پاورپوینت کامل اردوگاهی در آسمان خاطره ۲۵ اسلاید در PowerPoint
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت کامل اردوگاهی در آسمان خاطره ۲۵ اسلاید در PowerPoint دارای ۲۵ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل اردوگاهی در آسمان خاطره ۲۵ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت کامل اردوگاهی در آسمان خاطره ۲۵ اسلاید در PowerPoint :
۳۲
نگاهی به «اردوگاه شهدای تخریب»، بهشت گمشده بچه های تخریب
اول داستان برمی گردد به روزهای شهریور سال ۶۲ که بچه های تخریب قرارگاه، جای درست و حسابی نداشتند. در این یکی دو سال آخر هم گوشه ای از نساجی را گرفته بودند و از خورد و خوراک و فضای سبز، چیزی کم نداشتند؛ ولی تخریب، هم آموزش داشت، هم رزم شبانه و هم نیازمند زاغه ای مهمات بود و میدان مین. برای همین بچه ها دائم در مسیر اهواز هویزه در تردد بودند.
در شهریور سال ۶۲ اسباب کشی به بیابان های جاده آبادان شروع شد تا در میان دو سیل بند قدیمی، سنگ بنای اردوگاه گذاشته شود؛ با علم کردن چند چادر و یک منبع آب و چند تا دست شویی صحرایی که درِ آن ها، از پتو بود.
یادش بخیر! در آن گرمای خرماپزون! بچه مجیدیه، «حسن نوری» با پای بی کفش و جوراب، تویوتای بار زده شده را پیش چادرها می برد و خالی می کرد.
اردوگاهی در دل بیابان خشک و ترک خورده ای که یک دانه سنگ هم در خاک آن پیدا نمی شد، ولی چیزی که زیاد داشت، عقرب بود و آسمانی پر از ستاره که فاصله آن تا زمین، خیلی کم بود و سکوتی که باب دل اهل نماز و خلوت و شب زنده داری بود.
اردوگاه، کانون عشق و صفای بچه هایی بود از همه جای ایران آمده بودند؛ تهران، اصفهان، مشهد، رشت، کاشمر، ساری و گنبد.
سال های سال از آن روزها گذشت و سال هاست که هنگام نهان شدن خورشید در برکه مغرب، دل آتش گرفته ما خاطرات آن روزها را مرور می کند. بینوایانی غریبیم که از دوستان دور افتاده ایم و غریبانه در میان شعله های شوق دل، ناله سر می دهیم.
چو گفتی ندارد غم دل چه گویم
چه گویم غم دل که گفتن ندارد
شنفتن ندارد غم دل چه پرسی
چه پرسی غم دل شنفتن ندارد
نهفتن ندارد چه پوشم
چه پوشم غم دل نهفتن ندارد
چو خوابی به چشمم نیاید چه خسبم
چه خسبم که این دیده خفتن ندارد
غمی هست بر دل که گفتن ندارد
شنفتن ندارد، نهفتن ندارد
چشم هایم را می بندم، شاید روح بال بگشاید… روانه اردوگاه می شوم. در آستانه ورود و به یاد همه شهدای آن که اولین آن ها «علی رضا بخاری، میرزا شهری و عباس عسگری» بودند و آخرین آن ها «جعفر هلالت» و دوستان همراهش، سلامی می کنم؛ «السلام علیکم یا اولیاءالله، السلام علیکم یا انصار دین الله» سلام بر شما که داغتان همیشه تازه است، سلام بر شما که گذشت زمان، در محاق فراموشی نبرده تان.
قدم به اردوگاه می گذارم و به اطراف نگاه می اندازم. بهت و حیرتی غریب، فضای دل را پر می کند. غمی بزرگ بر جان می نشیند و عطر دل انگیزی بر مشام می رسد؛ عطری که از خاک و آهن نیست، از آن هایی است که چشمانشان از گریه خوف به درگاه ربوبی، به سفیدی می زد و غبار تواضع، چهره هایشان را پوشانده بود، برادران ما که از این سرای فانی سفر کردند. حق این است که تشنه دیدارشان باشیم و از اندوه فراقشان انگشت حسرت بگزیم.
دوست دارم اولین کسی را که می بینم، برادر علی باشد. دیدن علی؛ یعنی دیدن همه بچه های تخریب. کاش باز می آمد و با همه مهربانیش نگاه می کرد و با همه محبتش مرا در آغوش می گرفت. فرمانده مهربانِ بی ادعا! تو در دنیا بودی، ولی اهل آن نبودی.
«کانوا قوماً من اهل الدنیا و لیسوا من اهلها فکانوا فیها کمن لیس فیها»
ما همواره به تو نازیدیم و می نازیم؛ کیف می کنیم که نیروی برادر «علی» بودیم.
اگر علی در اردگاه نبود، دوست داشتم «امیر» را می دیدم. آیا باران و آفتاب بهار را دیده ای که چه گونه در هم می آمیزد؟ امیر این طور بود. نگاهی داشت به مهربانی باران، مثل خاک در برابر آسمان متواضع بود. قدش کوتاه بود، ولی روحش بلند بود و تو همیشه او را فراتر از خود می دیدی.
زنده ماندن امیر در جنگ برایمان معما بود، اما دیر زمانی نیست که معما حل شده است. خدا مزد جهادگر را دیر یا زود می دهد. دیگر کسی با امیر شوخی نمی کند که هر کس را جلو برد، به کشتن داد و خودش سالم برگشت. آقا معلم عزیز! رفتن تو جای گله ای نداشت، تعجب هم نداشت، اما با دل پردرد خود چه کنیم؟
به سوله ها که نزدیک می شوم، سراغ «جعفر»
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.
مهسا فایل |
سایت دانلود فایل 