پاورپوینت کامل آن که فهمید… آن که نفهمید(۲) ۲۶ اسلاید در PowerPoint


در حال بارگذاری
10 جولای 2025
پاورپوینت
17870
1 بازدید
۷۹,۷۰۰ تومان
خرید

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل آن که فهمید… آن که نفهمید(۲) ۲۶ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۶ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آن که فهمید… آن که نفهمید(۲) ۲۶ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن پاورپوینت کامل آن که فهمید… آن که نفهمید(۲) ۲۶ اسلاید در PowerPoint :

۱۸

تعمیرگاه

شهردار فراری

آن که فهمید

عجب بچه ای بود «نادر»! اصلاً رحم و مروت نداشت. خیلی شوخ و شاد بود، ولی وقتی می دید کسی ادا درمی آورد یا به قول ما «ریا می کند» بدجوری قاطی می کرد. می گفت ریا بدترین نوع دروغ است. اصلاً انگار به ریا و دغل حساسیت داشت و فشار خونش بالا می رفت. او که چهره اش باز بود و بشاش، چشمش که به ریاکارها می خورد، یا عمل ریاکارانه از کسی می دید، اصلاً نمی شد بهش نگاه کرد؛ چشمانش سرخ می شد، دندان هایش را به هم فشار می داد و هر طوری که شده حال آن ریاکار شیاد را می گرفت. برایش هم فرق نمی کرد طرف کی هست؛ آدم معمولی، مدیر، روحانی، بسیجی، مهندس، دکتر و …

اگر طرف ادعای بسیجی هم داشت که بدتر بود. معتقد بود بسیجی نه باید دروغ بگوید و نه ریا کند. بسیجی باید همانی باشد که امام می گوید و بس.

سرتان را درد نیاورم. نمی خواهد از او بترسید. این قدرها هم لولو خورخوره نبود؛ یعنی برای شماها که صاف و صادق هستید، ترسناک نبود و نیست.

هنوزم هستند. اگر پایمان را کج بگذاریم …

پاییز ۱۳۶۲ بود و بچه های لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) توی «پادگان ابوذر» شهر «سر پل ذهاب» مستقر بودند. طبق روال همیشه، برای هر اتاق ده بیست نفری، لیستی از افراد تهیه می شد و هر روز دو نفر «شهردار» می شدند.

البته شهردار آن روزها و جبهه، با شهردارهای امروزی، زمین تا آسمان فرق داشت. شهردار آن روزها، دکتر و سردار و چاکر و نوکر نداشت. همه کارا را باید خودش یک تنه انجام می داد.

هر روز دو نفر شهردار هر اتاق بودند. وظیفه شهرداری هم آن چنان سنگین نبود. قرار نبود که مترو و پل هوایی بزنند، یا قراردادهای میلیاردی با برادرها و پسرها و فامیل های همسرشان ببندند!

شستن ظرف های غذا، گرفتن صبحانه، ناهار و شام از تدارکات و راه اندازی سفره و به پاکردن چای بعد از غذا، اگر هم اتاق خیلی بی ریخت شده بود، یک جاروکشی معمولی! همین. و همین کم را هم، بعضی ها از زیرش در می رفتند. نادر هم از همین چیزها قاطی می کرد!

یک شب نادر رفت توی حسینیه پادگان. نصف شب بود و حال عرفانی توی حسینیه و جمع باصفای بچه رزمنده ها غوغا می کرد.

زمزمه نماز شب بچه ها که هر کدام یک گوشه تاریک حسینیه را گرفته بودند، گوش و دل را نوازش می داد. چند شب بود که نادر کمین کرده بود و همه آن هایی را که می رفتند توی حسینیه می پایید.

آن شب، شب موعود بود. یک چراغ قوه بزرگ گرفته بود دستش و رفت وسط حسینیه.

سه چهار نفر بودند که خوب جای شان را شناسایی کرده بود. صاف رفت جلو و در حالی که چراغ قوه را انداخت توی صورت شان، به اشک هایی که از چشم های آن ها که داشتند نماز شب می خواندند، زُل زد.

ناگهان داد زد: بی وجدان(…) تو که هر روز از زیر شستن ظرف غذای بچه ها فرار می کنی و وقتی نوبت شهرداریت می شه، فرار می کنی و می ذاری بچه ها کارهای تو را انجام بدن… تو رو چه به نماز شب خواندن؟ تو غلط می کنی کارهای خودت رو می ندازی گردن این و اون، بعد میای وامیسی جلوی خدا و براش ادا و اطوار درمیاری و مثلاً گریه می کنی. نماز شب بزنه به کمرت. بی وجدان! تو چه جور رزمنده ای هستی که حق دیگرون رو پایمال می کنی؟

آخر سر هم یه خط و نشون خطرناک برای فردا صبح می کشید و می رفت سراغ نفر بعد. حالا هر کس زرنگ بود، نمازش را می شکست و در می رفت تا گیر نادر نیفتد.

صبح روز بعد، سر سفره صبحانه، نادر بلند شد و از بچه ها خواست که به حرف هایی گوش کنند.

بچه ها… این آقایون که می بینین، وقتی نوبت شهرداری شون می شه، از زیر کار در می رن. شب ها هم به جای اینکه ظرف هارو بشورن، آقایون می رن حسینیه و مثلاً نماز شب می خونن و های های گریه می کنن تا سر خدا رو هم کلاه بذارن.

بدبخت بودند کسانی که نادر یقه شان را می گرفت. حق هم داشت. قرار نبود که رزمنده اسلام، حق دیگران را پایمال کند. جبهه هم که همه اش نماز شب نبود.

بر عکس آن ها، خیلی از بچه ها بودند که بی سروصدا، همه ظرف ها را می شستند، پوتین

  راهنمای خرید:
  • همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
  • ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
  • در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.