانی برای اسلام اند.

تأسیس سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد

حاج امین حکیمی نیا: بنده از هجدهم خرداد ۵۸ جزء مؤسسین سازمان پیشمرگان کُرد مسلمان بودم که به تأیید بنیانگذار انقلاب نیز رسید. ابوشریف و شهید چمران هم در جریان تأسیس این سازمان بودند. اولین شهدای ما از جمله شهید بزرگوار عبدالله ترتوسی، بنیانگذار پیشمرگان مریوان، نیز در ۲۳ تیرماه همان سال تقدیم انقلاب شدند. شهیدان کهنه پوش، ناهیدی ، محمدصلاح رشیدی، حسین پیرخزرانی و دیگران جزء نُه نفری بودند که در آن روز با مظلومیت به شهادت رسیدند.

البته ابتدا تحت عنوان مکتب قرآن به طور مستقل به فعالیت مشغول بودند که بعدها به نام سازمان پیشمرگان معروف شدند که کم کم سه استان کرمانشاه، کردستان و آذربایجان را تحت پوشش قرار می داد و اینجا شاخه مریوان آن بود. در آن زمان هنوز حوزه نفوذ دولت به این مناطق نرسیده بود و به صورت خودجوش اداره می شدند! حزب کمونیست هم در قالب گروهک هایی فعال شده بود و تصمیم گرفت که علیه پیشمرگان که نماینده انقلاب محسوب می شدند اقدام کند. هنوز کومله ای در کار نبود و گروه دیجوتیاران یا همان حامی دهقانان، بخشی از مردم روستاها را جمع کرده و راهپیمایی کردند اما اصلاً هدف اصلی راهپیمایی را اعلام نکردند!

از جلالی ها که یاغی های آن زمان بودند هم دعوت کردند تا در این راهپیمایی شرکت کنند. آمدند و میدان ۲۳ تیر فعلی را دور زدند و سخنرانی کردند و ناگهان به محل تجمع پاسدارهای بومی حمله مسلحانه کردند و از آن ها خواستند که تسلیم بشوند، ولی آن انسان شجاع و بزرگ، شهید ترتوسی که خودش به خاطر اسلامی بودن انقلاب، به صورت خودجوش تصمیم به پیشبرد اهداف آن در منطقه گرفته بود، نپذیرفت و پس از درگیری نابرابری که بین صدها مهاجم و دَه پیشمرگ صورت گرفت، به بدترین وضع به شهادت رسیدند! انقلاب با این خون ها به اینجا رسید.

شهیدی که به تنهایی ایستاد

شهیدی داشتیم بنام علی ایو مند که تک تیرانداز بود و به او علی کور می گفتند، چون چشم های کوچکی داشت! خدا رحمتش کند. به ظاهر آدم ساده ای بود، ولی شجاعت و انسانیت اش زیاد بود و اصلاً دنبال پست و درجه نبود. بعد از مدتی مسئول پایگاه قامچیان شد و دَه بیست تا بسیجی معمولی زیر دستش بود. شبانه ضدانقلاب به پایگاه ایشان که در مدرسه ای در آن روستا مستقر بودند حمله کرد که هنوز آثار آن درگیری بر بدنه مدرسه هست. شاید بزرگ ترین تجمع ضدانقلاب در آن منطقه بود و مدرسه هم اصلاً موقعیت دفاعی خوبی نداشت.

حالا شجاعت و تدبیر او را ببینید. جوری عمل کرد که ساختمان تخریب شد، اما هیچ کدام از نیروهایش حتی زخمی نشدند! در حالی که صدها ضدانقلاب مهاجم کاملاً بر آن ها مسلط بودند. از این بالاتر حتی سیزده نفر از ضدانقلاب را به درک واصل کرد. مردم آن روستا هنوز یادشان هست. چون نیروهایش آموزش دیده نبودند به آن ها دستور داده بود سنگر بگیرند تا کشته نشوند و خودش به تنهایی مقابل ضدانقلاب ایستاده بود.

جانبازان اصیل فراموش نشوند

محمد امین امینی، بچه داریان پاوه ولی ساکن مریوان بود و غریبه محسوب می شد. در عملیات والفجر چهار به میدان مین رسیدیم و در حال خنثی سازی بودیم که ایشان داوطلب شد برای پیشبرد عملیات به روی مین برود تا نیروها بتوانند عبور کنند. نباید شأن چنین شهدایی مخدوش شود، باید مواظب باشیم که تاریخ خراب نشود!

سه فرزندم را شهید انقلاب می دانم

عموی من، دخترش سیزدهم شهریور ۵۹ بدنیا آمد. ضدانقلاب شش روز بعد ریختند و او را گرفتند و دست و پا و چشمانش را بسته و به بیرون شهر بردند و سه تا تیر زده و مظلومانه شهیدش کردند! من سه فرزندم را که در لیست شهدا هم نیستند شهید انقلاب می دانم. شاید جای دیگری نگفته باشم اما اینجا می گویم تا معلوم بشود که ما در اینجا با سه دشمن یعنی دشمن خارجی، دشمن داخلی و سختی های جغرافیایی جنگیده ایم!

اول انقلاب، دولت موقت که دستور داد نیروهای دولتی از کردستان خارج بشوند، به ما خیانت کرد و عرصه را برای ما تنگ کرد! دیگر سوراخ موش هم برای ما پیدا نمی شد و مدام بچه های پیشمرگ را می زدند که عده زیادی مجبور به مهاجرت به کرمانشاه شدند. مدتی همسرم پیش پدرخانمم بود و من هیچ اطلاعی از او نداشتم. ضدانقلاب از پدرخانم من به زور تعهد گرفته بود که حق نداری دخترت را برای شوهرش بفرستی! من نمی دانستم که فرزند اولم به دنیا آمده که بعداً خبر آمد سیل سهمگینی آمده و خانه آن ها که در مسیر رودخانه بوده را آب می گیرد و بچه من که در داخل گهواره بود را، خفه کرده بود! در حالی که زن من باید در کرمانشاه پیش من می بود و اگر آنجا بود فرزندم کشته نمی شد! من این ها را از چشم ضدانقلاب می بینم.

سال ۶۲ من در چناره بودم و همسرم در شُرف به دنیا آوردن فرزندش بود. آن موقع از هشت صبح تا چهار و پنج عصر تأمین جاده می آمد و امکان تردد داشتیم و غیر آن عبور و مرور ممکن نبود. یک شب حال ایشان خراب شد اما مجبور بود تا صبح درد بکشد و از دست اطبای محلی هم کاری بر نیامد تا اینکه صبح تأمین جاده آمد و وقتی به بیمارستان رسیدیم، دو پسر مرده به دنیا آورد! یکی شان یکی دو ساعت زنده ماند، ولی به خاطر دیر رسیدن به دکتر، تمام کرد! یعنی این سه فرزند من به خاطر ناامنی و درگیری من با ضدانقلاب مُردند.

کشتار سنگدلانه برخی شهدا

کاک عبدالکریم فتاحی: اینجا یک پزشکی داریم که فرزند شهید است. کومله پدر ایشان را گرفته و داخل ماشین اش بسته بود و در نهایت قساوت، ماشین را آتش زده بودند که ایشان زنده زنده سوخته بود! وقتی ایشان را پیدا کردند دست و پایش در حالت نشسته مانده بود و به همان صورت ایشان را دفن کردند! متأسفانه بعضی از کسانی که آن روزها کومله بودند، الان رنگ عوض کرده و در برخی دستگاه ها و مراکز نفوذ کرده اند!

عثمان وهابی: شهیدی داریم به نام محمود سرشار، که در هنگام پاکسازی منطقه سروآباد، اسیر شده بود. ضدانقلاب عکس امام را که بر سینه ایشان بود را در حالی که زنده بود با گوشت بدنش کنده و بعد شهیدش کردهو بودند! یعنی دور عکس امام را تا عمق بدنش جدا کرده بودند!

مردم همیشه جان برکف

وقتی قطعنامه پذیرفته شد و بعد از آن عراق نقض آتش بس کرد و شروع کرد به جلو آمدن! ما که با تیمسار دادبین مرتبط بودیم از این امر مطلع شدیم و ارتش اعلام کرد که عراق دارد جلو می آید! شاید باورتان نشود، اما مردم به جای این که فرار کنند، حتی با تبر و خنجر به میدان آمدند تا این که عراق عقب نشینی کرد. با دفتر امام تماس گرفتند که اگر دستور بدهد به داخل خاک او هم نفوذ کنیم و حقش را کف دستش بگذاریم! مردم عادی و زنان خانه ها هم دست به کار شده بودند و آن قدر آذوقه و نان آورده بودند که اگر یک ماه هم جنگ بود کم نمی آمد! همه می دانند که هنوز هم اگر مشکلی پیش بیاید اولین نفرات همین مردم و همین پیشمرگان و خانواده های شان خواهند بود که به صحنه می آیند و مال و جان و فرزندشان را نثار حفظ انقلاب خواهند کرد و روا نیست که این پیشکسوتان جهاد فراموش شوند.

کاک احمد کریمی و کاک لطیف راستی، پنجاه روز است که توسط ضدانقلاب ترور و شهید شده اند! گروهک پژاک، روز بعد از سفر آقا این ها را زد! این کاک لطیف ۲۵ سال است که پاسدار است. ایشان بچه نداشت. حالا که شهید شده مردم فهمیده اند که او حقوقش را به سه قسمت تقسیم می کرده: یک بخش برای خودش و خانمش، یکی برای خرج برادر و پدر پیرش و سومی هم برای یتیم های مریوان!

در مک

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.