پاورپوینت کامل شهید;لبخندهای حاجی به خون نشست ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل شهید;لبخندهای حاجی به خون نشست ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل شهید;لبخندهای حاجی به خون نشست ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل شهید;لبخندهای حاجی به خون نشست ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۳۳

حاجی صالحی گردان تخریب هم از آن حاجی های باصفایی بود که در خیلی از تیپ و گردان ها پیدا می شدند. «علی اصغر صالحی» که به حاجی صالحی معروف بود، ریش و موی سفید نداشت؛ اما در گردان پیش بچه های شانزده هفده ساله تخریب جای پدر همه بود.

بهار سال ۶۳ اولین بار او را در اردوگاه «شهدای تخریب» دیدم که فکر کردم مثل بعضی از سن و سال دارها برای کارهای تدارکاتی آمده، اما معلوم شد که برای تخریب آمده و او را بچه های «مسجد فاطمیه» نظام آباد که از قدیمی های گردان بودند به آنجا آورده اند.

کم کم فهمیدیم که حاجی از آن رزمنده های قدیمی است که مدت ها در غرب بوده و از آن عقب تر هم از روزی که انقلاب پیروز شده یکسره در بسیج مسجد و امور خیر بوده که برای بچه های مسجد هم پدری کرده و هم امور بسیج و شهدا را در مسجد بر عهده گرفته است. یک چیز دیگری نیز از حاجی به ما می گفتند، ولی ما با آن سن و سال دبیرستانی، خوب نمی فهمیدیم و آن اینکه حاج صالحی چهار دختر دارد و کارمند شیلات است و زندگی نسبتاً مرفهی دارد، ولی همه این ها را گذاشته و به جبهه آمده و می خواهد تا آخر بماند. آن قدر به حضور در جبهه معتقد بود که مسئولیت های مختلف محل کار را رد کرد تا با فراغ بال به جبهه بیاید.

حاجی خیلی باصفا بود. لحن شیرین او با خلق باصفا که همراه می شد معجون خاصی می شد که هنوز بعد از سال های سال آن شیرینی در جان و دل بچه های تخریب کمرنگ نشده است. تکیه کلام های خیلی ساده ای داشت که از زبان او خیلی دلنشین بود «سخن نباشد» و «یعنی چه» برای معرفی او در آن سال ها کافی بود که گاهی در اوج سختی ها و مشقت های جنگ شنیدن این کلمات از زبان او خستگی را از تن می برد.

حاجی با آنکه دو برابر فرمانده خود سن داشت و فرمانده هم گاهی مراعات سن و سال و زندگی او در تهران را می کرد و شاید برخی از مأموریت ها را به غیر او می سپرد، اما جنگ را جور دیگری می دید؛ آن طوری که برای عملی