پاورپوینت کامل معراج;شعر امتداد ۲۱ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل معراج;شعر امتداد ۲۱ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۱ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل معراج;شعر امتداد ۲۱ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

---

بخشی از متن پاورپوینت کامل معراج;شعر امتداد ۲۱ اسلاید در PowerPoint :

۶۶

اصغر عظیمی مهر، از شاعران جوان دیار کرمانشاه است. او که بیشتر با قصیده و غزل شناخته شده، تازگی ها نیم نگاهی نیز به قالب رباعی داشته است. «همیشه حق با دیوانه هاست» عنوان مجموعه اشعار اوست که چند رباعی از آن را می خوانیم:

مردان غیور قصه ها برگردید

یک بار دگر به شهر ما برگردید

دیروز به خاطر خدا می رفتید

امروز به خاطر خدا برگردید

عنوان مرا شهید مجنون بگذار

تکلیف مرا به رود کارون بگذار

تا آنکه بدانند چه با خود بردم

دستان مرا زخاک بیرون بگذار

در قریه ببین رقص عروسک ها ر

بازی کلاغ ها، مترسک ها ر

ای کاش کلاغ ها نمی آشفتند

دنیای قشنگ بادبادک ها ر

فقدان تو پشت ماه را می شکند

حتی دل پادشاه را می شکند

وقتی که علمدار بیفتد از پ

دشمن کمر سپاه را می شکند

سیدمحمد غاضی، بیست سال بیشتر ندارد و از یادگاران ماندگار فرمانده خط شکن سال های دفاع، شهید سید شمس الدین غاضی ست. او بیشتر در قالب رباعی طبع آزمایی کرده است. غزل مثنویِ زیر از جدیدترین سروده های این شاعر جوان شیرازی است که درد دلی ست شاعرانه با پدرش:

لبریز بغض بود و جنون داشت در سرش

مثل پدر؛ شبی که پرید از برابرش

مثل همان شبی که به جز ساک برنگشت

مظلوم، مثل شیون آن روز مادرش

با آبشار اشک فقط یادگار ماند

رقص قلم به روی تن پاک دفترش

با نام آن کسی که مرا از تو دور کرد

خود داغ داده بود و خودش هم صبور کرد

سخت است با تو راه سعادت شناختن

در ذهن از شکوه تو افسانه ساختن

سخت است بغض کهنه این سینه بشکند

زیر غبار، عزت آیینه بشکند

سخت است آبروی شما را نریختن

از طعنه و دروغ و تمسخر گریختن

میراث خوار درد شوی از زبان شهر

با این بهانه طرد شوی از میان شهر

کتمان کنی که میوه ای از باغ کیستی

سخت است پای کارِ نکرده بایستی

شهری ز اعتبار شما کیسه دوختند

نسلی به پای شور جوانانه سوختند

در بین ما سکوت غریبی نشسته است

اکنون که راه من به تو چندی است بسته است

ساده است اینکه داغ مرا شعله ور کنی

با خنده بغض های مرا بیشتر کنی

در حسرت سکوت تو لب وا نمی کنم

خود را برای گریه مهیا نمی کنم

در سینه ام غرور جوانی نهفته است

دست نوازش از تو تمنا نمی کنم!

هر روز زخم تازه از این شهر می خورم

جایی برای زخم تو پیدا نمی کنم

کم زخم در فراق تو از شهر خورده ام؟!

خود را به دست طعنه مردم سپرده ام؟

کم، لحظه های شاد مرا با «فقط نگاه»

تبدیل کرده ای به عزاداری سیاه؟

دیدم که چشم قاب پر از اشک می شود

وقتی که در مقابل تو می کشیدم آه

این عشق نیست! این که رها کرده ای مر

در شهر گرگ های کمین کرده، بی پناه

در های و هویِ شعبده بازی رنگ ه

جنگیده ام مقابل یک شهر، یک سپاه؟!

من را بگو که ساده تر از هرچه ساده ام

تنها برای حفظ شما ایستاده ام!

جز بغض در طنین صدایم نبوده ای

نه! قاب عکس خاطره هایم نبوده ای

با خنده ات مگو که خطا فکر می کنم

وقتی که هیچ وقت به جایم نبوده ای

حالا چرا به سمت تو دستم دراز شد؟

دروازه گلایه برای تو باز شد؟!

این راه جز دوبارگیِ یک خطا نبود

اصلاً مگر حساب همه با خدا نبود؟!

انگار زخم تازه به قلبت نشانده اند

شرمنده، اشتباه به عرض ات رسانده اند

ای کاش لال بود صدایم، مرا ببخش

زیباترین خاطره هایم، مرا ببخش

در عاشقی قیام جواب قیام نیست

در عفو لذتی است که در انتقام نیست

شرمنده در فرا