پاورپوینت کامل تعمیرگاه;آن که فهمید … آن که نفهمید ۱۳ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل تعمیرگاه;آن که فهمید … آن که نفهمید ۱۳ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۳ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل تعمیرگاه;آن که فهمید … آن که نفهمید ۱۳ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل تعمیرگاه;آن که فهمید … آن که نفهمید ۱۳ اسلاید در PowerPoint :

۴۶

شیر پاک خورده

«مگر آن که می داند، با آن که نمی داند برابر است؟» قرآن کریم

آن که فهمید:

وقتی بچه ها به پیرمرد گیر دادند که از خاطرات فرزندش محمدرضا بگوید، اول طفره رفت و گفت چیز زیادی از او به یاد ندارد. دست آخر خدابیامرز، یکی از خاطراتی را که از دید خودش ساده می آمد، تعریف کرد. آن پدر که امروز جایش در خانه دو فرزند شهیدش مهرداد و محمدرضا خالی است، گفت:

اون روزها ما توی محله «بازار دوم» نازی آباد می نشستیم. محمدرضا یازده سال بیشتر نداشت. کلاس پنجم دبستان بود. توی خونه دراز کشیده بود و داشت مشق هاش رو می نوشت. خودم بلند شدم رفتم نونوایی و دو تا نون بربری داغ و برشته گرفتم و اومدم خونه.

عطر خوش بربری داغ که توی خونه پیچید، محمدرضا از روی کتاب و دفترش پرید و اومد طرف من تا تکه ای نون بگیره. هنوز دستش به نون نرسیده بود که مکثی کرد و گفت:

بابا… مگه نونوایی خلوت بود؟

گفتم: «نه. اتفاقاً خیلی هم شلوغ بود. چطور مگه؟»

آخه شما خیلی زود برگشتین.

بادی به غبغب انداختم و گفتم:

خب، شاطر نونوا من رو می شناخت. بدون نوبت دو تا نون داد و منم زود اومدم خونه. مگه چیزی شده؟

محمدرضای کوچولو، اخم هایش درهم رفت و گفت:

بابا… شما حق مردم رو رعایت نکردین… این نون حرومه خوردنش. شما باید می رفتین توی صف می ایستادین و مثل بقیه مردم نون می گرفتین.

محمدرضا اصلاً به آن نون دست نزد و رفت نشست سر درس و مشقش.

«محمدرضا تعقلی» ۱۶ سال بیشتر سن نداشت (یک سال کم تر از پسر کوچک من) که ۲۵ اسفند ۱۳۶۴در عملیات والفجرهشت در شهر فاو، به شهادت رسید.

آن که نفهمید:

رضا، از بچه های محل، یکی دو سالی از بقیه بزرگ تر بود. آن روزها، رضا توی «کمیته انقلاب اسلامی» مرکز کار می کرد که وظیفه خطیر برقراری نظم و امنیت شهر دست آن ها بود.

آن سال ها که زمان جنگ بود، به دلیل تحریم های خارجی و کمبود مایحتاج مردم، خیلی از اجناس و لوازم خوراکی، یا به صورت «کوپنی» توزیع می شدند یا با «دفترچه بسیج اقتصادی»؛ که برای هر خانواده سهمیه مشخصی داشت.

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.