پاورپوینت کامل آخرین مرد چزابه به زمین افتاد! ۳۷ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل آخرین مرد چزابه به زمین افتاد! ۳۷ اسلاید در PowerPoint دارای ۳۷ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل آخرین مرد چزابه به زمین افتاد! ۳۷ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل آخرین مرد چزابه به زمین افتاد! ۳۷ اسلاید در PowerPoint :
۱۶
بخشی از خاطرات جبهه راوی جبهه و جنگ، مرحوم حجه الاسلام علی رضا برادران
چمران نترسیدن را به ما آموخت
برای عملیات طریق القدس از مشهد اعزام شدیم و حدود یک ماه در ارتفاعات الله اکبر پدافند کردیم. آن موقع لشکرهای خراسان هنوز تشکیل نشده بود و خراسانی ها، دو گردان به نام های ابوذر و حر داشتند. گردان حر به فرماندهی یکی از بچه های اسفراین به نام شهید محمد غزی بود و فرمانده گردان ابوذر به فرماندهی شهید غلام حسن آهنی، از بچه های بیرجند بود. این عملیات که منجر به آزادسازی بستان شد تعدادی از بچه های لشکر ۱۴ امام حسین(ع) هم بودند که البته هنوز لشکر نشده بودند. به خاطر اهمیتی که منطقه چزابه داشت، عراق، بیشتر نیروهای قوی و کماندوی خود را در آنجا ساماندهی کرده بود. یعنی ما در آنجا به جز نیروی مخصوص ارتش عراق چیز دیگری ندیدیم که همه هیکل های بزرگ و تنومندی داشتند و در واقع، کلاه سبزهای نیروی مخصوص بودند. در یکی از پاتک هایی که در این منطقه انجام گرفته بود، ما نیروی گردان پیاده بودیم.
همان طوری که ما را از گردان پیاده به سنگرها آورده بودند دیدیم این قدر ارتش عراق در تنگه چزابه آتش ریخته بود که یک لایه ای از ابر و دود فضای منطقه را گرفته بود و آسمان دیده نمی شد. گفته بودند چون پاتک شده بود و احتمال داشت خط به خطر بیفتد، ما را آماده کرده بودند و گفته بودند منتظر باشید تا اگر خط خبری شد شما را منتقل کنیم. همان طور که در بیرون سنگر نشسته بودم دیدم در فاصله پانزده متری من یک آقایی مدام می رود و می آید. ما نمی دانستیم که در گردان مسئولیت دارد. من به خاطر حساسیتی که منطقه داشت رفتم نزدیکش و به او گفتم: آقا اگر الآن به شما یک گلوله ای بخورد و شما مجروح بشوید هیچ وسیله ای نیست شما را به عقب برگرداند، پس این قدر در حال حرکت نباشید! ایشان برگشت یک نگاهی به من کرد و رفت. آن شب گذشت و ما هم برگشتیم به سنگرهای مان و بعد از یک هفته منطقه چزابه تثبیت شد. ارتش عراق در آن منطقه با آن همه نیرو و امکانات، شکست نمایانی خورد؛ به طوری که دو سوم نیروهای ارتش عراق از بین رفت و منطقه به دست بچه های ما افتاد.
سردار رشید اسلام، آقای احمدی که از بچه های بیرجند بود، آن روز آمد و بچه های خراسان را دسته بندی کرد. یک عده ای را هم برای شناسایی فرستاد که ما هم جزء همان عده بودیم. در آنجا من یک مرتبه دیگر، همان معاون گردانی را که به او تذکر داده بودم، دیدم. چون تعدادمان کم بود و تنها بودیم با هم رفیق شدیم. به من گفت: فلانی یادت هست آن روز توی عملیات اعتراضی به من کردی؟ گفتم: آره! گفت: من از نیروهای جنگ های نامنظم چمران بودم و من و دیگر بچه ها این اعتراض را به شهید چمران کردیم و در جواب ما می گفت: آن گلوله ای که برای من ساخته شده هنوز نیامده است. ما از شهید چمران که این حرف را شنیدیم سعی کردیم در برابر گلوله های دشمن مقاومت کنیم و نترسیم و یا روی زمین نخوابیم، ولی خیلی سخت بود و در شرایط جنگ و خون گاهی می ترسیدیم و می خوابیدیم، ولی خیلی تمرین کردیم تا این حالت را در خود ایجاد کنیم!
ایشان خاطره دیگری را هم برای من گفت: زمانی که انقلاب شد، پدر من، دخترعمه مرا برای من عقد کرد و من ازدواج کردم، ولی بعد از مدتی من وارد سپاه پاسداران شدم و مدتی گذشت و جنگ شروع شد. با آغاز جنگ من آمدم منطقه و کم فرصت می شد به نزد همسرم بروم. آشنایان و اطرافیان سرزنش می کردند که چون من علاقه ای به خانمم ندارم بلند می شوم و می روم جنگ! می گفتند اگر علاقه داشت این کار را نمی کرد! ایشان پیش من اقرار کرد و گفت که فلانی من بعد از خدا و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) کسی را بیشتر از این خانم دوست ندارم، ولی چه کنم که جنگ است و باید این سرزنش ها را هر چند که برایم سخت بود تحمل می کردم.
ابتکار مهندسی در جنگ
آن روزی که ما آمدیم و در تنگه چزابه شروع به کار کردیم، عملیات طریق القدس تمام شده بود. وارد یگان خمپاره شدیم و فقط یک ربع آموزش دیدیم و با این یک ربع ما شدیم متخصص در خمپاره و شروع به کار کردیم! باید با شاخص کار می کردیم که چون ما بلد نبودیم دیده بان می آمد و به ما می گفت! حتی با قطب نما هم نمی توانستیم کار کنیم! وقتی رسیدیم به عملیات کربلای ۴ برای ما یک دوره آموزشی در پادگان شهید چراغچی که در پنج شش کیلومتری جاده اندیمشک قرار داشت گذاشتند. در این دوره که بیش از یک ماه طول کشید، سه نفر مربی برای رده های مختلف تدریس می کردند. در طول این یک ماه، روزی شش ساعت آموزش داشتیم. یعنی آن روزی که شروع کردیم با یک ربع آموزش بود و این روزی هم که برای عملیات داشتیم آموزش می دیدیم یک ماه بود! یکی از ابتکارات بسیار بسیار مهمی که در همین دوره به وقوع پیوست این بود که بچه های خراسان آمدند در دانشکده مهندسی تمام اطلاعاتی که در مورد قبضه وجود داشت را به محاسبات ریاضی تبدیل کردند. همان طور که می دانید خمپاره و توپخانه، سلاح هایی هستند که همه حول یک محور و در یک نقطه ثابت اما بر مبنای زاویه حرکت می کنند. باید ابتدا مسافت را تبدیل به زاویه کنیم و بعد تنظیمات قبضه را انجام دهیم که آن زمان وسایل این طور کارها نبود و ما به لحاظ ابزارهای محاسباتی خیلی در فشار بودیم، به همین خاطر بچه ها آمدند و تصمیم گرفتند که اگر بشود این ها را تبدیل به الکترونیکی بکنند.
چزابه در دریافت آتش اول است!
در هفدهم اسفندماه۱۳۶۰ صدام به سربازانش اعلام کرد که فردا ظهر خواهران شما در بستان برای شما ناهار می پزند! (حالا منظور از خواهران چه کسی بود این را نمی دانم چون بستان یک منطقه نظامی بود که دست بچه های ما بود.) عراق شب هفدهم بهمن شروع کرد
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 