پاورپوینت کامل خیمه;اسمش را رقیه گذاشت! ۱۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل خیمه;اسمش را رقیه گذاشت! ۱۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خیمه;اسمش را رقیه گذاشت! ۱۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل خیمه;اسمش را رقیه گذاشت! ۱۸ اسلاید در PowerPoint :
۵۵
خاطرات ملکه قربان زاده همسر جانباز شهید سردار محمدعلی روغنیان
با شروع انقلاب، فعالیت انقلابی من هم شروع شد. جلسه می گذاشتیم، تظاهرات می رفتیم و بعضی اوقات لاستیک جمع می کردیم و آتش می زدیم. چندتا همسایه داشتیم که با هم فعالیت می کردیم و گروه خوبی را تشکیل دادیم.
بعد از انقلاب که جنگ شروع شد، فعالیتم هم بیشتر شد. یک روز ایام موشک باران دزفول بود که موشکی کنار منزل پدری ام خورد. رفتم بیرون دیدم که یکی از همسایه ها که با هم بودیم سرش از تنش جدا شده، چادرم را انداختم رویش و کمک کردم که جنازه با آمبولانس منتقل شود.
باز یک موشک به پل قدیم دزفول اصابت کرد. خواهرم هم در آنجا مجروح شده بود. زانوی پایش تا مچ پا شکافته شده بود، بغلش کردم گذاشتم داخل آمبولانس و منتقلش کردم بیمارستان. زخم خواهرم سطحی بود. داخل بیمارستان بستری اش کردم و رفتم سراغ بقیه مجروحان.
آن روز تعداد شهدا خیلی زیاد بود، برای شستن خواهرهای شهید آستین را بالا زدم و با همکاری چندتا از خواهران شروع کردیم به شستن پیکر شهدا، واقعاً روز سختی بود. مریض شدم. فشارخون و سرگیجه گرفتم که دکترها گفتند به خاطر خستگی و فشار عصبی است.
در مصلای دزفول فعالیت خواهران زیاد بود، آشپزخانه فعالی داشتیم. کیسه کیسه آرد می آورند، کلوچه می پختیم، غذا درست می کردیم و بسته بندی می کردیم، رزمنده ها از سراسر کشور می آمدند، پذیرایی می شدند و می رفتند. دیگ ما همیشه روی گاز بود. کار ما از صبح تا آخر شب ادامه داشت. زمستان و تابستان برای مان فرقی نداشت. مرتب برای جبهه کار می کردیم.
دایی همسرم به آیت الله قاضی گفته بود که می خواهیم برای محمدعلی، همسری مذهبی، مؤمن و خانواده دار پیدا کنیم که با جانبازی او هم کنار بیاد. که آیت الله قاضی خانواده ما را معرفی کرد. خواستگاری که آمدند، پدرم به من گفت: می دانی که محمدعلی، جانباز است و یک پا ندارد، در انتخابت دقت کن که در زندگی آینده دچار مشکل نشوی. در جواب به پدر گفتم: افتخار می کنم که با جانباز زندگی کنم.
بله برون و سفره عقد را با هم گرفتیم، مهریه ام یک جلد کلام الله مجید و یک زیارت مکه بود. ازدواج ساده ای داشتیم. بچه های سپاه و اهالی محل را دعوت کردیم و شامی دادیم و این شروع زندگی مشترک مان بود.
هر وقت که مرخصی می آمد، روز سوم بهش می گفتم نمی خواهی بری؟ تا کی می خواهی مرخصی بمانی؟ هم سنگرهاش بهش می گفتند، تو تازه ازدواج کردی، چطور دلت می آد زنت را تنها بگذاری؟
ماه رمضان بود، باردار بودم، داشتم سبزی پاک می کردم. دایی همسرم آمد گفت: دایی روزه هستی؟ گفتم: بله. چیزی نگفت و رفت. به مادر شوهرم گفتم: زن عمو، چرا دایی آمد و رفت؟ ده دقیقه بعد دایی برگشت. گفت: دایی، خانه را مرتب و تمیز کن مهمان داریم. گفتم: قرار است محمدعلی بیاید. گفت: تو فکرش نباش، میاد، خانه را مرتب کن و
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 