پاورپوینت کامل او برای من شهید است ۲۸ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل او برای من شهید است ۲۸ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۸ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل او برای من شهید است ۲۸ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل او برای من شهید است ۲۸ اسلاید در PowerPoint :
۶۲
روز اول مهر ۱۳۵۶ بود. روی صندلی سه نفره، با سعید که نفر وسط بود، نشسته بودم. فامیلی هر دویمان با «س» شروع می شد. او نفر سی ویکم بود و من نفر سی ودوم. هر وقت نوبت جواب دادن درس به او می رسید، چنان محکم و دقیق پاسخ می داد که معلم دیگر نیازی به پرسیدن نمی دید و من همیشه او را دیوار و سپری مطمئن می دانستم. در رفتار و اخلاق هم مثل درس، همیشه شاگرد اول بود.
در آن کلاس ۴۵ نفره، بچه های زیادی بودندکه فرهنگشان با فرهنگ ما هم خوانی نداشت و زنگ های تفریح را به سروصدا و مسخره بازی می گذراندند، امّا ما دو نفر همیشه با هم بودیم.
سال اول نظری رشته انسانی را با هم تمام کردیم، البته او با معدل ۹۰/۱۹ و من با دو تا تجدیدی، یکی انگلیسی و دیگری آمار.
قرار شد سعید کمکم کند. رابطه خانوادگی ما از همان جا آغاز شد. در آن تابستان برای درس خواندن، دو ساعت قبل از رفتن سر کار، به خانه شان می رفتم؛ خانه ای بزرگ و زیبا. در اندرونی یعنی خانه ای کوچک در دهلیز خانه بزرگ ، بدون این که اصلاً به محیط خانه اصلی وارد شوی درس می خواندیم. جای خوبی برای درس خواندن بود و یک حیاط خلوت ۴ در ۵ داشت.
سعید مثل یک استاد مسلط، با من کار می کرد و من به داشتن چنین رفیقی افتخار می کردم. پدر و مادرم هم خیلی از این رفاقت خوشحال بودند. پدرم می گفت: «این خاندان، از قدیمی ترین و استخواندارترین افراد محله اند و هیچ کس غیر از خوبی از آن ها سراغ ندارد.»
امّا سعید به ندرت خانه ما می آمد. حجب و حیای زیادی داشت. برای یک سلام با مادرم سر تا پا سرخ می شد.
تجدیدی ها را با نمره های خوب قبول شدم. تحولات انقلاب کم کم به جامعه ما روحی تازه می داد. شب ها با هم برای تظاهرات، قرار می گذاشتیم و با هم الله اکبر می گفتیم.
مادرم همیشه می گفت: «دوست باید مثل آقاسعید باشه.» این رفاقت تا سال سوم که من پس از قبولی در خرداد، به عنوان پاسدار موقت وارد سپاه شدم ادامه داشت، ولی سعید نتوانست اجازه پدرش را به دست بیاورد.
سال ۱۳۵۹، آموزش هفت روزه ای دیدم. نبودِ سعید در کنارم، برایم بسیار سخت بود. او هم می گفت هفت روز سختی را گذرانده است. از سپاه و دوره سختی که گذرانده بودم، برایش گفتم، از دستگیری عوامل کودتا نوژه، و از پاسدارانی که برای جمع کردن غائله کردستان رفته بودند، برایش صحبت کردم و او غصه می خورد که چرا نتوانسته مثل من وارد سپاه شود.
تا ۱۵ شهریور ۱۳۵۹ در سپاه خدمت کردم و برای گرفتن دیپلم از سپاه خارج شدم. اول مهر آن سال با سعید، سال چهارم دبیرستان را در حالی که یک روز از جنگ می گذشت، شروع کردیم.
هواپیماهای عراقی گاهی روی مهرآباد جولان می دادند و گاهی روی اصفهان و شهرهای دیگر. بعد که کم کم موشک زدن شروع شد، اصفهان هم بی نصیب نماند. همان سال با سعید، هم زمان با فرمان امام، بسیج مسجد را تشکیل دادیم و به خاطر خط زیبا و روابط عمومی قوی اش، مسئول پرسنلی بسیج شد. بعد از کار، تازه می آمد و امورات پایگاه را راست و ریس می کرد و بیش تر شب ها اگر به سپاه نمی رفت، در پایگاه پست می داد.
دبیرستان که تمام شد، بدون معطلی به سپاه رفتیم و پس از مصاحبه و گزینش، به عنوان سپاهی پذیرفته شدیم. چون من سابقه قبلی داشتم و آموزش نظامی هم دیده بودم، مستقیماً در واحد بسیج سپاه مشغول کار شدم. سعید هم برای دیدن آموزش نظامی که دو ماه بود، به پادگان رفت و پس از اتمام دوره آموزشی، به واحد عملیات اعزام شد.
سال ۱۳۶۱ بود که با یک برنامه هماهنگ، هر دو از واحدهای خودمان به جبهه اعزام شدیم و داستان همراهی ما، دوباره آغاز شد.
وقتی به محیط شهرک «دارخوین» که مکان تیپ ۱۴ امام حسین(ع) بود رسیدیم، مسئولان تقسیم نیرو گفتند: «دیگر نیازی به نیروی پیاده نداریم. شما اگر بخواهید، می توایند در قسمت زرهی مشغول شوید؛ آن هم نفربرهای زرهی پی ام پی. ما هم که به دنبال این بودیم که با هم باشیم، موقعیت را عالی دیدیدم.
موقع تقسیم نیرو برای زرهی، فرمانده گفت: «برادران، ارتش روی این نفربرها، حداقل ۶ و حداکثر ۸ نفر خدمه می گذارد؛ ۲نفر راننده و کمک راننده، ۲نفر بی سیم چی و کمک بی سیم چی، ۲نفر توپ چی و کمک توپ چی و گاهی هم ۲نفر برای آن که اگر تانک یا نفربری به غنیمت گرفته شد، این ۲نفر آن را به عقب منتقل کنند. اما ما در سپاه،روی این نفربرها ۳نفر را بیش تر نمی گذاریم. یک رانن
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 