پاورپوینت کامل خشاب;اگر برود من می میرم ۱۲ اسلاید در PowerPoint

توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد

 پاورپوینت کامل خشاب;اگر برود من می میرم ۱۲ اسلاید در PowerPoint دارای ۱۲ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است

شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.

لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت کامل خشاب;اگر برود من می میرم ۱۲ اسلاید در PowerPoint،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد

بخشی از متن پاورپوینت کامل خشاب;اگر برود من می میرم ۱۲ اسلاید در PowerPoint :

۱۵

سال های شهادت و شرمندگی (شرمندگی دوم)

در سال ۱۳۶۲ مسئول بسیج مدارس شهر اصفهان بودم. به خاطر وضعیت خاص جنگ، نیاز به نیرو بود. با اعلام فراخوانی دانش آموزان دبیرستان های اصفهان دسته جمعی برای اعزام مراجعه می کردند و ما باید شرایط سنی و جسمی آن ها، یعنی داشتن حداقل هفده سال تمام و جثه مناسب، با بخش نامه های اعزام تطبیق می دادیم. بنابراین آن هایی که شرایط لازم را نداشتند دست به کارهایی مثل دست بردن در شناسنامه و یا ارائه شناسنامه دیگران و… می زدند و ما که مسئول بودیم، وظیفه داشتیم مراقبت کنیم. کار به جایی رسیده بود که با تجربه ای که به دست آورده بودم، سن افراد را با یکی دو ماه بالا و پایین تشخیص می دادم. یک روز دانش آموزی برای ثبت نام و اعزام مراجعه کرد. چون شرایط قانونی را نداشت، از او عذرخواهی کردم. از صبح که آمد تا بعدازظهر ایستاد و برای اعزام اصرار کرد، اما جواب مثبتی نشنید.

اواخر ساعت کاری به او گفتم، اگر مادرت راضی باشد، اشکالی ندارد. صبر کرد، وقتی ساعت کاری تمام شد، آمد و گفت: «یک دقیقه با شما کار دارم.»

گفتم: «بنده با شما هیچ حرفی ندارم. چون، صبح تا به حال اگر گوش شنوا داشتی، تا حالا باید می شنیدی.»

گفت: «خواهش می کنم، برای یک دقیقه این قدر بخیل نباشید. مگر شما نباید جواب مراجعه کننده را بدهید؟»

گفتم: «مراجعه کننده بله، اما مزاحم نه.»

بالاخره به او گفتم: «اگر حرفت غیر از صبح تا به حال باشد، می شنوم.»

گفت: «آقا، من پدر و مادر ندارم. آن ها را در یک تصادف از دست داده ام و با برادر و مادربزرگم زندگی می کنم. مادربزرگم برای اعزام به جبهه کاملاً راضی است.»

از آن جایی که در مدت این مسئولیت، تجربه کرده و می دانستم که مادرها به این زودی حاضر نیستند بیایند و برای اعزام به جبهه ابراز رضایت کنند، با سردی گفتم: «باشد، ایشان را بی