پاورپوینت کامل خرمشهر جهانِ جهان آرا ۳۹ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خرمشهر جهانِ جهان آرا ۳۹ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۹ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خرمشهر جهانِ جهان آرا ۳۹ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خرمشهر جهانِ جهان آرا ۳۹ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
ششم مهرماه ۱۳۶۰ هواپیمای حامل فرماندهان نامجو، فلاحی، فکوری، کلاهدوز و جهان آرا که برای ارائه گزارش شکسته شدن حصر آبادان به محضر امام می رفتند، در اطراف تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد. بعضی می گفتند هواپیما را دست کاری کردند که باعث سقوطش شد و عقیده داشتند کار منافقین است. آن ها می دانستند اگر این فرماند هان زنده بمانند قطعاً جنگ به نفعشان تمام نخواهد شد.
محمد جهان آرا در سال ۱۳۳۳ در خرمشهر متولد شد. حدوداً سیزده ساله بود که همراه برادر بزرگ ترش علی دستگیر شد در دادگاه نظامی به خاطر سن کمش او را به یک سال زندان محکوم کردند. سال بعد وقتی که از زندان آزاد شد از او تعهد گرفتند و تهدیدش کردند اگر بار دیگر وارد فعالیت های سیاسی شود، معلوم نیست دادگاه به سن کمش رحم کند یا نه! اما علی، برادر محمد زیر شکنجه های ساواک به شهادت رسید.
محمد وقتی در کلاس درس، خودش را با دیگر همکلاسی هایش که در وضع و شرایط آرام زندگی می کردند و درس می خواندند، مقایسه می کرد، تجربیات خودش از زندگی سر ذوق می آوردش و احساس غرور می کرد. شهادت علی او را مصمم تر کرده بود. حالا احساسات معنوی و شعاری را از واقعیات تشخیص می داد. زندان برای پسری سیزده چهارده ساله تجربه ای گران بها به همراه داشت. آن موقع ها شنیده می شد شاه گفته است «جوان هایی که هیچ چیز نمی دانند، وقتی به زندان می روند، آگاه می شوند».
سال ۱۳۵۴ محمد دیپلمش را گرفت؛ در کنکور قبول و راهی مدرسه عالی بازرگانی تبریز شد. او در همین سال به عضویت گروه «منصورون» که یک گروه مذهبی معتقد به مبارزه مسلحانه بود، پیوست.
پوران اکبرنژاد، دانشجوی زیست شناسی همراه یکی از افراد نهضت آزادی در خیابان شاه رضا مخفیانه در حال توزیع اعلامیه ها بودکه دستگیر شد و مورد بازجویی ساواک قرار گرفت. او در زندان هم سلول خاله محمد جهان آرا بود. پوران در زندان با محمد و فعالیت های گروه منصورون آشنا شد. به محض بیرون آمدن از زندان با محمد جهان آرا تماس گرفت. او در خرمشهر بود و پوران در تهران، اما نظرات محمد برای هر مبارزی راه گشا بود.
بعضی ها وارد گروه که می شوند گرایش های خاصی پیدا می کردند یا دستوراتشان بیشتر از این که برای اعضا راهگشا باشد از ارضای غرور و قدرت طلبی درونشان خبر می داد، اما محمد با این که خیلی جوان بود، زیر و بم سختی های کار گروهی و روحیه افراد را خوب می شناخت و با پرورش روح و فکر خودش، غرور و قدرت طلبی اش را مهار و سختی های کار گروهی را تحمل می کرد.
زمستان ۵۷ محمد دانشگاه را رها کرد و تمام مدت به فعالیت های انقلابی و گروهی پرداخت. او درباره ائتلاف گروه هایی که منجر به پیدایش سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد، جلساتی می گذاشت؛ سئوالات بسیار زیادی برای اعضا مطرح بود که محمد پاسخ می داد.
مردادماه ۱۳۵۸ او با پوران اکبرنژاد ازدواج کرد و پوران را که دختری تحصیلکرده و تهرانی الاصل بود به خرمشهر و منزل پدری اش برد. مهریه پوران، یک جلد کلام الله مجید و یک سکه طلا بود. محمد می خندید و می گفت: «با این طلاهایی که برای مراسم ما خواهند خرید چه کار کنیم؟» پوران با دلخوری و آرمان خواهی ای که در رگ و پوستش ریشه کرده بود، می گفت: «طرح این مسئله، کوچک کردن من است.» محمد یک جلد قرآن را خرید و در صفحه اولش نوشت «امیدم در این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد و نه چیز دیگر که همه چیز فناپذیر است، جز این کتاب.» یک سکه را هم خواست بخرد، اما پوران آن را به او بخشید.
مسئله خلقِ عرب در خوزستان، به خصوص خرمشهر به شدت مشکل آفرین شده بود. سال ۱۳۵۸ با پیروزی انقلاب بیشتر شیوخِ عرب از خرمشهر رفتند، اما کنسولگری عراق وجود داشت و مدام درحال تحرک در منطقه بود. آن ها با شعارهای فریبنده که عرب ها باید یک ملت واحد تشکیل بدهند، مردم را به قیام علیه انقلاب اسلامی دعوت می کردند. سلاح در اختیار روستائیان می گذاشتند و در مناطق مختلف شهر بمب می گذاشتند.
محمد جهان آرا از تمام این اتفاقات با خبر بود. این جوان ۲۶ ساله باهوش و زیرک، چون بومی بود و با فرهنگ و منش عرب ها آشنایی داشت، خوب می دانست چگونه اعتماد آن ها را جلب کند. با آنان صبور بود و با شکیبایی برخورد می نمود. بسیاری از عرب های خرمشهر او را قبول داشتند و به خانواده سرشناسش احترام می گذاشتند؛ تا آن حد که اطلاعات نظامی را به او می رساندند.
پنجاه نفر جوان آرمان خواه با سوابق سیاسی و احساسات و شعارهایی از این جنس که «انقلاب مال ماست و باید حفظ شود» وارد میدان شدند. حداکثر سلاحی که در اختیار داشتند، تفنگ های (ژ- ۳)، ( ام- ۱) و (برنو) بود. مدیریت این گروه را محمد جهان آرا به عهده داشت. آن ها یک روز در شهر گشت می زدند؛ یک روز دیگر با لباس شخصی در مناطق شلوغ شهر می گشتند تا هر حرکت مشکوکی را زیر نظر بگیرند و از بمب گذاری جلوگیری نمایند و گاهی برای خلع سلاح به روستاهایی می رفتند که خبر آورده بودند عراق اهالی آن را مسلح کرده است؛ در حالی که هیچ حقوقی بابت کارهایی که انجام می دادند، دریافت نمی کردند، بلکه به عنوان نیروی مردمی از جیب خودشان خرج می کردند. چند ماهی که گذشت یک روز محمد همه را صدا کرد و بین همه به تساوی مقداری پول توزیع نمود. پرسیدند این ها را از کجا می آوردی؟ لبخند زد و گفت: این ها کمک های مردم است به مردم. بازاری ها به خواست خودشان، بدون این که ما بخواهیم کمک کردند.
با شکل گیری سپاه، محمد شد فرمانده سپاه خرمشهر و آن پنجاه نفر جذب سپاه شدند. شبی را برای خودش در مرز کشیک گذاشته بود یکی از بچه های سپاه هم با او کشیک می داد. آن جوان که به شدت نگران اوضاع در آن شب تاریک بود و خواب به وجودش غلبه کرده بود، رو به محمد کرد و گفت: «الان فرمانده سپاه خرمشهر توی خانه اش خوابیده و ما را در این موقعیت خطرناک به حال خودمان رها کرده است.»
محمد شانه ای بالا انداخت و گفت: «از کجا می دانی؟» و آن جوان، دیگر حرفی نزد.
شش ماه قبل از شروع جنگ ایران و عراق، محمد گزارشی مفصل و محرمانه برای بنی صدر، فرمانده کل قوا
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 